بهره هاى مشترك زن و مرد

در دین مبین اسلام از آيات و روايات بسيارى به دست مى آيد زن و مرد داراى بهره هاى مشترك بسيارى در زندگى هستند كه به چند نمونه اشاره مى شود :

بهره بردارى از نعمات بهشت و نهى مشترك از درخت ممنوع ۱  - اغواى هر دو توسط شيطان ۲ - اشتراك در روح انسانى۳  - تسويه و تعديل در خلقت۴ - ابزار ادراك ۵  - فطرت الهى ۶ - وجدان اخلاقى ۷ -  توبه هر دو نزد پروردگار ۸ -عبادت ۹ و ...

در بيان ارزش هاى مشترك زن و مرد اين حكايت از قرآن بسيار زيبا است :

«هنگامى كه اسماء بنت عميس , همسر جعفر بن ابى طالب , از حبشه بازگشت , نزد زنان رسول خدا رفت وپرسيد: آيا در قرآن مطلبى درباره زنان نازل شده است ؟ پاسخ منفى شنيد. نزد رسول خدا آمد و گفت : زنان در خسران و زيان به سر مى برند, زيرا خداوند ياد نيكى از آنان نكرده است , آن گونه كه از مردان ياد مى كند. سپس اين آيه نازل شد: «مردان و زنان مسلمان , و مردان و زنان با ايمان , و مردان و زنان عبادت پيشه , و مردان وزنان راستگو و مردان و زنان شكيبا و مردان و زنان فروتن ومردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان وزنان پاكدامن و مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند, خدا براى (همه) آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است ».۱۰

از اين آيه مى توانيم ميزان ارزش زنان را در مقايسه با مردان به دست آوريم . كاملاً واضح است كه زن و مرد هردو در ايمان ، تقوا و طى مدارج كمال با هم تفاوتى ندارند و خداوند در مقابل اعمال نيك ايشان . پاداشى يكسان به آنان خواهد داد.

بنابراين زن مانند مرد يك انسان است و داراى روح و رشد و كمال و فطرت الهى است . اختلاف زن ومرد، تنها در سايه اختلاف خصوصيات ذاتى آن ها شكل مى گيرد، بدين ترتيب كه به علت وضع خاص فيزيكى ، يكى مأمور به جهاد مى شود و ديگر مأمور به تربيت فرزند; يكى به رسيدگى به امورات خانه و يكى به كسب روزى درخارج آن و.... اين خصوصيات و احكام آن به صورتى است كه هر يك از زن و مرد شخصيت مستقل و ممتاز خود راحفط مى كند و احساس پوچى و بيهودگى نمى نمايد.

منابع:

۱.بقره (2) آيه 34.

۲.همان.

۳.حجر (15) آيه 28.

۴.تين (95) آيه 4.

۵.مؤمنون (23) آيه 20.

۶.روم (30) آيه 20.

۷.شمس (91) آيه 7ـ 8.

۸.اعراف (7) آيه 23

۹.ذاريات (51) آيه 56

۱۰.احزاب (33) آيه 35.

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





اعجاز علمی قرآن کریم از ماهنامه هادی

مقدمه:

هر پیامبری که از سوی خدا آمده، متناسب با عصر و زمان خود، دارای اعجاز بوده است. اعجاز عبارت است از «انجام کار خارق¬العاده¬ای که مدّعی مقام نبوّت و امامت برای اثبات مدّعایش از راه غیبی همراه با تحدّی و مبارزطلبی ارائه می کند.» معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) قرآن کریم است. قرآن کتابی است که اگر در عمق جان انسان نفوذ کند، او را جان تازه ای می بخشد: چون که بر جان رفت جان دیگر شود جان که دیگر شد جهان دیگر شود قرآن گنجینۀ ارزشمند و پایان ناپذیر الهی است. کلید این گنجینۀ عظیم، تدبّر و تفکّر عمیق در آن است. با تدبر در قرآن می توان گوهرهای گرانبهایی را به دست آورد؛ گوهرهایی که ارزش آنها در مقیاس های مادی نمی گنجد. امام سجّاد (ع) فرموده اند: «آیاتُ القرآن خزائن فکلّما فتحت خزینة ینبغی لک ان تنظر فیها» ؛ آیه های قرآن گنجینه هایی است؛ پس هرگاه گنجینه ای گشوده شد، سزاوار است که آنچه را در آن است نگاه کنی. قرآن کتاب ماندگاری است که محدود به دوره خاصی نیست بلکه فراتر از گسترۀ زمین و زمان ادامه دارد. او که مظهر «حیّ لایموت» است هرگز نمی میرد و برای همیشه، زنده و زندگی بخش است. امام صادق (ع) فرموده اند: «انّ القرآن حیٌّ لایموت و انّه یجری کما یجری اللیل و النّهار و کما تجری الشمس و القمر...» ؛همانا قرآن زنده¬ای است که نمی¬میرد وهمانا او همانند شب و روز وخورشید وماه جریان دارد. قرآن گُل همیشه بهاری است که با گذشت زمان پژمرده نمی شود؛ بلکه هر چه از عمرش می گذرد، تازه تر می شود. شخصی از امام رضا (ع) پرسید: چرا هر اندازه که از زمان می گذرد، قرآن کهنه نمی شود و هر قدری که می خوانیم باز هم برای مان تازگی دارد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «ان الله تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس فهو فی کلّ زمانٍ جدید و عند کلّ قوم غضٌّ الی یوم القیمة» ؛ همانا خدای تعالی قرآن را برای زمانی غیر از زمان دیگر و برای مردمی غیر از مردم دیگر قرار نداده است. پس او تا روز قیامت در هر زمانی، جدید و در نظر هر گروهی، تازه است. یکی از رمزهای ماندگاری و تازگی قرآن کریم این است که با گذشت زمان و پیشرفت علمی بشر، بسیاری از حقایق و زوایای ناشناختۀ آن کشف می شود.از آن میان، اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن است. این کتاب آسمانی در موارد متعدّدی به حقایق علمی ای اشاره دارد که در عصر نزولش برای مردم و دانشمندان، کشف نگردیده بود. بلکه در بعضی از موارد باور عمومی بر خلاف آن بود. بعد با پیشرفت علم و دانش در ابعاد مختلف، پرده از روی آن حقایق برداشته شد. بدین سان، یکی از ابعاد اعجاز قرآن را اعجاز علمی تشکیل می¬دهد. این بُعد از اعجاز قرآن، بعد از رشد علمی بشر، زیادتر مورد توجّه قرار گرفته است.

اعجاز علمی قرآن کریم در حوزه های مختلف

قرآن کتاب علمی نیست که بتوانیم همه فرمول های علمی را از ظاهر آن بدست آوریم. این کتاب آسمانی ، کتاب هدایت است. رسالت اصلی اش پرورش انسان است. اشارات علمی اعجاز آمیز آن هم با همین رویکرد می باشد. به دیگر سخن: این اشارات علمی جنبۀ پرورشی دارد نه جنبه آموزشی صرف. هدف از آوردن آنها این است که ما با اسرار عالم آفرینش آشنا شویم و از این راه به عظمت آفریدگار جهان پی ببریم. بر این اساس، اعجاز علمی قرآن، بیشتر در آیات مربوط به عالم آفرینش و خداشناسی است. قرآن کریم با همین رویکرد تربیتی، بعضی از اسرار نهفته در وجود انسان و جهان را بازگو نموده است. این اسرار در عصر نزول قرآن و قرن ها بعد از آن برای مردم روشن نشده بود. در گذر زمان با پیشرفت علوم برخی از آن اسرار علمی کشف گردیده است. هنوز هم بسیاری از آنها همچنان ناشناخته مانده است و با گذشت زمان شناخته خواهد شد. این است معنای آنچه که از ابن عباس صحابی مفسر قرآن نقل کرده اند: «القرآن یفسرّه الزمان» ؛گذر زمان قرآن را تفسیر می کند. دانشمندان مسلمان با هدایت قرآن کریم باید در عالم آفرینش مطالعه نموده، این حقایق علمی را کشف می کردند. اما افسوس که چنین نشده است. بیشتر آنها به دست دانشمندان غیر مسلمان کشف گردیده ؛ چنانکه برخی از نویسندگان گفته است: «فمنهم والیهم» و بهتر است بگوییم «فمنهم و علیهم» کشف اعجاز علمی قرآن از آنها و بر علیه آنها است. اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن که بیشتر شان به دست دانشمندان غیر مسلمان کشف شده است حجت را بر آنها تمام می کند که این کتاب ، کتاب آسمانی است نه این که ساختۀ دست بشر باشد. این راه نزدیکی است که همه دانشمندان می¬توانند به حقّانیّت اسلام پی ببرند؛ چنانکه بسیاری از دانشمندان غیر مسلمان شیفته این بُعد علمی قرآن گشته و سرانجام به دین اسلام مشرّف شده اند. در زمینه اعجاز علمی این کتاب آسمانی افراط و تفریط وجود دارد. برخی به طور کلی با تفسیر علمی قرآن بر اساس دست آوردهای علوم جدید مخالفند. بویژه با در نظر گرفتن این تجربۀ تلخ تاریخی که در غرب کتاب مقدس را طبق نظریات علمی قدیم تفسیر می کردند. وقتی که نظریات جدید مخالف روی کار آمد، ارباب کلیسا دادگاه های تفتیش عقاید را تشکیل دادند تا هر کسی را که نظریۀ جدید مخالف را ارائه کند، محاکمه نمایند.در مقابل، عدۀ دیگر زیاده روی می کنند. تا هر فرضیۀ علمی مطرح می شود، تلاش می کنند به هر نحوی که شده آیات قرآن را بر طبق آن تفسیر نمایند و آن را اعجاز علمی به شمار آورند. هر دو کار نادرست است. کار درست میانه روی است. اوّل باید آیه قرآن را بدون در نظر گرفتن داده های علمی مورد مطالعه قرار داده، معنایش را به دست آوریم. اگر آن معنا مطابق نظریه ای بود که از بدیهیات علمی باشد آن وقت می توانیم آن آیه قرآن را بر اساس این نظریۀ علمی تفسیر کنیم و آن را نمونه ای از اعجاز علمی به حساب آوریم. اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن در حوزه های مختلف علوم است؛ از قبیل کیهان شناسی، زیست شناسی، پزشکی و ... . این نوشتار ، نمونه های روشنی را از هر یکی آنها ارائه می نماید و از حوزه کیهان شناسی آغاز می کند:

حوزۀ کیهان شناسی

علم کیهان شناسی در تاریخ پر فراز و نشیب خود، دوره های مختلفی را گذرانده است. در هر دوره ای شاهد نظریّات مخالف با دوره های دیگر بوده است. در عصر نزول قرآن کریم، مکتب کیهان شناسی بطلمیوس حکمفرما بود. این کتاب آسمانی اشاره به یک سلسله از پدیده های کیهانی دارد که در هیأت بطلمیوس مطرح نبوده یا باور علمی بر خلاف آن بوده است. با پیشرفت علم و روی کار آمدن ابزار نوین پژوهش، این حقایق علمی کشف گردید: 1- گردش زمین و کوه ها قرآن کریم می فرماید: «وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمرّ مرّ السّحاب صنع الله الذّی أتقنَ کلّ شئ ...» ؛ کوه ها را می بینی آنها را آرام و بی حرکت می پنداری؛ در حالی که همانند ابر در گردشند. این آیه بروشنی می گوید: بر خلاف آنچه شما در ظاهر می بینید، کوه های زمین همانندابرهای¬آسمان درحرکتند. معلوم است که اینگونه حرکت کوه ها بدون حرکت زمین معنا ندارد؛ زیرا اگر زمین آرام و تنها کوه ها متحرک باشند آنها در یک جا ثابت نمی ماندندوحرکت¬شان محسوس ومشاهد بود. بنابراین گردش کوه ها زیر مجموعه گردش کل زمین می باشد. پس از این آیه استفاده می شود که همه زمین و کوه ها در گردشند؛ در حالی که در آن زمان طبق نگاه ظاهری و بر مبنای هیأت قدیم باور همگانی بر این بود که زمین مرکزیت دارد.این¬کره خاکی¬آرام¬است ومنظومه شمسی در محور آن دور می زند. این باور همچنان ادامه داشت تا در اواخر قرن شانزدهم میلادی، دانشمند معروف کوپرنیک لهستانی نظریه گردش زمین را مطرح نمود و در اوائل قرن هفدهم میلادی گالیلۀ ایتالیایی این نظریه را مستدلّ و ابراز نمود؛ گرچه ارباب کلیسا و دادگاه تفتیش عقاید او را به اتّهام مخالفت با کتاب مقدس محاکمه کرده، وادار به اظهار توبه و بازگشت از این عقیده نمودند. سرانجام دانشمندان با استفاده از ابزار پیشرفته نوین مثل روز روشن ثابت نمودند که زمین به طور کلی دارای دو نوع حرکت است یکی حرکت وضعی که زمین به دور خود به سرعت سی کیلومتر در هر دقیقه می گردد و دیگری حرکت انتقالی که زمین به دور خورشید به سرعت بیشتر از آن می گردد. پیش از اثبات گردش زمین از نظر علمی، مفسران قرآن کریم این آیه را به متلاشی شدن کوه ها پیش از قیام قیامت تفسیر می کردند ؛ چنانکه در آیه دیگر می فرماید: «و سیرت الجبال فکانت سراباً» ؛ و کوه ها به حرکت درآورده شوند پس سراب (آب نما) گردند. در این که همه کوه ها در آستانه رستاخیر به حرکت درآورده شده، فرو می ریزند جای شک و تردید نیست اما این آیه کریمه به دو دلیل قابل تطبیق بر آن جریان نمی باشد. دلیل اول: این آیه می گوید: گردش زمین در عین این که سریع انجام می شود برای ما نامحسوس است. ما گمان می کنیم که زمین ساکن و آرام است؛ در حالی که حرکت آن در آستانه قیامت به گونه فروپاشی و توأم با ایجاد هول و هراس شدید است. برخی از مفسّران در ردّ این دلیل گفته اند: معنای آیۀ شریفه این است: کوه هایی که هم اکنون آرام می بینید در زمان برپایی رستاخیز همانند ابرها در حرکت خواهند بود. این معنا با ظاهر آیه کریمه نمی سازد. ظاهر آیه این است: کوه ها در عین حالی که شما آرام می بیند متحرّکند به دیگر سخن آرامش ظاهری کوه ها همزمان با گردش واقعی آنها است. نه این که یکی در این زمان و دیگری در آن زمان باشد. دلیل دوم: طبق این آیه کریمه این گردش خاصّ کوه ها نشانۀ اتقان و استحکام عالم آفرینش است. سخن گفتن از استحکام عالم آفرینش مناسب با وضعیت فعلی زمین و کوه ها است نه با وضعیت آنها در آستانه آخرت؛ زیرا در آن هنگام نظام دنیا در حال فروپاشی است. صحبت از استحکام آن معنا ندارد. مرحوم علامه طباطبایی (ره) فرموده اند: با قطع نظر از سیاق آیات تفسیر این آیه به حرکت انتقالی زمین معنای خوب و قابل قبول است اما با در نظر گرفتن سیاق آیات باید آن را به حرکت کوه ها در آستانه قیامت تفسیر کنیم نه حرکت انتقالی زمین؛ زیرا آیات گذشته و آینده مربوط به آن زمان است. پس باید این آیه هم مربوط به آن زمان باشد. این سخن به دو دلیل درست به نظر نمی رسد: 1- سیاق آیات نمی تواند آیه ای را از ظهورش باز دارد. به این معنا: اگر آیه ای بخودی خود ظهور در معنایی داشت نمی توانیم با قرینۀ سیاق دست از آن معنا برداریم. 2- سیاق این آیات با تفسیر آیه مورد بحث به گردش فعلی زمین و کوه ها نیز سازگار است زیرا اگر چه در یک آیه قبل سخن از قیام قیامت است اما در دو آیه قبل صحبت از آفرینش شب و روز است. آفرینش آنها چنانکه در همان آیه فرموده است یکی نشانه های قدرت خداست گردش فعلی زمین و کوه ها نشانه دیگری از قدرت خداست. پس این آیه بر خلاف نظریۀ حاکم در آن زمان ثابت می کند که زمین و کوه ها در حرکتند و این یک نمونه از اعجاز علمی قرآن کریم است؛ چنانکه همین نمونه از اعجاز علمی در نهج البلاغه برادر قرآن هم آمده است: «فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها» ؛ زمین در عین حرکت خود از این که اهلش را بلرزاند آرام است. این جمله با صراحت تمام می گوید که زمین دارای حرکت موزون و آرام است. 2- نقش کوه ها در آرامش زمین قرآن کریم می فرماید: «والجبال اوتادا» ؛ آیا کوه ها را میخ های زمین قرار ندادیم؟! از این که از کوه ها به عنوان میخ های زمین یاد کرده است دو مطلب استفاده می شود: مطلب اول: کوه ها در اعماق زمین ریشه دارند؛ نه این که تنها در سطح آن قرار داشته باشند. مطلب دوم: این کوه ها در آرام نگه داشتن زمین نقش مهمّی ایفا می کنند. در آیه دیگر این نقش را چنین بازگو می کند: «وجعلنا فی الارض رواسی ان تمیدبهم» ؛ در زمین کوه های ثابتی قرار دادیم تا مبادا اهلش را بلرزاند. رواسی جمع «راسیة» به معنای چیزی است که با سنگینی خود پا بر جا باشد به دیگر سخن چیز سنگینی که هم خودش پابرجاست وهم چیز دیگر را پابرجا نگه می دارد همانند لنگر کشتی. کوه ها، لنگرهای کشتی زمین هستند. اگر این لنگرهای سنگین نباشند کشتی طوفانی زمین، سرنشینان خود را آرام نمی گذارد. این تعبیر در ده جای قرآن درباره کوه ها آمده است. گویاتر از همه این آیه شریفه است که با حرف «لام» آورده شده نه با حرف «فی» : «وجعل لها رواسی...» ؛ برای زمین لنگرهایی قرار داده است. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیۀ پیشین فرموده اند: این آیه دلالت دارد بر این که کوه ها نقش خاصّی در مهار زلزله ها دارد. امام علی(ع) در این زمینه فرموده اند: «و وتّد بالصخور میدان ارضه» ؛ لرزش زمین را با صخره های سنگین آرام کرده است. از نظر علمی ثابت شده است که ریشه های کوه ها در اعماق زمین با یکدیگر پیوند دارند. این کوه ها همانند زرهی، کره زمین را در بر گرفته و تا حدّ زیادی از زلزله ها که در اثر فشار گازهای درونی زمین پدید می آید جلوگیری می کند. تجربۀ عینی هم نشان می دهد که شدّت زلزله ها در مناطق کوهستانی کمتر است. افزون براین، کوه ها دو نقش برجسته دیگری همه در آرامش زمین دارند: کوه ها در کنترل و تنظیم حرکت زمین مؤثرند. اگر گردش زمین موزون و منظّم نباشند این کره خاکی، نا آرام و غیر قابل سکونت خواهد بود. آیات گذشته قرآن کریم هم اثر کوه ها را در مهار زلزله ها بازگو می کند و هم اثر آنها را در تنظیم حرکت زمین. کوه ها در مهار آتش فشان ها اثر عمیقی دارند. بسیاری از کوه ها در اثر فوران آتش فشان ها پدید آمده است. آتش فشان، زمین را می شکافد و مواد مذاب را بیرون می اندازد. این مواد مذاب روی شکاف زمین انباشته شده، به صورت کوه در می آیند و فوران آتش فشان را آرام می کنند. امام علی(ع) دربارۀ کوه ها چنین فرموده اند: «ورست اصولها فی المأ... و ارّزها فیها اوتادا» ؛ ریشه های کوه ها در اعماق زمین تا آب های درونی اش ثابت است ... و خداوند آنها را در زمین به عنوان میخ های آن تثبیت نموده است. سپس آن حضرت، نقش کوه را در آرامش زمین چنین بازگو می کند: «فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها او تسیخ بحملها اوتزول عن مواضعها» ؛ پس زمین در عین حرکتش آرام است از این که اهلش را بلرزاند یا بارش را (در اثر فوران آتش فشان ها) فرو برد یا از محل خود جا به جا شود.

حوزۀ زیست شناسی

در عصر حاضر علم زیست شناسی، در ابعاد مختلف رشد چشمگیری نموده و پرده از روی بسیاری از حقایق علمی قرآن برداشته است. در اینجا چند نمونه از آنها ارائه می شود: 1- آب مایۀ حیات نقش آب در ادامۀ حیات از ابتدا برای همگان روشن بوده است. اما نقش آن درپیدایش حیات تا قرن های اخیر ناشناخته بود. در عین حال، قرآن کریم این نقش را بازگو نموده و از آب به عنوان مایۀ حیات یاد کرده است: «وجعلنا من المأ کلّ شئ حیٍّ» ؛ ما هر چیز زنده ¬ای را از آب قرار دادیم. شخصی از امام صادق(ع) پرسید: آب چه طعمی دارد؟ در پاسخ فرمود: طعم حیات و زندگی سپس همین آیه را قرائت نمود. در آیه دیگری می فرماید: «والله خلق کل دابة من ماءٍ» ؛ خدا هر جنبنده¬ای را از آب آفرید. این دو آیه می گوید که آب در آفرینش هر موجود زندۀ محسوس، دخالت تام و تمام دارد. این مطلب با کاوش های جدید علمی کاملاً به اثبات رسیده است. دانشمندان زیست شناس معتقدند که نخستین جوانۀ حیات در اعماق دریاها پیدا شده است و به همین جهت آغاز زندگی را از آب می دانند و طبق تحقیقات آنها حدود هفتاد درصد از بدن انسان و بسیاری از حیوانات را آب تشکیل می دهد. گرچه قرآن، آفرینش انسان را از خاک می داند اما منظور همان گل است که ترکیبی از آب و خاک می باشد. 2- زوجیت درعالم گیاهان و ماده در عصر نزول قرآن، باور عمومی بر این بود که قانون زوجیّت فقط در عالم انسان، حیوانات و برخی از گیاهان همانند خرما حاکم است اما کارل لینه گیاه شناس معروف سوئدی در سال 1721میلادی نظریۀ مبنی بر وجود جنس نر و ماده در همه گیاهان ارائه کرد که مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت گرچه پس از مدتی، لینه از سوی ارباب کلیسا توقیف و کتاب¬های او به عنوان کتاب¬های ضالّه اعلان شد. همچنین، دانشمندان کشف کردند که ماده از تراکم انرژی به صورت ذرّات بی نهایت ریزی به نام اتم تشکیل شده است؛ از این رو پس از گذشت زمانی مسئله زوجیت به همه اشیا سرایت داده شد؛ زیرا تحقیقات علمی ثابت نموده است که واحد ساختمانی ماده یعنی اتم دارای اجزای مختلف با خصوصیات جنس نر و ماده است بخاطر این که اتم از الکترون ها با بار منفی و پروتون با بار مثبت تشکیل یافته است در اتم ذرّات سومی به نام «نوترون» وجود دارد که از لحاظ بار الکتریکی خنثی است. قرآن کریم صدها سال قبل از این که همگانی بودن مسأله زوجیت کشف شود، این حقیقت را بازگو نموده و قانون زوجیت را درعالم گیاهان مطرح نموده است: «و تری الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج» ؛ زمین را خشک و مرده می بینی پس هرگاه آب باران را بر آن فرو فرستادیم به حرکت می آید، رشد و نمو می کند و از هر جفت گیاه با طراوت می رویاند. در آیۀ دیگر فرموده است: «فاذا انزلنا من السماء مأً فانبتنا فیها من کل زوج کریم» ؛ پس هرگاه آب باران را از آسمان فرو فرستادیم پس در زمین از هر جفت گیاه پر ارزش رویاندیم . فراتر از این قرآن فرموده است که قانون زوجیت بر همه عالم ماده حکمفرما است: «ومن کل شئ خلقنا زوجین» ؛ از هر چیزی دو زوج آفریدیم. این دو زوج ممکن است که اشاره به اجزای تشکیل دهنده اتم باشند؛ چنانکه گذشت و ممکن است که اشاره به حقیقت دیگری باشد که تاهنوزاز نظر علمی کشف نشده است. 3- نقش باد در زایا کردن ابرها و گیاهان بشر از دیرزمان اطلاع داشت که بعضی از درختان نیاز به تلقیح و جفت گیری دارند که اگر نرینه هایشان را برای گرده افشانی بر سر شاخه های درختان میوه به کار نبرند، عملاً محصول آن بسیار کم می شود.در عربستان معمول بود که خوشه های نرینه خرما را برای گرده افشانی بر سر شاخه های گلداردرختان خرما بپاشند. اما برای کسی روشن نبود که این یک قانون عمومی در عالم گیاهان ودرختان است تا این که در قرن های اخیرمعلوم شدکه تولید مثل و باروری گیاهان و درختان عموماً بر اساس تلقیح ذرّات خیلی ریز و ذره بینی به نام «گرده» یا «پولِن» است عامل انتقال این گرده وسائل مختلف مثل حشرات و جریان شدید هوا است. قرن ها بشر اطلاعی از کیفیت نزول باران از ابرها نداشتند ولی در سال های اخیر به مسأله تلقیح ابرها پی بردند و متوجه شدند که بادها نقش عجیبی در بارور شدن ابرها دارد. از یک طرف باعث تشکیل قطرات باران و دانه های برف می شوند و از طرف دیگر درباردار شدن ابرهابه الکتریسیته و تخلیه این بار نقش دارند. قرآن کریم درباره نقش بادها در زمینه تلقیح می فرماید: «و ارسلنا الریّاح لواقح فانزلنا من السماء ماءً» ؛ بادها را باردار کننده فرستادیم پس از آسمان آبی نازل کردیم. گرچه این آیه با تلقیح ابرها توسط باد مناسبت بیشتری دارد؛ زیرا نتیجه آن را نزول باران قرار داده است اما در عین حال می توان گفت که در صدر آیه معنای عام تلقیح اراده شده هم در مورد ابرها و هم در مورد گیاهان و در ادامه اش فقط به یکی از آثار آن اشاره شده است . حتی ممکن است بگوییم که شاید نقش بادها در این زمینه منحصر به این دو مورد نباشد. احتمال دارد که در موارد دیگری هم وجود داشته باشد که تاهنوز برای ما کشف نشده است.

حوزۀ پزشکی

اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن در حوزۀ پزشکی فراوان است. در اینجا به ذکر یک نمونه اکتفا می شود: مراحل رشد جنین قرآن کریم در زمانی نازل شده که علم پزشکی بخصوص در جزیرة العرب در ابتدای راه بود. پزشکان اطلاعات زیادی از کارکرد جهاز و دستگاه های درون بدن انسان نداشتند و اسرار آنها را نمی دانستند. در نتیجه مراحل رشد جنین (بچه در شکم مادر) در هاله¬ای از ابهام و مورد حدس و گمان های غیر علمی بود. درچنین دورانی این کتاب آسمانی آن مراحل را به گونه¬ای بازگو نموده است که با کشفیات جدید علمی انطباق کامل دارد: «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقه و خلقنا العلقة مضغة و خلقنا المضغة عظاماً فکسونا العظام لحماً ثم انشاناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین» ؛ همانا انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم سپس آن را نطفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم سپس آن نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (شبیه گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوان هایی درآوردیم پس استخوانها را با لباس گوشت پوشاندیم. آنگاه در آن آفرینش تازه¬ای ایجاد کردیم آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. مقصود از انسان در این آیه نوع انسان است که خلقتش از گِل با آفرینش آدم آغاز شده و سپس از طریق تناسل و زاد و ولد در فرزندان آدم ادامه یافته است. امروز علم جنین¬ شناسی به صورت علم گسترده¬ای درآمده است و به طور کلی چند مرحله¬ای را برای رشد جنین در عالم رحِم بازگو نموده است. 1. مرحله نطفه: نطفه از موجودات زنده ذره بینی اسرارانگیزی تشکیل یافته است که در مرد «اسپر» و در زن «اوول» نامیده می شود. این موجودات ریز شناور به قدری کوچکند که در نطفه یک مرد ممکن است میلیونها «اسپر» باشد. 2. مرحله علقه: نطفه بعد از آن که در رحم زن قرار گرفت بعد از مدتی تبدیل به علقه می شود و به صورت قطعه خون بسته همانند یک دانه توت بدون شکل که در جدار رحم آویزان است در می¬آید. جنین را در این مرحله در زبان علمی «مورولا» می نامند. 3. مرحله مضغه: کم¬کم جنین از حالت علقه بیرون می¬آیدو حالت یک قطعه گوشت جویده شده را به خود می گیرد بی آن که اعضای مختلف بدن در آن مشخص باشد اما ناگهان در پوسته جنین تغییراتی پیدا می شود و در شکل آن متناسب با کاری که باید انجام دهد تغییر می یابد و اعضای بدن کم¬کم ظاهر می شود. 4. مرحله استخوانهای سلولی: در این مرحله تمام سلولهای جنین تبدیل به سلول های استخوانی می شود و اسکلت بدن او ساخته می شود. بعد از آن بتدریج عضلات و گوشت ها روی آنها را می پوشاند. همه این مراحل مربوط به جسم و حیات حیوانی جنین است بعد نوبت می رسد به روح و حیات انسانی او که قرآن کریم می فرماید: «ثم انشاناه خلقاً آخر» ؛ سپس در او آفرینش تازه ای ایجاد کردیم. این همان مرحله ای است که روح انسان در کالبد جنین دمیده می شود. این مرحله یا تمام مراحل رشد جنین آن قدر مهم است که خدا به خودش آفرین می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین» . دکتر «موریس کوبای» می گوید: باید همه بیانات قرآنی را در زمینه مراحل رشد جنین با معلومات اثبات شده ای عصر جدید مقایسه کرد. موافق بودن شان با این ها واضح است لکن همچنین بی نهایت مهم است که آنها را با عقاید عمومی که در این خصوص در دوران وحی قرآنی شایع بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسان های آن زمان تا چه اندازه از نظرات شبیه آنچه در قرآن عرضه شده دور بودند. فی الواقع فقط در جریان قرن نوزدهم است که دید تقریباً روشنی از این مسائل پیدا می کنیم.

پی نوشت ها:

1. اصول کافی 2 / 609
2. خدای زنده ای که هرگز نمی میرد.
3. بحار 35 / 404
4. تفسیر برهان 1 / 28 (مقدمه)
5. سبحانی، الالهیات، 3 / 419
6. طنطاوی، تفسیر الجواهر، 10 / 199
7. صداقت، علی اکبر، قرآن و دیگران
8. نمل / 88
9. طبرسی، مجمع البیان، 7 / 409 – فخر رازی ، التفسیر الکبیر، 24 / 220
10. نبأ / 20
11. علّامه طباطبایی، المیزان، 15 / 401
12. همان، ص 402
13. نهج البلاغه (صبحی صالح) خطبه 211
14. نبأ / 7
15. انبیا / 37
16. طبرسی، مجمع البیان، 7 / 83
17. المعجم المفهرس لالفاظ القرآن- ماده رسا
18. نمل / 61
19. المیزان 14 / 280
20. نهج البلاغه، خطبه 1 (صبحی صالح)
21. همان، خطبه 211
22. انبیا / 30
23. تفسیر الصافی 3/ 338
24. نور / 145
25. حج / 5
26. لقمان / 10
27. ذاریات / 49
28. به نقل از : رضایی ، اصفهانی، محمد علی، اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن ص 112
29. حجر / 22
30. مؤمنون / 12 -14
31. به نقل از تفسیر نمونه 14 / 23 و 208 - 213
32. به نقل از:رضایی، اصفهانی، محمد علی، اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن ص 151

منبع::: ماهنامه هادی ::





چرا امام علی گفته زنان ناقص العقل و ایمان هستند؟

در جواب اين سؤال بايد گفت كه: ما دو گونه عقل داريم 1 - عقل نظري 2 - عقل عملي. بايد ديد مراد علي(ع) از آن جمله كدام عقل است:

توضيح عقل نظري و عقل عملي؛

عقل نظري؛ يعني ادراكات عقلي و فكري و محاسبات مغزي كه انسان به واسطه اين عقل در علوم مختلف به پيشرفت‏هايي ديت يافته است. وجود قوه عاقله در انسان ما به الامتياز انسان از ساير حيوانات و موجودات است؛ يعني فرق انسان با حيوانات در همينعقل نظري و در قوه تفكر و انديشيدن است و پيشرفت علوم و تكنيك‏ها در زمينه‏هاي مختلف مديون عقل نظري است.

مردها و زن‏ها در مورد عقل نظري با هم يكسان هستند. همان طور كه مردها درس مي‏خوانند پزشك مي‏شوند، مهندس مي‏شوند، فيزيكدان و شيمي دان مي‏شوند، زنان نيز با درس خواندن به اين درجات مي‏رسند. شايد بتوان گت تفاوتي از اين ظر بين مرد و زن وجود ندارد و فهم درك و استدلال مردان با زنان فرقي ندارد. اين گونه عقل را عقل ابرازي مي‏نامند. يعني عقلي كه انسان با او بتواند علوم مختلف را فراگيرد.

عقل عملي؛ اصطلاحاً به آن مدركاتي مي‏گويند كه بايد مورد عمل واقع شود؛ يعني كارهاي عاقلانه‏اي كه انسان بايد انجام دهد و كارهاي لهو و لغو و بيهوده را رها كند و انجام ندهد. عقل عملي اقتضا دارد كه انسان دروغ نگويد، ظلم نكند، راستگو و عادل باشد، كارهاي بيهوده انجام ندهد، به چيزهاي كم ارزش به اندازه خودش بها بدهد، نيت، اخلاص در عمل، محبّت، انجام كارهاي عاقلانه از كارها و دستورات عقل عملي است.

انسان عاقل به اين معنا كارهاي سفيهانه انجامنمي دهد و معيار فضيلت انساني بر انسان ديگر عقل عملي است. گر چه برتري عقل نظري دي يك فرد از نشر دنيوي مايه ارزشمندي او است و ان چه انسان را نزد خدا مقرب‏تر مي‏كند و باعث فضيلت و برتري نزد خدا مي‏شود، عقل عملي است. هر انساني كه به مقتضيات عقلي بشتر عمل كند و از كارهاي لغو و بيهوده دوري كند او عاقل‏تر است.

متأسفانه در بين مردم آن چه از كلمه عقل مي‏فهمند همان عقل نظري است، ولي در اصطلاح آيات و روايات مراد از عقل، عقل عملي است. عقل مقابل جهل و سفاهت است. قرآن و روايات آدمي را كه اهل فساد و گناه و كارهاي لغو باشد، عاقل نمي‏داند. با توجه به اين توضيح علي(ع) نمي‏خواهد بفرمايد مردها از زن‏ها از نظر فهم و ادراك و عقل نظري بالاترند و بهتر مي‏فهمند، بلكه مي‏خواهد بفرمايد غالبا مردها در بخشي از حكمت عملي مانند قضاوت عاقلانه‏تر و اداره شئون سياسي، سياست مدارانه‏تر عمل مي‏كنند اما غالبا زن‏ها اوهامي‏تر واحساسي‏تر عمل مي‏كنند. عقلي كه در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعي، يعني در نحوه مديريت در مسائ سياسي و اقتصادي، قضايي و نظامي است. در اين بخش نيز اگر زن‏ها جلوتر نباشند، عقب‏تر نيستند. ضمناً زن‏ها در عقل عملي بهمعناي مديريت در اداره خانه و تربيت و پاسداري از كودك از مردها جلوتر و كارآمدترند. به همين جهت شأن نزول خطبه در مود جنگ جمل و پيروي از فرماندهي يك زن است.

عقلي كه موجب تقرب مي‏باشد همان است كه از رسول خدا(ص) درباره نام گذاري آن به اين اسم چنين آمده است: عقل چيزي است كه انسان به وسيله آن نيرو، غرائز و اميا خود را عقال پاي بند مي‏كند.

با استفاده از زن در آيينه جلال و جمال، ص 250 به بعد با تلخيص و اضافات.

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





علل تعدد زوجین پیامبر (ص)

 
آیا میدانید چرا پیامبر اکرم (ص) زنان متعدد داشتند

خاتم پیامبران، رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) نمونه کاملی از عقل و کمال و فضیلت بود به‏طوری که خداوند، او را با آیه «و إنّک لعلی خُلقٍ عَظیم؛ به راستی که تو را خویی والاست»1؛ مورد ستایش قرار داده است. خُلق به معنای صفاتی است که از انسان جدا نمی‏شود و همچون خلقت و آفرینش او می‏گردد. تعدادی از مفسران، خُلق عظیم پیامبر را به صبر، گستردگی بذل و بخشش، رفق و مدارا با مردم، تحمل سختی‏ها در مسیر دعوت به سوی خدا و عفو و گذشت تفسیر کرده‏اند ولی خلق عظیمِ پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله)، منحصر به این موارد نبود. ارزش والای اخلاق کریمانه پیامبر، زمانی نمودِ بهتری پیدا می‏کند که به رفتار و اخلاقیات مردمِ عربِ جاهلی بنگریم. پیامبر گرامی اسلام در محیطی پرورش یافته بود که مردمان آن، غارتگری و جنگ را از افتخارات خود می‏شمردند و به آن مباهات می‏کردند. بسیاری از اشعار و داستان‏سرایی‏های به جا مانده از آن‏ها هم نشان از همین موضوع دارد. دختران را زنده‏به‏گور می‏کردند و در مقابل بت‏ها به عبادت می‏پرداختند. زن در میان آن‏ها همچون کالایی خرید و فروش می‏شد و از هرگونه حقوق فردی و اجتماعی حتی حق ارث محروم بود. روشنفکران عرب هم، زن را در گروه حیوانات قرار داده و از لوازم زندگی می‏شمردند.2

حضرت امیر (علیه‏السلام) در مورد فرهنگ حاکم در آن زمان می‏فرمایند:

«خداوند، پیامبر را بیم‏دهنده جهانیان و امین وحی و کتاب خود مبعوث نمود و شما گروه عرب در بدترین آیین و بدترین مکان‏ها به سر می‏بردید. در میان سنگلاخ‏ها و مارهای کر اقامت داشتید. آب‏های لجن می‏خوردید و خون یکدیگر را می‏ریختید و از خویشاوندان دوری می‏کردید. بت‏ها میان شما سرپا بودند و از گناهان اجتناب نمی‏کردید».3 در چنین محیطی، پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) با اخلاق و منش خاص خود در میان مردم عرب ظهور نمود و با حسن معاشرت و احترام به افراد جامعه آن روز، مورد توجه همگان قرار گرفت و به راستی و درستی شهرت یافت، چنان‏که بزرگ‏ترین دشمنانش هم او را امین می‏خواندند. پیامبر گرامی اسلام، در دوران بعثت هم مهم‏ترین هدف خود را احیای اخلاقیات انسانی و صفات پسندیده می‏دانست و بارها می‏فرمود: «إنی بعثتُ لاتمِّمَ مکارم الاخلاق».4

در این نوشتار، گوشه‏ای از روحیات و اخلاق کریمانه رسول اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) در خانواده و معاشرت با همسر و فرزندانشان مورد بررسی قرار می‏گیرد. ولی در ابتدا برای آشنایی با زندگی خانوادگی پیامبر و دشواری‏های ایشان در محیط خانواده، به مسئله تعدد زوجات پیامبر اشاره می‏شود.

با مطالعه تاریخ و شرایط آن‏روز، روشن می‏شود که ازدواج‏های پیامبر، همه بنابر مصالح خاص صورت گرفته است و نشان دهنده فداکاری و از خود گذشتگی رسول خداست چرا که بدون شک زندگی با زنان متعدد که هر کدام از آن‏ها سلیقه‏ها و روحیات خاص خود را دارند، با وجود مشغله‏های فراوان در سال‏های آغازین حکومت اسلامی در مدینه و جنگ‏ها و مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی، کار آسانی نیست. ضمن این که حضرت، در دوران جوانی، با حضرت خدیجه (علیهاالسلام) که چهل سال سن داشت ازدواج کرد و سال‏ها همسر دیگری اختیار نکرد و ازدواج‏های آن حضرت در ده سال آخر زندگی بود و بیشتر همسران ایشان هم زنانی سال خورده و یتیم‏دار بودند و پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) تنها برای سرپرستی آن‏ها و فرزندان یتیمشان با آن‏ها ازدواج می‏کرد. تعدادی از این ازدواج‏ها هم برای متمایل کردن قبایل مختلف به اسلام و کاهش کینه‏ها صورت می‏گرفت.5

اولین همسر حضرت رسول(صلی‏الله‏علیه‏وآله) خدیجه (علیهاالسلام) است که از خاندان سرشناس و از بانوان ثروتمند و محترم مکه به شمار می‏رفت و به دلیل حسن شهرت و فضایل اخلاقیِ محمد امین (صلی‏الله‏علیه‏وآله)، به او پیشنهاد ازدواج داد و بعد از آن، خود، عامل مؤثری در پیشرفت اسلام شد و تمامی ثروت خود را برای گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان مکه به کار برد. پیامبر اسلام نیز همواره او را احترام می‏کرد و از او قدردانی می‏نمود. این امر مختص به زمان حیات خدیجه نبود بلکه پس از مرگ او نیز، پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏وآله)، همواره او را می‏ستود. نقل شده که روزی عایشه به پیامبر گفت: ای رسول خدا، چه قدر از خدیجه یاد می‏کنید؟ خدیجه پیرزنی بود و از دست شما رفت. خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است. رسول خدا برآشفته شد و فرمود او زمانی نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب می‏کردید و او زمانی به من ایمان آورد که شما کافر بودید.6

سوده نیز یکی از همسران رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏وآله) است. همسرش پس از هجرت به حبشه درگذشت و او بی‏سرپرست و تنها ماند و برای زندگی و تأمین معاش خود مجبور بود از آیین اسلام دست بردارد و به خاندان بت‏پرست و مشرک خود بپیوندد. در این زمان، رسول اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) با هدف ترویج دین و قدردانی از خدمات یک مسلمان مهاجر و برای تقویت و دلداری مسلمانان مجاهد دیگر، بعد از وفات خدیجه کبری (علیهاالسلام)، با او ازدواج کرد. سوده دارای جمال و ثروتی نبود و پیامبر، تنها برای حمایت از وی، با او ازدواج کرد.7

زینب بنت الخزیمه نیز از اقوام رسول خدا بود که همسرش در جنگ بدر به شهادت رسیده بود. او نیز جمال و یا اموالی نداشت و در اواخر عمر بود که به همسری رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) درآمد و پس از چندی نیز در گذشت.

ام سلمه نیز پس از درگذشت همسرش بر اثر مجروحیت در جنگ احد، و زمانی که زنی سالخورده بود، پیامبر از او خواستگاری نمود و مسئولیت او و فرزندان یتیمش را پذیرفت. ام سلمه بعد از حضرت خدیجه از با فضیلت‏ترین همسران رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏وآله) بود.

ازدواج پیامبر با زینب بنت جحش هم بنابر مصالحی صورت گرفت. او همسر زید غلام آزاد شده رسول خدا بود که پیامبر او را پسر خوانده خود نمود. در ابتدا پیامبر زینب را برای زید خواستگاری نمود و خانواده زینب به خاطر پیامبر این وصلت را پذیرفتند. این ازدواج، سرآغازی برای شکستن یکی از رسوم دوران جاهلیت عرب بود؛ زنی باشخصیت و سرشناس با برده‏ای ازدواج کرد؛ در زمانی که این امر مرسوم نبود. پس از مدتی بین زید و زینب اختلاف افتاد، کوشش پیامبر هم به ثمر نرسید و آن دو از هم جدا شدند. در این زمان پیامبر گرامی اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله) به فرمان خداوند و برای شکستن رسم جاهلی دیگر یعنی ممنوعیت ازدواج با همسرِ پسرخوانده و نیز برای جبران شکستِ زینب در زندگی‏اش، با او ازدواج کرد.

یکی دیگر از ازدواج‏های رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) که منافع زیادی به دنبال داشت، ازدواج با زن بیوه‏ای به نام جویر از قبیله بنی‏المصطلق بود. این قبیله به قصد شورش بر علیه پیامبر مشغول جمع‏آوری اسلحه بودند که مسلمین به سوی آن‏ها حرکت کردند. هنگامی که بنی‏المصطلق، خود را در محاصره دیدند تسلیم شدند و اموال و زنان و مردان قبیله به اسارت درآمدند. جویریه که دختر رئیس قبیله بود به نزد پیامبر آمد و آزادی خود را درخواست نمود. پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله) که در جنگ‏ها همیشه در مورد رعایت حال اسیران سفارش می‏کرد شخصاً پول آزادی او را پرداخت و او را از پدرش خواستگاری نمود. او با کمال میل و رغبت با این درخواست موافقت نمود و اسلام را پذیرفت. وقتی خبر این ازدواج به مسلمانان رسید همگی گفتند: که این اسیران خویشاوندان رسول خدا هستند و همه را آزاد نمودند. بعد از این ماجرا تعداد زیادی از آن قبیله به اسلام گراویدند و قسم یاد کردند که با تمام قوا در صف مسلمین بجنگند.8 به این ترتیب با این عمل رسول خدا از دشمنان اسلام کاسته شد و کینه قبیله بنی‏المصطلق (ناشی از اسارت و شکست در جنگ) فروکش کرد و بر تعداد مسلمین افزوده شد.

نمونه دیگر از ازدواج‏های پیامبر اسلام، ازدواج با ام‏حبیبه دختر ابوسفیان، دشمن سرسخت رسول اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) بود. ام‏حبیبه با همسرش به حبشه مهاجرت کرده بود اما شوهرش در حبشه بر اثر تبلیغات مسیحیان از آیین اسلام برگشت و نصرانی شد و در همان‏جا نیز از دنیا رفت. مهاجرین حبشه هم از ترس پدر ام‏حبیبه جرأت نگهداری از او را نداشتند. در این هنگام پیامبر با او ازدواج کرد و علاوه بر قبول مسئولیت او، گامی برای رضایت و جلب قلوب بنی‏امیه به اسلام برداشت. نویسنده مسیحی، گیورگیو، در کتاب «محمد، پیامبری که از نو باید شناخت» در این مورد می‏نویسد: «محمد، ام‏حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان یعنی دشمن اصلی خود شده و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه این وصلت، پیامبر اسلام با خاندان بنی‏امیه و هند همسر ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود جنبه فامیلی و خویشاوندی پیدا می‏کرد. ام حبیبه هم عاملی مؤثر برای تبلیغ اسلام در خانواده‏های مکه شد».9

این‏ها نمونه‏هایی از ازدواج‏های پیامبر خداست که ذکر شد. چنان‏که گفتیم پیامبر گرامی اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله) در حقیقت با این وصلت‏ها منافع زیادی را نصیب آیین نوپای اسلام کرد و از بیوه‏زنان و یتیمان بی‏سرپرست نگهداری نمود و آن‏چنان که بعضی از نویسندگان، این شخصیت والا را متهم کرده‏اند هرگز قصد کامجویی نداشته و تنها باری بر مسئولیت‏های فراوان خود اضافه کرده است چرا که همسران پیامبر، جز یکی از آن‏ها، قبل از ازدواج با پیامبر، یک یا چند بار ازدواج کرده بودند و فرزندانی داشتند. رسول گرامی اسلام اگر قصد کامجویی داشتند هرگز تا سن 53 سالگی فقط با یک همسر زندگی نمی‏کردند، آن هم در شرایط آن روز که برای مردان، هیچ محدودیتی در ازدواج وجود نداشت و هیچ کس ازدواج‏های متعدد را برای مردان نکوهیده نمی‏دانست. ازدواج‏های پیامبر به دلایلی مانند حمایت از زنان و کودکان بی‏سرپرست، تقدیر از مجاهدان و مهاجرانی که در راه اسلام فداکاری‏هایی انجام داده بودند، ارتباط با قبایل مختلف و تحبیب قلوب آن‏ها برای گرایش به اسلام، جلوگیری از توطئه‏های احتمالی، مبارزه با خرافات و اباطیل عصر جاهلیت، آزادی اسرا و... صورت گرفت و زندگی با آن‏ها مشکلات زیادی را برای پیامبر به دنبال داشت. همان گونه که گفتیم همسران پیامبر روحیات متفاوتی داشتند و زندگی و مدارای پیامبر با آنان تا جایی بود که برای رضایت آن‏ها حلال خداوند را بر خود حرام می‏کرد و در برابر ناسازگاری‏ها و بهانه‏جویی‏های آن‏ها صبر می‏نمود تا آن‏جا که در مذمت آن‏ها آیاتی بر پیامبر نازل شد.

نمونه دوم این آیات، آیه‏های 28 و 29 سوره احزاب است. نقل شده زمانی که پیامبر در غزوه خیبر، بر یهودیان پیروز شد بعضی از همسران آن حضرت تصور کردند که چون پیامبر به گنجینه‏ها و اموال یهود دست یافته است، می‏توانند زندگی تجملی و اشرافی داشته باشند و پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) را تحت فشار گذاشتند، در حالی که رسول اکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله) آن غنائم را طبق دستور خداوند، میان مسلمانان تقسیم کرده بود. هنگامی که پیامبر اکرم با اعتراض همسران خود رو به رو شد از آنان کناره‏گیری کرد. آن‏گاه آیات سوره احزاب نازل شد و همسران پیامبر را بین زندگی فقیرانه پیامبر و سرای آخرت یا دنیا و زر و زیور آن مخیر ساخت ولی همه آن‏ها زندگی با پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله) را انتخاب کردند و این امر ناشی از اخلاق حسنه پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) و حسن معاشرت ایشان با آن‏ها بود.

با این‏که خداوند به آن حضرت این اجازه را داده بود که حق هر کدام از همسرانش را که می‏خواهد، مقدم بدارد و آن‏ها هیچ حق اعتراضی نداشته باشند،10 با این‏حال نبی مکرم اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله) در محیط خانواده هیچ ترجیحی بین آن‏ها قائل نمی‏شد و همواره عدالت و مساوات را رعایت می‏نمود و برای آسایش و رضایت آنان تلاش می‏کرد و در مورد کسانی که در خصوصِ آسایش خانواده خود کوتاهی می‏کردند می‏فرمود:

از رحمت خدا به دور است کسی که خانواده خود را ضایع کند و آن‏ها را به حال خود واگذارد.11

همسران رسول خدا با این‏که از نظر سن و سال، شرایط خانوادگی و اصل و نسب در یک سطح نبودند پیامبر گرامی اسلام(صلی‏الله‏علیه‏وآله) مهریه آن‏ها را مساوی قرار داد و فرقی بین آن‏ها قائل نشد. به طور مساوی به آن‏ها رسیدگی می‏کرد و به حجره‏های آنان سر می‏زد و از آن‏ها احوال‏پرسی می‏کرد و همیشه پاره‏ای از وقتش را در اختیار خانواده و همسرانش قرار می‏داد. حضرت علی (علیه‏السلام) می‏فرمایند: وقتی که پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) به منزل وارد می‏شدند وقتشان را سه قسمت می‏کردند؛ یک قسمت برای عبادت و ستایش خداوند متعال، قسمتی برای گفتگو و نشستن با خانواده و یک قسمت هم برای خودشان».12

همه همسران حضرت رسول (صلی‏الله‏علیه‏وآله) در یک منزل جای داشتند و با وجود این که رفتارهایی مانند رقابت و چشم و هم‏چشمی و... در بین زنان رایج است، همچنین با وجود فقر و تنگدستی پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) که ایجاب می‏کرد همیشه در میان همسرانش اختلاف و ناراحتی حکومت کند، هرگز در زندگی خانوادگی پیامبر شاهد ناسازگاری‏ها و خصومت‏های معمول نیستیم و پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) مانند شخصی فارغ‏البال به وظایف رسالت و رهبری خود در جامعه می‏پرداخت و به دور از خصومت‏های خانوادگی و مسائل مربوط به آن، به اداره جنگ‏ها و تبلیغ دین و رسیدگی به امور مسلمین مشغول بود.

اوقات رفت و آمد به حجره هر کدام از همسرانش منظم بود. حتی در ایام بیماریِ قبل از رحلت هم، با این‏که کسی چنین انتظاری نداشت، طبق برنامه معین به منازل همسرانش می‏رفت، تا زمانی که مرض ایشان شدت یافت و همگی اجازه دادند که در منزل عایشه بماند.13

با این‏که خشونت و بدرفتاری با زنان در عصر پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏وآله) امر رایجی بود، حضرت همیشه از آن نهی می‏کرد و مسلمانان را در مورد همسر و خانواده‏شان سفارش می‏نمود و می‏فرمود: «بهترین شما، برترین شما نسبت به خانواده‏اش است و من نیز بهترین شما برای خانواده خود هستم».14

همسران پیامبر، شأن و مرتبه پیامبر را درک نمی‏کردند و گهگاه با بهانه‏جویی‏ها و آزار و اذیت پیامبر، موجب ناراحتی ایشان می‏شدند ولی ایشان هرگز خشونت اخلاقی از خود نشان نمی‏داد و همواره با آن‏ها با عطوفت و مهربانی و عدالت رفتار می‏کرد و بد زبانی‏شان را تحمل کرده، آن‏ها را مورد سرزنش قرار نمی‏داد. تنها یک بار برای تأدیب آن‏ها، از آنان کناره‏گیری کرد تا این‏که آیه تخییر نازل شد و همسران پیامبر را بین باقی ماندن بر همسری رسول خدا و زندگی ساده و بی پیرایه و همراه با قناعت ایشان و یا طلاق و به دست آوردن زندگی تجملی دنیا مخیر کرد و همه آن‏ها که شیفته اخلاق کریمانه رسول اکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله) بودند زندگی با حضرت را انتخاب کردند و بر زندگی خویش باقی ماندند.

پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) بعد از فراغت از کارهای اجتماعی، همگام با همسران خود در کارهای خانه مشارکت می‏نمود و لباس‏های خود را وارسی می‏کرد، کفش خود را وصله می‏زد و گوسفندان را می‏دوشید.15

همان‏طور که می‏بینیم شخصیت بزرگی همچون رسول اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) بسیار متواضعانه و با گذشت و بردباری بر پایه رحمت و محبت در خانواده رفتار می‏کند و با وجود تفاوت‏های زیادی که بین آن زنان وجود دارد همه را راضی نگه می‏دارد و عادلانه رفتار می‏کند.

رسول خدا در رفتار با کودکان و فرزندان خود نیز بی‏نظیر بود و همیشه با مهربانی و عطوفت با آن‏ها برخورد می‏کرد. در زمانی که اعراب، دختران را زنده‏به‏گور می‏کردند، پیامبر دخترش فاطمه (علیهاالسلام) را بسیار تکریم می‏نمود. احترام پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) به دخترش بیش از آن چیزی بود که مردم انتظار داشتند و بسیار بیشتر از احترام معمول پدران به دخترانشان بود. حضرت، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را بسیار دوست داشت. آن‏ها را روی زانوان خود می‏نشاند و به آن‏ها محبت می‏کرد. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) در حال سجده بر گردن و پشت مبارک ایشان می‏نشستند و حضرت آن قدر سجده را طولانی می‏کرد که آن‏ها خود، پایین بیایند. روزی پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله) آن‏ها را روی زانوان خود نشانده بود و می‏بوسید. فردی گفت: من ده پسر دارم و تا به حال یک‏بار هم آن‏ها را نبوسیده‏ام. حضرت در پاسخ فرمود: کسی که دل‏رحم نیست خدا هرگز به او رحمت ندارد.16 این رفتار پیامبر با کودکان، مختص فرزندان خود نبود بلکه همه کودکان را دوست می‏داشت و برای آن‏ها احترام قائل بود و با کودکان رفتار کودکانه داشت و دست بر سر و صورتشان می‏کشید و به آن‏ها سلام می‏کرد.

رسول اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) تأکید زیادی بر احترام به زنان و کودکان داشتند و می‏فرمودند: تکریم نمی‏کند زنان را مگر فرد کریم و کسی به آن‏ها اهانت روا نمی‏دارد مگر فرد فرومایه و پست.17 همچنین در مورد تکریم دختران و رفع تبعیض میان دختر و پسر می‏فرمودند: بهترین فرزندان شما دختران هستند.18

چنان‏که دیدیم سازگاری با همسر، محبت و مهربانی در خانواده و مهر ورزیدن به فرزندان، سنّتِ رسول خداست و این جا این سؤال پیش می‏آید که ما در الگوگیری و پیروی از سنت رسول خدا تا چه اندازه موفق بوده‏ایم؟ آیا پیروی از رسول اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) منحصر به اعمال عبادی است؟

پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) نمونه کامل انسانی با فضیلت است که در همه شئون زندگی می‏تواند الگو و سرمشق خوبی برای همه مسلمانان باشد. حتی اگر افراد جامعه امروز، تنها در بُعد خانوادگی، به سیره رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) عمل کنند و زندگی خود را بر پایه محبت و برخوردهای نیکو قرار دهند بسیاری از مشکلات آن‏ها به آسانی قابل رفع خواهد بود و کانون خانواده، محل آرامش و انس و الفت خواهد شد و این‏جاست که قرآن کریم می‏فرماید:

«از نشانه‏های او(خداوند متعال) این‏است که از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان‏ها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت قرار داد».19

یک  نکته :

علت ازدواج پیامبر با عایشه نیز همانگونه که بدان اشاره شده بنابر مصالحی بوده عایشه دختر ابوبکر دارای قبیله بزرگی بود و پیامبر برای نفوذ سیاسی و اجتماعی با عایشه ازدواج نمود . و این ازدواج سد راه محکمی برای مخالفتهای مشرکین بود .

ثانیا این ازدواج بخاطر اصرار ابوبکر صورت گرفته چون ابوبکر این ازدواج را افتخار بزرگی برای خود میدانست ثالثا عایشه جمال و زیبایی نداشته است تا بحث غریزه جنسی یه میان آید. و رابعا قضیه نه سالگی عایشه که بیان میشود باید خاطر نشان ساخت قوای جسمانی مردمان آنزمان و نیز عربها بخاطر آب و هوای خاص خودش قابل مقایسه با زمان امروزی و نیز مناطق دیگر نیست.

مطالب مرتبط:
تعدد زوجین
تعدد همسر؛ ممنوع؟!
اشكالات و معایب چند همسرى

تعدد زوجات در نگاهی کوتاه

پی‏نوشت‏ها:

1ـ قلم /4.

2ـ فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص 30.

3ـ نهج البلاغه.

4ـ مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187.

5ـ تربیت نبوی، ذبیح الله اسماعیلی، ص 53.

6ـ بحارالانوار، ج 16، ص 8 .

7ـ همسران رسول خدا، عقیقی بخشایشی، ص 20 و 21.

8ـ همان، ص 60-59.

9ـ همان، ص 64-63.

10ـ احزاب / 51.

11ـ وسایل الشیعه، باب العفو عن الزوجه.

12ـ المیزان، ج 6، ص 304.

13ـ همسران رسول خدا، ص 109.

14ـ نهج الفصاحه، ص 152.

15ـ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 15.

16ـ همان، ص 220.

17ـ نهج الفصاحه، ص 318.

18ـ بحارالانوار، ج 104، ص 91.

19ـ سوره روم/ 21.

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





چرا تعدد زوجین در اسلام هست

چرا تعدد زوجین در اسلام هست یک مرد در اسلام میتواند در اسلام 4 همسر دایم و به هر تعداد که خواست همسر صیغه ای بگیرد اگر با هر دیدی که به این مساله نگاه کنیم این در اصل نادیده گرفتن احساسات زنهاست اگر هر به ضرورت رعایت عدالت باشد تا زمانیکه مردی ازدواج مجدد هم نکرده توانایی رعایت عدالت در او مشخص نمیشود و اگر هم رضایت زن مد نظر باشد باز هم قابل قبول نیست برای زن که شوهرش به بگوید من میخواهم ازدواج مجدد کنم ایا تو راضی هستی؟

پاسخ

۱ - وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُواْ فِى الْيَتَمَى فَانْكِحُواْ مَا طَابَ لَكُمْ مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنَى وَثُلَثَ وَرُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُواْ فَوَحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُكُمْ ذَ لِكَ أَدْنَى‏ أَلَّا تَعُولُواْ (۱)

و اگر مى‏ترسيد كه عدالت را درباره‏ى (ازدواج با) دختران يتيم مراعات نكنيد، (از ازدواج با آنان صرف‏نظر نماييد و) با زنان دلخواه (ديگر) ازدواج كنيد، دوتا، سه‏تا، يا چهار تا. پس اگر ترسيديد كه (ميان همسران) به عدالت رفتار نكنيد، پس يك همسر (كافى است) يا (به جاى همسر دوّم از) كنيزى كه مال شماست (كام بگيريد، گرچه كنيز هم حقوقى دارد كه بايد مراعات شود) اين نزديك‏تر است كه ستم نكنيد. (۲)

همانگونه که در آیه شریفه بیان شده اسلام برای مرد اجازه داده تا چهار زن بصورت دایم اختیار کند اما مشروط به قید عدالت نموده. در مورد عدالت باید دانست منظور از آن عدالتی است که مربوط به امور زندگی از قبیل همخوابگی و تامین وسائل و رفاه و آرامش زندگی بطور مساوی است ، مثلا اگر یک شب پیش یکی از زنهاست شب دیگر را باید پیش زن دیگری باشد.پس منظور، عدالت در حریم قلب و عواطف انسانی نیست چون شکی نیست که عدالت  در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است چه كسى مى تواند محبت خود را كه عواملش در بيرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد؟ به همين دليل رعايت اين نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آيه 129 همين سوره نساء مى فرمايد: ((و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ؛ شما هر قدر كوشش كنيد نمى توانيد در ميان همسران خود (از نظر تمايلات قلبى ) عدالت و مساوات برقرار سازيد)). بنابراين محبت هاى درونى مادامى كه موجب ترجيح بعضى از همسران بر بعضى ديگر از جنبه هاى عملى نشود ممنوع نيست ، آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت در جنبه هاى عملى و خارجى است .(۳)

حال ببینیم فلسفه این تعدد زوجات چیست؟وقتی مروری بر تاریخ میکنیم میبینیم که مسئله تعدد زوجات قبل از اسلام بصورت نامحدود بوده و  دین اسلام آمده بصورت محدود و با شرایط خاص و بخاطر ضروروتهای موجود وضع کرده.

حال این ضرورتهای  چیست؟

۱- بشر همیشه در جنگ و نزاع بوده و در این میان مطمئنا عده ای از مردانی که شرکت میکنند کشته میشوند که زنشان بیوه و فرزندانشان یتیم و بی سرپرست میشوند. و معمولا هیچ جوانی دوست ندارد با زن بیوه برای اولین بار ازدواج کند

۲-آمار جهانی آنگونه که نشان میدهد هموراه تولد دختر بیشتر از پسر  میباشد . حال اگر هر مردی به یک زن اکتفا کنند در اینصورت دختران بیشماری مجرد مانده و از این نعمت الهی محروم میشوند.

۳-از نظر روانشناسی مرد ذاتا تنوع گرا بعبارتی دوست دارد چند زن در اختیار داشته باشد . ولی زن ذاتا تک گرا و تک شوهر گراست و میخواهد مال یک نفر باشد. احکام اسلام هم متناسب با ویژگی ها و خصلتهای ذاتی است .  

۴- زنان عادات ماهیانه ای دارند که مردان در این مواقع از بعضی چیزها محروم میشوند.

همانگونه که میبینید این دستوری به نفع مردان نیست بلکه زنها هم نفع میبرند. البته باید دانست تعدد زوجات فقط بخاطر غرایز جنسی نبوده بلکه اسلام تمام  مصالح و منافع اجتماع رو در نظر گرفته که یکی از آنها مورد ذکر شده است . با تعدد زوجین است که کسی اگر بتواند امور معیشتی چند نفر را اداره کند میتواند با چند زن ازدواج کند تا  خانواده ای  از بی سرپرستی رهایی یابند.

و علل دیگر...

باید دانست تعدد زوجین  در  اسلام دارای شرایط سنگینی است  و بی قید و بند نیست . و اسلام واجب ندانسته بلکه تجویز نموده!

و همچنين در روايات، فلسفه تشريع صیغه موقت، جلوگيرى از انحرافات اخلاقى و پاكسازى جامعه از فساد و فحشاء و در واقع رحمت خداوند نسبت به امت اسلامى است كما اين كه ابن عباس مى گويد: «متعه چيزى نيست مگر رحمت خداوند نسبت به امت‏اسلامى(و با وجود متعه)زنانمى كندمگر انسان شقاوتمند- و يا مگر عده كمى-»(۴)

چرا کسانیکه که به اینوع دستورات الهی ایراد میگیرند در برابر اینهمه فحشاء و روابط غیر مشروع سکوت میکنند؟ آیا بی بند و باری صحیح است یا مقید شدن به قوانین خاص و مشروع؟

در صورتی که قانع کنند نبود مطلب زیر را بخوانید و اگر باز قانع نشدید دوباره ذکر کنید.

برای مطالعه بیشتر بخوانید

۱-سوره نساء آیه ۳  ۲-تفسیر نور   ۳- تفسیر نمونه ج ۳ صفحات ۲۹۰ -۲۹۱   ۴-شيخ مفيد، خلاصه الايجاز، ص 25

مطالب مرتبط:
تعدد زوجین
تعدد همسر؛ ممنوع؟!
اشكالات و معایب چند همسرى

تعدد زوجات در نگاهی کوتاه
علت ازدواج متعدد پیامبر اکرم (ص)

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





چرا حضانت و سرپرستي بچه به پدر واگذار مي شود؟

     در مسأله حضانت، اموري چند مورد توجه است؛ از جمله: عواطف مادر، عواطف پدر، عواطف فرزند با توجه به روان‌شناسي دختر و پسر، مسايل مربوط به آينده فرزند مانند شيوه‌ها و مدل‌هاي الگوگيري در زندگي، مسايل تربيتي فرزند، حقوق اقتصادي و تأمين نيازهاي مادي فرزند، زندگي آينده پدر و مادر و

در پاسخ به اين پرسش توجه چند نكته بايسته است:

يك قانون‌گذاري
 

1-1. به طور معمول در قانون‌گذاري، وضع غالب و نوع و تمامي انسان‌ها ملاحظه مي‌گردد، نه موارد خاص و استثنايي. البته در صورت لزوم براي موارد استثنا نيز از طريق تبصره، قواعد جزئي‌تري وضع مي‌گردد.

2-1. قوانين و روبناهاي حقوقي به طور عمده، بايد در كل نظام حقوقي مورد توجه قرار گيرد. مسأله حضانت نيز جزئي از مجموعه حقوق مدني اسلام است كه بدون توجه به كل مجموعه، فلسفه آن روشن نخواهد شد.
 
3-1. در مسأله حضانت، اموري چند مورد توجه است؛ از جمله: عواطف مادر، عواطف پدر، عواطف فرزند (با توجه به روان‌شناسي دختر و پسر)، مسايل مربوط به آينده فرزند (مانند شيوه‌ها و مدل‌هاي الگوگيري در زندگي)، مسايل تربيتي فرزند، حقوق اقتصادي و تأمين نيازهاي مادي فرزند، زندگي آينده پدر و مادر و ... .

 دو. حضانت در اسلام

اكنون بايد ديد آيين حيات‌بخش اسلام با اين مسايل چگونه برخورد نموده و چه راه‌حلي ارايه كرده است:

 1-2. اسلام تأمين كليه نيازهاي مادي فرزند را بر عهده پدر قرار داده است. بنابراين حتي در زماني كه فرزند تحت حضانت مادر قرار دارد، پدر بايد كليه هزينه‌هاي لازم را براي فرزند تأمين كند. بنابراين مادر هيچ‌گونه تكليفي در اين زمينه ندارد.

2-2. بر اساس فتاواي مشهور فقيهان، حضانت پسر تا دو سالگي و حضانت دختر تا هفت سالگي از آن مادر است.

 3-2. حضانت مادر نسبت به فرزند، به عنوان «حق» است و از حقوق او به شمار مي‌آيد ولي تأمين مخارج و حضانت پدر به عنوان «تكليفي» است. از اين‌رو مادر هرگاه بخواهد، مي‌تواند از عهده‌داري امور فرزند شانه خالي كند ولي مرد هرگز چنين اجازه‌اي ندارد.

4-2. زن و مرد، مي‌توانند در مورد حضانت فرزند خود، به گونه‌هاي ديگري – كه دلخواه آنان و صلاح فرزند را تأمين كند- به توافق برسند.

 5-2. اگر مادر به دلايلي صلاحيت عهده‌داري امور فرزند را نداشته باشد، اين امر به پدر واگذار خواهد شد. همچنين اگر پدر فاقد چنين صلاحيتي باشد، مادر مي‌تواند عهده‌دار حضانت شود. در صورت عدم پذيرش مادر و يا عدم صلاحيت هر دو، به حكم قاضي شخص ديگري اين مسؤليت را به عهده خواهد گرفت.

در قانون مدني، با توجه به مصلحت طفل، امكان سلب حضانت از كسي كه اصولاً بايد داراي اولويت باشد، پيش‌بيني شده است. ماده 1173 در اين باره مي‌گويد: «هرگاه در اثر عدم مواظبت يا انحطاط اخلاقي پدر يا مادري كه طفل تحت حضانت او است، صحت جسماني يا تربيت اخلاقي طفل در معرض خطر باشد، محكمه مي‌تواند با تقاضاي نزديكان طفل يا به تقاضاي قيم يا مدعي‌العموم، هر تصميمي را كه براي حضانت مقتضي بداند، اتخاذ كند».

 بنابراين دادگاه مي‌تواند با شرايط ياد شده، حضانت را از پدر يا مادر – كه حق تقدم دارند – گرفته، به ديگري يا به شخص سوم واگذار كند. براي مثال اگر مادر، فساد اخلاقي داشته باشد و يا پدر به مواد مخدر مبتلا شود – به نحوي كه سلامت جسمي يا روحي كودك به خطر افتد- دادگاه مي‌تواند حضانت را به شخص ديگري واگذار كند.

سه حكمت احكام حضانت

 


1-3. فرزند در نخستين دوران زندگي خويش، نياز شديدي به مهر مادر و مراقبت‌هاي ويژه او دارد؛ به گونه‌اي كه هيچ چيز، جايگزين عواطف و مراقبت‌هاي او در اين دوران نمي‌شود. مادر نيز دغدغه فوق‌العاده‌اي در اين باره دارد. بنابراين حكمت حضانت مادر در اين دوران كاملاً آشكار است.

2-3. فرزند در دوران كودكي، تحت تأثير الگوهاست و به تدريج شخصيتش شكل گرفته و سامان مي‌يابد. از طرف ديگر به طور طبيعي دختر بايد با رفتارهاي زنانه، مادرانه و عاطفي خو بگيرد و شخصيتي متناسب با جنسيت خود پيدا كند. از اين‌رو بهتر است مدت بيشتري با مادر زندگي كند تا شخصيت او، بر اساس الگوي جنسي مناسب خود پرورش يابد. در مقابل، پسر نيز بايد الگوي جنسي مناسب خود را يافته و متناسب با آن رشد كند. لازمه اين مسأله نيز آن است كه پسر، مدت بيشتري با پدر زندگي كند و هر چه زودتر به پدر ملحق شود.
3-3. حق گونه بودن حضانت مادر و محدوديت نسبي دوران آن، موجب مي‌شود كه زن از آزادي، فراغت و شرايط كافي براي زندگي مجدد برخوردار شود. در حالي كه اگر حضانت فرزند براي زن تكليف‌آور و طولاني مدت باشد، چه بسا ديگر نتواند موفق به ازدواج مجدد گردد و شكست او در زندگي نخستين، به ناكامي هميشگي او مبدل شود؛ زيرا بسياري از مردان مايل به حضور فرزند ديگري در خانه خود نيستند. اما زن از اين جهت مشكل چنداني ندارد و زنان بسياري به جهت روحيات عاطفي، آماده پذيرش فرزندان مرد مي‌باشند
 
منبع:تبیان همدان
منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام




منظور از کشتزار نامیده شدن زن چیست؟

۶-نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى‏ شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ مُّلقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ‏ سوره بقره آیه ۲۲۳

زنان شما كشتزار شمايند، هرجا وهرگاه كه بخواهيد، به كشتزار خود درآييد (وبا آنان آميزش نمائيد) و (در انجام كار نيك) براى خود، پيش بگيريد واز خدا پروا كنيد وبدانيد كه او را ملاقات خواهيد كرد، وبه مؤمنان بشارت ده.

در اين آيه، زنان به مزرعه و كشتزارى تشبيه شده‏اند كه بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از 9 ماه، گل فرزند را به بوستان بشرى تقديم مى‏كنند. همچنان كه انسان، بدون كشت و مزرعه از بين مى‏رود، جامعه بشرى نيز بدون وجود زن نابود مى‏گردد.
زنان وسيله‏ى هوسبازى نيستند، بلكه رمز بقاى نسل بشر هستند. پس لازم است در آميزش جنسى، هدف انسان توليد يك نسل پاك كه ذخيره قيامت است باشد و در چنين لحظات و حالاتى نيز هدف مقدّسى دنبال شود. جمله‏ى «واتّقوا اللّه» هشدار مى‏دهد كه از راههاى غير مجاز، بهره جنسى نبريد و به نحوى حركت كنيد كه در قيامت سرافراز باشيد و اولاد و نسلى را تحويل دهيد كه مجسمه‏ى عمل صالح و خيرات آن روز باشند. ۱

۱- تفسیر نور در تفسیر آیه مذکور

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است؟

اولا اسلام در زماني كه اصولا براي زن چندان ارزشي قايل نبودند، شان انساني قايل شده وشهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است .
ثانيا اصولا شهادت  ( حق ) نيست، تا آن جا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد محسوب شده است  او را محروم ازحق تلقي كنيم بلكه شهادت ( تكليف ) است . بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست ، او (معاف) از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر است.

 ثالثا عدم استماع و ارزش شهادت ، درموارد بسيار محدود، اختصاص به زنان نداشته ، بلكه متقابلا در مواردي شهادت مردان مورد قبول نيست . به عنوان مثال در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل ، شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند ولي با شهادت هر زن يك چهارم  از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان ارزش دارد .

 رابعا زن موجودي است كه احساسات و عواطفش جنبه غالب شخصيتي او را تشكيل مي دهد. لازم به ذكر است كه اين موضوع هيچ نقصي براي زن نيست ; بلكه اگر چنين نبود آن گاه نظام خلقت دچار اشكال بود, چرا كه زن و مرد مكمل يكديگرند و جنبه هاي شخصيتي يكديگر را تكميل مي كنند. به دليل همين ويژگي و واقعيت - گرچه برخي آن را نمي خواهند بپذيرند - زن بيشتر از مرد تحت تاثير احساسات قرار مي گيرد و لذا ممكن است تحت تاثير احساسات و عواطف مختلف , شهادتي بدهد كه تنها موافق احساسات او باشد. اجتماع دو زن براي شهادت بر چيزي , ضريب اطمينان را در شهادت بالا مي برد. از سوي ديگر از آسيب پذيري يك زن نيز در جريان شهادت و خصومت ها و درگيري هاي پس از آن نيز تا حدودي مي كاهد.

اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي  واقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش ازمردان است شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است .

منابع:

 ( فلسفه حقوق ، ص 171 - 173، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني ). براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به : 1- نظام حقوق زن در اسلام ، شهيد مطهري 2-زن در آيينه جمال و جلال ، آيت الله جوادي آملي 3- قرآن و مقام زن ، سيدعلي كمالي 4- فلسفه حقوق ، قدرت الله خسروشاهي ، انتشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني 5- قوانين فقه اسلامي ، ج 1، دكتر صبحي محمصاني ، ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي 6- روشنفكر و روشنفكرنما، داودالهامي 7- زن از ديدگاه اسلام ، رباني خلخالي 8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، محمد رضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

اول نگاهي به تاريخ و اديان بياندازيم

روميان با تمدن درخشاني كه داشتند ، زنها رو مثل ديگر اموال، ملك مرد محسوب ميكردند و موجوداتي ناقص ميشمردند.۱ طبق اسناد تاريخي حقوق روم دختران و زنان بطور كلي از ارث محروم بودند.

در تمدن يونان نيز چنين بود. در تمدن هند هم طبق قوانين «مانو» زن محروم از ارث بود و هرگاه متوفي جزدختر، فرزند ديگري نداشته باشد بايد دختر رو مكلف به توليد پسر كرده تا آن پسر بتواند وارث جد مادري خود شود . ۲

در چين و ژاپن، بويژه در عصر كنفوسيوس، پدر مالك زن و فرزندان به شمار مى‏رفت؛ حتى حق داشت، آنها را بكشد. دختران و زنان از ارث محروم بودند. اگر همه فرزندان پدر، دختر بودند، پدر پسرى را به فرزندى قبول كرده و او را وارث خود قرار مى‏داد.
در حقوق اروپايى بنا به اصل همخونى  هر كس كه از نظر خون به متوفى‏نزديكتر باشد، به تنهايى ارث مى‏برد و ديگران را از ارث محروم مى‏سازد.در انگلستان نيز تا چندى قبل، تمامى اموال پدر، فقط به پسر ارشد منتقل مى‏شد و اگر فرزند ارشد پسر نداشت، ارث منحصر به فرزندان ذكور (پسر)بود.
وضعيت زن در ميان اعراب جاهليت از همه جا اسف‏انگيزتر بود. زن در ميان آنان، مانند كالا خريد و فروش مى‏شد و از هرگونه حقوق اجتماعى و فردى، حتى ارث به طور كلى محروم بود.
در تمدن ايران باستان، زن جزئى از اموال و دارايى متوفى به شمار مى‏آمد. ميان آريايى‏ها محروميت دختر از ارث، يك قاعده بود؛ ولى هرگاه پدر مى‏مرد و دختر ازدواج نكرده بود، مى‏توانست به اندازه نصف سهم پسر از تركه پدرش برخوردار گردد. در اين نظام -با توجه به اين كه نكاح با محارم و تعدد زوجات رايج بود- بسيار اتفاق مى‏افتاد كه از ميان زنان، زنى كه بيشتر از ديگران محبوب شوهر بود، به عنوان يكى از پسران وى پذيرفته شده و تمامى اموال شوهر به او تعلق مى‏گرفت و بقيه زنها، از ارث محروم بودند.۳
همچنين در تمدن ايران باستان به دخترانى كه شوهر كرده بودند نيز به جهت اين كه مال پدر به خارج از خانواده منتقل نشود، ارث نمى‏دادند؛ ولى به دخترانى كه هنوز ازدواج نكرده بودند، به اندازه نصف سهم پسر ارث مى‏دادند. بنابراين، اگر دخترى ازدواج مى‏كرد (مشروع يا نا مشروع)، از پدر يا كفيل خود ارث نمى‏برد.۴

در شريعت يهود، اصل كلى مبتنى بر محروميت زنان از ارث بود. از تورات، چنين برداشت مى‏شود كه تا وقتى فرزند پسر وجود داشته باشد، دختر ارث نمى‏برد و چنانچه براى متوفى پسرى‏نباشد، ارث او به دخترانش مى‏رسد. در آئين مسيحيت نيز قانون تورات معتبر است.

در آئين زرتشت تقسيم ارث بلحاظ جنسيت ميباشد يعني اگر متوفي پدر باشد  دختر نصف پسر و اگر متوفي مادر باشد هر دو مساوي ارث ميبرند در دين زرتشت محور تفاوت، مبتنى بر جنسيت است؛ به گونه‏اى كه مرد در بهره‏مندى از ارثيه زن، با زن مساويست ؛ ولى زن در بهره‏مندى از ارثيه مرد، سهمى معادل نصف مرد دارد؛ يعنى با محروميت جزئى روبه‏رو است.

اسلام احكام ارث را بر اساس مرد يا زن بودن (عامل جنسيت، كه در اقوام ملل غير اسلام كه ذكر شد) وضع نكرده است؛ بلكه بر اساس مسؤوليت مالى و موقعيتى كه آن دو در خانواده دارند و به ملاحظه مسؤوليتها و تكاليفى كه بر عهده آنها نهاده شده است، قرار داده است. بنابراين، سهم الارث متفاوت، با ديدگاه كلى اسلام نسبت به خانواده و تقسيم وظائف و مسؤوليتها، سازگار و عادلانه است.
در نظام حقوقى اسلام به دليل مسؤوليتهاى اقتصادى و اجتماعى كه بر عهده مرد نهاده شده است، از قبيل نفقه زن و فرزند، پرداخت مهريه  ، هزينه زندگى زن هنگامى كه در عده به سر مى‏برد، شركت در جهاد و هزينه سفر و سپردن نفقه خانواده در آن ايام به زن و فرزند، پرداخت ديه در بعضى از جنايات اشتباهى خويشاوندان (به عنوان عاقله)، پرداخت مخارج ساير نزديكان تهيدست (مانند پدر و مادر و خواهر و...)، در پاره‏اى موارد براى مرد، سهم دو برابر در نظر گرفته شده است؛ حتى اگر اين سهم با مسؤوليتها سنجيده شود، اين مرد است كه سهم الارثش به نصف نصيب زن مى‏رسد و اين مرد است كه فريادش بايد بلند شود.
ملاك در قوانين ارث در  اسلام،  تنها زن يا مرد بودن نيست و اين گمان كه هميشه زن صرفا به دليل جنسيت، نصف مرد ارث مى‏برد، ناشى از بى‏دقتى و عدم مطالعه و تحقيق، در احكام ارث در اسلام است؛ زيرا گاهى سهم الارث آن دو مساوى است در بعضى موارد نيز سهم زن بيش از مرد است . پس بايد  چنين بگوييم كه چرا در مواردي سهم زن نصف مرد است.

خلاصه چون مخارج و احتياجات مالى مرد بيشتر از زن است (زنان در مقابل درآمدى كه دارند، مخارجشان بسيار كمتر است.) اسلام سهم الارث مرد را بيشتر از زن قرار داده تا طبق اصل تقسيم مال بر اساس حاجت (هر كس به مقدار نيازمندى و حاجتش)، تعادلى ميان درآمد و مخارج آنها برقرار گردد.

۱-محمد عبدالمنعم البدراوى، مبادى القانون الرومانى ۲-زن از نظر حقوق اسلامى، ص 151

۳ـ موسى عميد، پيشين، صص 15ـ14؛ سيد محمدحسين طباطبايى، پيشين، ص226.

۴-تاريخ اجتماعى ايران از زمان ساسانيان تا انقراض امويان، ص42. به نقل از: مرتضى مطهرى، پيشين، ص222.





چرا در تاريخ، هيچ زني پيامبر نشده است؟

پرسش:

با اين كه زنان، استعداد و تواناييهاي بالايي دارند چنان كه در تاريخ نمونه هايي مشاهده ميشوند، چرا در تاريخ، هيچ زني پيامبر نشده است؟ برخي بهانه ميگيرند كه زن توانايياش را ندارد.

پاسخ:

پيامبر نشدن زن، هيچ دليلي بر نقص يا ضعف زن نيست، رسالت و نبوت، يك مأموريت تبليغي و يك مسئوليت اجرايي است كه معمولاً، اختلاط و معاشرت با مردم را ميطلبد، درگيري با شرائط اجتماعي، جهاد و مبارزه با ظالمان، انس با پيروان و حضور دائمي در متن و بطن جامعه از لوازم رسالت و نبوت است و از طرفي آنچه مايه مباهات و كمال است ولايت است.

و اين مقام اختصاص به مرد يا زن ندارد و در تاريخ زنان بزرگي را مشاهده ميكنيم كه به مقام "ولي اللهي" رسيدهاند حضرت فاطمه زهرا(س)، حضرت مريم، آسيه، حضرت خديجه، حضرت زينب و حضرت معصومه، از آن جمله اند. اما اين كه زني، پيامبر نشده است به اين علت است كه نظر خداي متعال بر اين است كه زن مستور و محجوب بماند، تا جامعه عفاف خود را باز يابد.

و كارهاي اجرايي سنگيني همچون نبوت كه حضور در جنگ وصلح و... را ميطلبد هم براي زن معمولاً مشكل است و هم با اين سياست كلي ناسازگار، لذا اين كه پيامبران همه مردند، معنايش اين نيست كه زنان از كمال بي بهرهاند. بلكه كمال در ولايت است كه هر دو بهرهمندند.

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





آيا زن از دنده چپ مرد آفريده شده؟

يَأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ الَّذِى خَلَقَكُم مِّنْ نَّفْسٍ وَحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ

 اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ۱

بعضي شبهه ايجاد ميكنند كه در قرآن به زن توهين شده  و خداوند زن رو از دنده چپ مرد آفريده در حاليكه اينگونه نيست و انچه ذكر ميشود  برگرفته از تورات تحريف شده است .
منظور از (نفس واحده) ، آدم و حوا است كه نسل جوامع انساني به آندو ميرسد . و معناي (خلق منها) اينست كه از جنس آن آفريد ، يعني از همان حقيقتي كه مرد آفريده شده ، زن نيز آفريده شد.
روايات غير معتبري هم كه در اين زمينه هست(خلقت زن از پهلوي مرد)برگرفته از تورات تحريف شده است.۲ اما از نظر بزرگان اين روايات از لحاظ سند و يا دلالت نارسا و ناتمام‏اند

يَأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ الَّذِى خَلَقَكُم مِّنْ نَّفْسٍ وَحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ

 اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ۱

اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، آن كس كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از (جنس) او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را (در روى زمين) پراكنده ساخت واز خدايى كه (با سوگند) به او از يكديگر درخواست مى‏كنيد، پروا كنيد. و (نسبت) به ارحام نيز تقوا پيشه كنيد (وقطع رحم نكنيد) كه خداوند همواره مراقب شماست.


بعضي شبهه ايجاد ميكنند كه در قرآن به زن توهين شده  و خداوند زن رو از دنده چپ مرد آفريده در حاليكه اينگونه نيست و انچه ذكر ميشود  برگرفته از تورات تحريف شده است .
منظور از (نفس واحده) ، آدم و حوا است كه نسل جوامع انساني به آندو ميرسد . و معناي (خلق منها) اينست كه از جنس آن آفريد ، يعني از همان حقيقتي كه مرد آفريده شده ، زن نيز آفريده شد.
روايات غير معتبري هم كه در اين زمينه هست(خلقت زن از پهلوي مرد)برگرفته از تورات تحريف شده است.۲ اما از نظر بزرگان اين روايات از لحاظ سند و يا دلالت نارسا و ناتمام‏اند.۳

در روايتي كه از امام صادق (ع) نقل شده، اين مطلب به صراحت رد شده است زراره مي‏گويد: از امام صادق‏عليه‏السلام سؤال كردم: مردمي هستند كه مي‏گويند خداوند حوا را از بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد. حضرت فرمود: "خداوند از چنين نسبت هم منزه است و هم برتر از آن است... آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند؟! خداوند بعد از آفرينش آدم، حوا را به طور نوظهور پديد آورده آدم‏عليه‏السلام بعد از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه انس من شده است؟ خداوند فرمود:اين حوا است. آيا دوست داري كه با تو بوده و مايه انس تو شده و با تو سخن بگويد؟". ۴

پس خلقت حوا از ضلع و دنده چپ آدم نيست.

۱-سوره نساء آیه۱.  ۲-تفسیر نمونه ج ۳،ص ۲۴۵.  ۳-جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، ص 460.

۴-علل الشرايع، ج 1، ص 29.

منبع وبلاگ راسخون-زن در اسلام





یک بار دیگر اعجاز علمی قرآن ثابت شد.

بررسی‌ها و تحقیقات علمی یكی دیگر از جنبه‌های اعجاز قرآن در زمینه علم جغرافی و طبیعی پرده برداشت.
به نقل از خبرگزاری «المحیط» در سال 619 میلادی، در جنگی كه بین ایران و رم در منطقه‌ای از فلسطین به وقوع پیوست، سوره مباركه«رم» نازل شد.

در اولین آیات این سوره مبارك كه با حروف رمز آغاز می‌شود آمده است: «الم *غلبت الروم *فی ادنی الارض ... الخ».
در این آیه وجوه اعجاز علمی قرآن در «ادنی الاقرب» با بررسی‌های علمی اثبات شده است.

بر اساس این گزارش پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن كریم، محققان علم جغرافیا دریافتند كه گودترین و پایین‌ترین منطقه روی زمین «بحر المیت» و این محل همان منطقه‌ای است كه جنگ بین پارس و رم در آن واقع شد؛ جالب آنكه در قرآن كریم به این قضیه اشاره شده است.
«ادنی» در زبان عربی به معنی «گودترین و پست‌ترین» به كاربرده می‌شود.

گفتنی است اخیراً دكتر ذغلول النجار، حافظ و محقق قرآنی كه یكی از دانشمندان فعال در زمینه اثبات اعجاز علمی قرآن است موفق شد جلوه دیگری از شگفتی‌های علمی قرآن حكیم برای یكی شدن خورشید و ماه در آینده دور را با استفاده از علم روز اثبات كند.

منبع:http://www.aviny.com/news/83/03/05/14.aspx





قرآن کریم و عسل

 

«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»(۶۹ ) 

 «خوردن عسل براي مردم شفاء است»

 

سوره : نحل  

عسل غذاي لذيذي است كه از زنبور عسل به دست مي‌آيد و قرآن نيز بدان پرداخته است:
«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»1 «خوردن عسل براي مردم شفاء است»
پيامبر اسلام(ص) فرمودند: «لم يستشف المريض بمثل شربة العسل»2 «هيچ مريضي، به مانند نوشيدن عسل شفاء پيدا نمي‌كند.»
واژه‌ي «شفاء» در قرآن، درباره‌ي خوردني‌ها به كار نرفته است، مگر براي عسل. و نام يك سوره‌اي از قرآن، اختصاص به نحل (= زنبور عسل) داده شده است و قرآن درباره‌ي وحي به زنبور عسل مي‌فرمايد:
«پروردگار تو به زنبور عسل وحي (و الهام غريزي) نمود كه از كوه‌ها و درختان و داربست‌هايي كه (مردم) مي‌سازند، خانه‌هايي برگزين و تمام ثمرات (و شيره‌ي گلها) بخور (خوردن در اينجا مجاز است منظور نوشيدن خاص است) و راه‌هايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است براحتي بپيما.» و از شكم‌هايشان شرابي با رنگ‌هاي مختلف خارج مي‌شود كه در آن براي مردم شفا است بيقين در اين امر نشانه‌ي روشني است براي جمعيتي كه مي‌انديشيدند.»3
فوايد عسل
دانشمندان با تحقيقات خود، فوايد زيادي براي عسل ارائه داده‌اند. ما در اينجا به طور خلاصه به آن‌ها اشاره مي‌كنيم:
مواد معدني: پتاسيم، آهن، فسفر، يد، منيزيم، سرب، منگنز، آلومينيوم، مس، سولفور، كروميوم، ليتيوم، نيكل، روي، اسميوم، تينانيم، سديم، و مواد آلي، مانيت‌ها، ضمغ، پولن، اسيد لاكتيك، اسيد فرميك (كه تركيب عسل با آن از فساد عسل جلوگيري مي‌كند و ضد رماتيسم است)، اسيد ماليك، اسيد تارتاريم، اسيد اگزاليك، اسيد سيتريك، رنگ‌ها، روغن‌هاي معطر، ازته.
مواد تخميري: انورتاز، آميلاز، كاتالاز كه در هضم غذا مفيد است.
عناصر ديگر عسل: گلوكز، لولز، ساكارز، دكسترين، مواد البرمينوئيد، سولفات‌ها، انورتين، آب...
عسل داراي ويتامين‌هاي شش گانه‌ي (A,B,C,D,K,E) و برخي هم گفته‌اند كه ويتامين «PP» دارد.4
* آري «حدود 70 مواد معدني5 تخميري و ويتامين‌ها در عسل وجود دارد، و براي درمان يا تقويت يا پيشگيري امراض پوستي، (دمل‌ها، جوش‌ها ترميم ضايعات بافت‌ها و ...) گوارشي قلب و دندان، تقويت رشد طفل، سرطان، تنفس، كبد، صفرا، چشم و گوش، بيني، مرض زنان و براي تقويت نسل و بچه و ... مؤثر است.»6
* عسل از مهم‌ترين مواد قندي طبيعي است و تاكنون 15 نوع قند در آن كشف شده است. مانند: فركتوز 40%، گلوكز 30%، نيشكر 40%.
يك كيلوگرم عسل، حاوي 3250 كالري حرارت است.
* عسل، پاد زهر افيون خوردگي و نيش حشرات است.
* عسل آب‌پز، براي ريزش بول تأثير بسزائي دارد.»7
* عسل از جمله بيماري‌هاي: اعصاب، بي‌خوابي، درد پهلو، سياتيك، ديفتري، مرض كم خوني، امراض كبد، بيماري‌هاي استخوان، ريه، ايجاد رشد و نيرو، كمي و زيادي فشار خون را علاج مي‌كند، و همچنين فوائد زيادي براي درمان «يرقان» دارد.
* خوردن عسل، در حال ناشتا، براي زخم معده و اثني‌عشر و كاهش ترش كردن معده مفيد است. براي تنظيم قند خون موثر است. ضدعفوني كننده مجاري ادرار است هم چنين در پيشگيري از زكام مفيد است.8
* نوشته‌اند كه در مصر، عسل چندين هزار ساله پيدا شد و فاسد نشده است،9 چون داراي اسيد فرميك است و عسل را فاسد نمي‌كند.
* عسل داراي عوامل قوي ضد ميكروب است. و ميكروب‌هايي كه عامل بيماري انسان‌ها هستند قادر به ادامه حيات در عسل نيستند، از جمله وجود آب اكسيژنه در عسل، موجب از بين رفتن ميكروب است و هيچ گونه قارچي در آن رشد نمي‌كند.
* براي رشد كودكان و نيز براي درآمدن دندان، جلوگيري از اسهال و سوء تغذيه و ... مفيد است.
* تحقيقات نشان داده است كه زنبور داران كمتر به سرطان مبتلا مي‌شوند.
* عسل براي زخم معده و التهاب معده مفيد است، و نقش موثري در تنظيم اسيدهاي معده دارد.
* عسل براي بيماري‌هاي چشم مانند: التهاب پلك‌ها، التهابات قرنيه (سل چشم، سيفليس، تراخم) زخم قرنيه، سوزش چشم، موثر است.
نكته:
با توجه به موارد فوق، عسل غذائيت كه مردمان قبل از اسلام و اديان گذشته بر آن تأكيد داشتند و بيان قرآن به مسئله شفا بودن عسل، يك شگفتي علمي است نه اعجاز علمي، به سبب اينكه قبل از اسلام اهميت و فوائد آن را يافته بودند و در طب جالينوسي و بقراطي يوناني فوائد آن آمده است.
يادآوري:
لازم به ذكر است كه عسل زمينه‌ساز آثار فوق است نه علت تامه. يعني ممكن است به خاطر وجود موانعي، اثر نكند، يا براي بيماري خاصي اثر منفي داشته باشد. در نتيجه شفا بخشي عسل غالبي است نه در همه‌ي موارد.
براي مطالعه بيشتر به كتاب‌هاي زير مراجعه فرماييد:
1. اسلام پزشك بي‌دارو، احمد امين شيرازي، انتشارات اسلامي، ص 117.
2. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين، ص 406 ـ 417.
3. دكتر عبدالحميد دياب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي، انتشارات حفظي، ص 25.

1 . نحل / 69.
2 . بحارالانوار، علامه مجلسي، موسسه الرضا، بيروت، ج 66، ص 292.
3 . نحل / 69 ـ 68.
4 . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاك‌نژاد، كتابفروشي اسلامي، ج 5، ص 129.
5 . نفحات من اعجاز طبي قرآن، ص 60.
6 . دكترعبدالحميد دياب و دكتر قرقوز، طب در قرآن، انتشارات حفظي، تهران، ترجمه چراغي، ص 25.
7 . قانون طب، بوعلي سينا، ص 269.
8 . اسلام پزشك بي‌دارو، احمد امين شيرازي، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1373، ص 117به نقل از اسرار خوراكي‌ها، ص 274.
9 . اسرار خوراكي‌ها، جزايري، ص 281.

منبع این مقاله:اثبات اعجاز علمی قرآن





سیستم خود دفاعی مورچه کشف معجزه ای جدید در قرآن کریم

در كنار معجزات كلامي قرآن، كه محمد صل الله عليه و آله به واسطه آن مشركان را به مبارزه طلبيد و از آن ها خواست كه يك آيه مانند آن بياورند و آن ها نتوانستند، قرآن كريم دربرگيرنده معجزات علمي زيادي است كه خداوند براي محمد آن ها را بيش از هزار سال پيش آشكار كرد.اين معجزات امروزه كشف شده اند و باعث تقويت ايمان ايمان آورندگان شده است و اثباتي براي الهي بودن قرآن كريم است. خانم Wadea Omranyكشف جديدي علمي در قرآن كرده است. ايشان مي گويند كه ما در سوره نمل آيه 18كشف جديد علمي كرده ايم. اين معجزه جديد چيزي است كه مورچه در آيه 18 گفت و علم امروز نحوه ارتباط مورچه ها با يكديگر را كشف كرد خصوصا زماني كه يك خطر محل زندگي مورچه ها را تهديد مي كند.


ما تلاش مي كنيم جملاتي كه مورچه در قرآن كريم به زبان آورد را توضيح دهيم و سعي مي كنيم آنچه را كه او گفت با كشفيات جديد علمي ربط دهيم و مدرك پيشي گرفتن قرآن كريم به علم امروزي را رو مي كنيم كه اين حقايق را بيش از هزار سال پيش بيان كرد.

خداوند در سوره نمل آيه 18 مي فرمايد:} حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ{ "تا چون به دره مورچه ها رسيدند، مورچه اي گفت: اي مورچه ها به لانه هايتان وارد شويد‌، مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند و خود آگاه نباشند."

در آيه بالا مورچه خطر قريب الوقوعي كه در كمين مورچه ها است را در طي چهار مرحله متوالي به شرح زير مي گويد:

1- "اي مورچه ها" اين اولين اعلام خطري است كه توسط مورچه داده مي شود تا توجه ديگر مورچه ها را به سرعت جلب كند. مورچه هاي ديگر با گرفتن اين پيام صبر مي كنند تا ديگر پيام ها را توسط همان مورچه دريافت كنند.

2- "به لانه ايتان وارد شويد‌" در اين جا گوينده پيام، جملاتش را با ديگر پيام ها ادامه مي دهد و به مورچه هاي ديگر مي كويد كه چه كار بايد بكنند. ما اين رابطه را كه توسط علم امروزي كشف شده در قسمت دوم اين نوشته مي بينيم ( كه در ارتباطات بين مورچه ها است.)

3- " مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند" در اين جمله مورچه دليل اين خطر را به مخاطب خود مي گويد و اين آن چيزي است كه ما امروزه توسط بررسي علمي اثبات مي كنيم.

4- "و خود آگاه نباشند" مورچه ها، به عنوان عكس العملي در مقابل خطر قبلي، يك نوع دفاع مشخصي از خود بروز مي دهند. در اين چند جمله آخري،مورچه به مخاطبان خود مي گويد كه به منبع خطر حمله نكنيد زيرا خطر از يك دشمن واقعي نيست- زيرا سليمان و همراهانش از وجود لانه مورچه ها در سر راه خود خبر ندارند و قصد حمله به آن را نيز ندارند بنابراين مورچه ها آن ها را خطر واقعي نمي دانند.

در كلمات آخر، مورچه پيام رسان، همراهانش را از رسيدن سليمان با خبر كرد و اين چيزي است كه ما به صورت علمي و از طريق بررسي رمز هاي شيميايي ارتباطي مورچه ها توضيح مي دهيم.

ما ترتيب دستورات مورچه ها را كه به چهار مرحله تقسيم مي شد- چهار مرحله شامل عبارات ها و علامت ها- نشان داديم. علم در اين زمينه چه مي گويد؟ اين مقاله را بخوانيد:

مورچه ها از ارتباط شيميايي در موقعيت هاي اخطار و دفاعي و همچنين زماني كه تبادل سريع اطلاعات نياز باشد و نيز زماني كه با خطري مواجه باشند استفاده مي كنند.

اين اخطار معمولا توسط صدور علامت هاي شيميايي دفاعي مشخص مي شود. غده هاي دفاعي مسئول ايفاي نقش اخطار و دفاع هستند. به عنوان مثال مورچه استراليايي رادر نظر بگيريد. وقتي اين مورچه ها با خطر مواجه مي شوند، قطرات كوچكي را از غده دفاعي خود ترشح مي كنند – اين يك فرمان براي ديگر مورچه ها است تا فرار كنند و با شاخك هاي خود ارتعاشي ايجاد كنند كه به معناي قرار گيري در موقعيت خطر است.

اولين ماده كه توسط مورچه ها شناسايي مي شود aldehyde hexanal است و باعث جلب توجه و علاقه آن ها مي شود.در نتيجه شاخك هاي خود را تكان مي دهند و بالا مي برند تا ديگر بوها را نيز بگيرند.

وقتي كه آن ها hexanol( اولين پيغام به شكل الكل بود) را دريافت مي كنند موقعيت خطر به خود مي گيرند و در تمامي جهت ها مي دوند تا منبع مشكل را پيدا كنند. زماني كه undécanoneدريافت كنند، مورچه ها را به سمت منبع خطر مي برد و آن ها را تحريك مي كند تا تمام اشيا خارجي را گاز بگيرند. سپس در نهايت وقتي كه به هدف نزديك تر مي شوند butyloctenalرا تشخيص مي دهند كه پرخاشگري و آمادگي آن ها را براي قرباني كردن خود افزايش مي دهد.

اين مقاله مي گويد كه ارتباط شيميايي مهم ترين روش ارتباط در زمان خطر و گزارش دادن اين خطر است. در اين فرايند مورچه ها انواع مختلف اين مواد كه هر كدام رمز تفاوتي دارد و بيانگر نوع خاصي از صحبت كردن است را استفاده مي كنند. اگر انتشار موادي كه توسط مورچه اي كه آن خطر را اعلام كرد تعقيب كنيم مي بينيم كه كاري مي باشد كه مورچه مورد اشاره در آيه 18 سوره نمل آن را انجام داده.

موادي كه مورچه در موقعيت هايي مثل اين از بدن خود ترشح مي كند به چهار دسته تقسيم مي شوند كه هركدام زبان و علامت مخصوص به خود را دارند.

مراحل پي در پي عكس العمل مورچه ها:

aldéhyde hexanalاولين ماده شيميايي است كه مورچه در صورت احساس خطر از خود ترشح مي كند. و آن را مي توان به عنوان آژير خطر دانست. مورچه ها با دريافت اين ماده شروع به جمع شدن در يك نقطه مي كنند و منتظر رسيدن بقيه علامت ها مي شوند و اين شبيه اولين مرحله است كه توسط مورچه در جمله "اي مورچه ها"گفته شد.

سپس مورچه دومين ماده شييايي hexanol""را ترشح مي كند.

با دريافت اين ماده مورچه ها شروع به دويدن در تمامي جهت ها مي كنند تا منبع اين ماده را پيدا كنند. مورچه اي كه ماده شيميايي را ترشح مي كند بايد مسيري را كه بقيه مورچه ها بايد از آن كنار بروند را معين كند و اين كاري است كه مورچه حضرت سليمان انجام داد و از بقيه مورچه ها خواست كه وارد لانه هايشان بشوند و گفت: "به لانه هايتان وارد شويد‌"و اين دستوري از گوينده است و به بقيه مي گويد كه به طرف لانه هايشان بروند. بنابراين بايد مسير را مشخص كرده باشد و اين شبيه هدايت مورچه ها مي باشد.

Undécanone سومين ماده اي است كه مورچه ترشح مي كند. اين ماده نشان دهنده عامل خطر است و چيزي كه مورچه در سومين عبارت گفت" مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند" مي بينيد كه چه قدر مطابقت و سازگاري دارد؟ در اين مرحله مورچه ها آماده مواجه با خطر مي شوند. پس ماده چهارم چه مي شود؟


Amagnified picture of the head of an ant holding a piece of wood , see God's doing who perfected the doing of all things


در مرحله چهارم مورچه اخطار دهنده ماده شيميايي مخصوصي را ترشح مي كند كه butylocténalنام دارد. توسط اين ماده گوينده دستور دفاع مي دهد و نوع دفاع را تعيين مي كند. بنابر اين در عبارت آخر مي گويد" و خود آگاه نباشند" با اين كار مورچه از وارد شدن بقيه مورچه ها به مرحله حمله جلوگيري مي كند كه مي توانست منجر به مرگ شود.

در اين جا حضرت سليمان خنده اي از روي محبت و شكر مي كند گويي كه او اين مورچه ها را آرام كرده است و اين كه او گفته است به مورچه ها كه لازم نيست نگران باشند و آن حضرت آن ها را ديده است و با آن ها مهربان مي باشد و به آن ها صدمه اي نمي رساند.

حال اجازه دهيد خلاصه مطالب را برايتان بگويم:

"تا چون به دره مورچه ها رسيدند، مورچه اي گفت: اي مورچه ها به لانه ايتان وارد شويد‌، مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند و خود آگاه نباشند."
يكي از مورچه ها مي گويد اي مورچه ها
Hexanal

به لانه هايتان وارد شويد
hexanol

مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند
undécanone

و خود آگاه نباشند

butylocténal


و حالا كافران و افراد شكاك بعد از پي بردن به اين قضيه كه علم آنرا ثابت كرده چگونه مي توانند در مورد معجزه بودن قرآن كريم شك كنند. اين حقايق بيش از هزار سال پيش در قرآن آمده است.

خدايي جز تو نيست، تو منزهي و من گمراه بودم.



نوشته: مجدي عبد الشافي

55a.net




بررسی یک تهمت

بسم الله الرحمن الرحيم

شایعه را دشمن سفارش می دهد، منافق می سازد و نادان باور می کند 

“دكتر علي شريعتي”


چندی است شبهه ای رواج یافته با این مضمون که امام حسن و حسین(علیهما السلام) در جنگ های اعراب و ایرانیان در طبرستان حضور داشته اند.

در اینجا 2 مقاله را که در سایت کانون گفتمان قرآن منتشر شده را با هم می خوانیم تا به دروغ بودن این ماجرا پی ببریم.

--------------------------------------------------

مسئله اي که اين روزها در بعضي از سايتهاي مي بينيم شبهه حضور امام حسن و امام حسين «ع» در طبرستان براي سرکوب شورش ايرانيان است. حال مي خواهيم به اين بپردازيم که آيا واقعا چنين امري صحت دارد يا اينکه دروغي بيش نيست.

 

بيان کننده گان اين مسئله به سه کتاب رجوع مي کنند يکي تاريخ طبري ديگري فتوح البلدان بلاذري و يکي هم کتاب زندگاني امام حسين از آقاي زين العابدين رهنماست که در واقع ايشان همان قول تاريخ طبري و فتوح البدان را بيان کرده اند در نتيجه اصل منبع همين دو کتاب تاريخي ست.

 

حال ببينيم در کتاب فتوح البلدان بلاذري چه چيزي نوشته شده:

 

قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد بن العاصي ابن أمية الكوفة فى سنة تسع و عشرين فكتب مرزبان طوس إليه والى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس و هو على البصرة يدعوهما إلى خراسان على أن يملكه عليها أيهما غلب و ظفر فخرج ابن عامر يريدها و خرج سعيد فسبقه ابن عامر فغزا سعيد طبرستان، و معه فى غزاته فيما يقال الحسن و الحسين ابنا على بن أبى طالب عليهم السلام‏ ...

 

گويند: عثمان بن عفان سعيد بن عاصى بن سعيد بن عاصى بن اميه را در سال بيست و نه بر كوفه ولايت داد و مرزبان طوس به او و به عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس والى بصره نامه نوشت و ايشان را به خراسان دعوت كرد كه هر يك غالب و پيروز شود خراسان را به تصرف او دهد.ابن عامر به قصد آن ديار رهسپار شد و سعيد نيز برفت ولى ابن عامر بر او پيشى گرفت و سعيد به غزاى طبرستان رفتگفته مي شود كه حسن و حسين دو پسر على بن ابى طالب عليهم السلام در اين جنگ با وى همراه بودند.

 

طبق کتاب من اين متن در صفحه 326 آمده و طبق آنچه که در بعضي سايتها و وبلاگها ديدم در ج 2 صفحه 411 حال به متن دقت کنيد.

 

بلاذري هنگامي که مي خواهد مسئله حضور امام حسن و امام حسين در اين نبرد را مطرح کند از فعل يقال که مجهول است استفاده کردهيعني گوينده اين سخن مشخص نيست و معلوم نيست چه کسي گفته حسن و حسين در اين نبرد حضور داشتند . در نتيجه نمي شود بنا بر ( گفتاری که راوی اش معلوم نیست) چنين قضاوتي کرد که امام حسن و امام حسين وارد ايران شده باشند. در پایان مقاله بيان مي کنيم که چرا بعضي اين مسئله را بيان کرده اند و چه سودي از بيان اين سخن مي بردند و دیگر اینکه در فتوح البلدان آمده سعید از کوفه به سوی طبرستان حرکت کرد حال انکه امام حسن و امام حسین در آن زمان در مدینه ساکن بودند..

 

اما منبع دومي که بعضي به آن اشاره مي کنند کتاب تاريخ طبري ست ، حال ببينيم در اين کتاب چه چيزي نوشته شده

 

در کتاب تاريخ طبري در جای دیگر ((با همان سلسله روات)) گفته شده: ...عن حنش بن مالك التغلبى، قال: غزا سعيد سنه ثلاثين، فاتى جرجان و طبرستان، معه عبد الله بن العباس و عبد الله بن عمر و ابن الزبير و عبد الله بن عمرو بن العاص، فحدثني علج كان يخدمهم قال: كنت أتيتهم بالسفره، فإذا أكلوا أمروني فنفضتها و علقتها، فإذا امسوا اعطونى باقيه قال: و هلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم ابن ابى عقيل الثقفى، جد يوسف بن عمر

 

حنش بن مالك تغلبى گويد: سعيد به سال سى‏ام آهنگ غزا كرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمرو بن زبير و عبد الله بن عمرو بن عاص با وى بودند كافرى كه خدمت آنها مى‏كرده بود به من گفت: «سفره را پيش آنها مى‏بردم و چون مى‏خوردند به من دستور ميدادند كه آنرا ميتكاندم و ميآويختم و چون شب مى‏شد باقيمانده را به من مى‏دادند.» گويد: محمد بن حكم بن ابى عقيل ثقفى جد يوسف بن عمرو كه همراه سعيد بن عاص بود كشته شد

 

همانطور که مي بينيد طبري در اينجا مفصل تر از بلاذري افراد همراه را توصيف کرده ولي نامي از امام حسن و امام حسين ع ديده نمي شود

 

در جای دیگر با همین سلسه روات نوشته گفته می شود آنها هم حضور داشتند، در نتیجه این فرضیه که امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان حضور داشتند بنا بر 2 پایه است یکی روایتی که راوی آن مجهول است و مورخین به گفته ها اکتفا کردند وی کی هم دو روایت متناقض در تاریخ طبری! در نتیجه به هیچ عنوان نمی توان گفت امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان شرکت داشته اندبقیه تواریخ هم کتب منبع نیستند و تنها روایات این دو کتاب منبع را نقل کرده اند در نتیجه اگر این روایت در این دو کتاب زیر سوال برود روایات کتابهای دیگر هم به زیر سوال می رود.

 

اما این سوال پیش می آید که هدف از جعل این مطلب تاریخی چه می تواند باشد؟

 

وقتی به تاریخ رجوع می کنیم دلیل جاعلان در این زمینه را خواهیم دید.

 

اعراب در طبرستان نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم و لشکریان معاویه بود ، در اواخر دوره امویان ایرانیان به ائمه شیعه خیلی علاقه پیدا کردند به طوری که طبرستان که روزی مرکز مخالفت با اعراب بود و دژی در مقابل انان بود به یک پایگاه شیعی تبدیل شده بوداز آنجا که این کتب بعد از دوره امویان است در نتیجه احادیث بسیاری که به گفته همه در دوره امویان جعل شده بود به آنها راه پیدا می کند. احتمالا این روایتها برای این بوده که مردم طبرستان را از ائمه شیعه دور کنند! با این حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه این در کتب خودشان هم این روایتها ضعیف است.

 

با توجه به این دو روایت مجهول الراوی و متناقض و همچنین پیش زمینه برای جعل روایت مسئله حضور امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان کاملا بی اعتبار است.

 

مقاله از اقای تشیعی

 

___________________

 

پی نوشت :نوشته های زیر برای اینکه بهتر مطالب درک بشوند :


ابن ابی الحدیــد معتزلی از محققین و علمای بزرگ اهل سنت (قرن هفتم هجریدر مقدمه ی کتاب معروف خویش یعنی شرح نهج البلاغه مینویسد :
فضائل علی در آن حد از عظمت و شموخ و شهرت است که نویسنده و گوینده در برابر آن خود را ضعیف و زبون و شرمسار بیند که در صدد تفصیل آن بآید ، چه بگویم دربارۀ مردی که دشمنانش به فضایلش معترف بوده و در عین دشمنی نتوانستند آن را پنهان دارند ، وهمگان دانند که بنی امیه پس از شهادت آن حضرت به شرق و غرب ممالک اسلامی دست یافتند و بتمام توان کوشیدند که نور عظمتش را فرو نشانند و در این باره از هیچ حیله و مکیدتی دریغ نکردند تا جایی که ایادی آنها احادیث فراوانی در قدح و ذم آن بزرگ جــعل کردند و در اینراه مبالغ گزافی از اموال بیت المال مسلمین هزینهساختند و اگر کسی حدیثی در منقبتش بیان میداشت او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و حتی برخی را به زندان افکندند و جمعی از شیعیان را بدین جرم از دم تیغ گذراندند و کسی را جرأت آن نبود که فرزندش را علی بنامد، اما هرچه آنها بیشتر در این امر کوشیدند فضائل ان حضرت بیشتر شایع گشت که گویی انها ان نیرو را در نشر فضایل او بکار برده بودند ، اری مشک را هرچه بیشتر بپوشانی فضا را بیشتر عطر اگین میکند .
و این مقاله

با حضور اسلام در ایران و غلبه ی پان عربیسم اموی عباسی که مبانی آن مبتنی بر قومیت عربی بود و به هر سرزمینی که پای می نهاد نخست می کوشید تا آن سرزمین را از بیخ و بن عرب کند و می کرد . شگفتا که گویا پیشینه ی بلند تاریخی تمدنی هم کارساز نبود زیرا مصر با وجود پیشینه ی فرهنگی تمدنی تاریخی چند هزار ساله مغلوب پان عربیسم شد و از بیخ و بن عرب گردید
اما در ایران وضع به گونه ای دیگر رقم خورد ! نخبگان شریف، دانا و بس گرانمایه ی ایرانی از یک سو از همان آغاز با درایت هرچه تمام به تحلیل مقاومت ها پرداختند و از سرنوشت نهضت های مقاومت ملی ایران درس ها آموختند . از دیگر سو با ارادت و ایمانی که به حقانیت و مظلومیت اهل بیت پیامبر اسلام داشتند ، در تشیع خویشاوندی و همسویی بسیاری یافتند . چراکه علاوه بر گوهر دادخواهی و دادگری آن ، در تشیع زمینه های بسیار مساعدی برای پیوند ملیت و مذهب وجود داشت . زیرا امامان شیعه از همان آغاز، شعائر ملی ایران را به رسمیت شناختند ، مهرگان و نوروز و دیگر آیین های ایرانی را گرامی داشتند ، هدایای نوروزی را می پذیرفتند ، زبان فارسی را ارج می نهادند و به آن زبان سخن می گفتند ، پشتیبان ایرانیان بودند ، در ماجرای کشتار ایرانیان مقیم مدینه پس از ترور خلیفه ی دوم ، امام علی و فرزندانش به دفاع مسلحانه از ایرانیان پرداختند ، در پی قتل هرمزان سردار ایرانی توسط هواداران خلیفه ، امام علیسوگند یاد کرد که قاتل هرمزان را ( که پسر خلیفه بود ) کیفر خواهد داد و قاتل در خلافت آن حضرت به شام نزد معاویه گریخت !در ماجرای اشغال ایران توسط خلیفه ی دوم و اسارت بزرگ زادگان ایرانی ، امام علی از خرید و فروش اسیران جلوگیری کرد . در اینجاست که خاطره ی قومی که پاسدار ودایع است می گوید دختری از یزدگرد سوم ساسانی با امام حسین بن علی (عازدواج می کند ، پیوندی بس مقدس و گرامی و میمون که تاریخ نیز با وجود عنادی که دارد آن را تایید می کند 
مولفان و مورخان سنی ایرانی همواره در فضائل تازیان و زبان تازی می نوشتند و به تحقیر میراث ملی و نفی آن می پرداختند . و از آنجا که می دانستنداهل بیت پیامبر(ص)رادرکاراشغال ایران دستی نبوده است و تشیع امامیه را پاسدار میراث ملی ایران می دانستند به ستیز با تشیع می پرداختند و آشکارا از اشغال ایران توسط خلفای عرب دفاع می کردندنویسنده ی سنی ایرانی سده ی ششم هجری در کتاب فضائح الروافض ( تالیف ۵۵۵ هجری ) می نویسد
" اکنون که روافض (= شیعیان ) با مال و ملک اند و علویان با اموال و املاک ، از برکات فتوح عمری است و از آفتاب روشن تر است که هرگز هیچ ،نه در ابتداء اسلام تا با اکنون یک دیه نستدند و یک غزاه نکردند ... جهان را ابوبکر و عمر و عثمان گشودند ... علویان را فتحی نبوده است از اول تا به آخر ... بنی امیه و مروانیان اولوالامر بودند ... همه ی شرق و غرب اصحاب سنت دارند ... آنچه عمر کرد ، ده یک آن علی کجا کرد ، آن همه زمین و بلاد گبرکان و ترسایان در دولت خلافت عمر به رای و تدبیر و سیاست او ستدند نه در زمان خلافت علی ... فتح دیار گبرکان و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود ... فتح های اسلام در عهد بوبکر و عمر و عثمان و بنی امیه و مروانیان و عباسیان بوده است" ن.ک:قزوینی/النقض ۱۵۰، ۱۴۹ ۴۵۶،۴۴۲،۴۴۰،۴۳۸،۱۶۵.
و در دفاع از جفاکاری سرداران تازی به هنگام اشغال ایران از جمله در قتل عام مردم گرگان رجز می خواندند و می نوشتند
" ... در خراسان عبدالله بن حازم و قتیبه بن مسلم که سمرقند استد ... چه کردند ، تا مغرب صافی شد (= پاک شد) و کلمه ی اسلام عالی شد و کلمه ی کفر نگون شد ... در این فتوح امیر المومنین علی و فرزندانش کجا بودند که یک ده نه در مشرق و نه در مغرب استدند و خود حاضر نبودند و یک علوی در این غزاها اول و آخر نبوده است ... "ن.ک:همان۱۴۷،۱۴۸،۱۵۲،۱۵۳
و از آنجا که می دانستند پیوند تشیع و میراث ملی ایران ناگسستنی است می نوشتند :
"... و حد دوم این خانه (=تشیع)با گبری است (=زرتشتیان) زیرا هم چنان که گبران به یزدان و اهرمن گویند ... رافضی(=شیعه) همین گوید ... و چنان که گبرکان خود را مولای آل ساسان دانندرافضیان خود را مولای علویان دانند . هم چنان که گبرکان ملک به نسبت و به فر یزدان دانند ، رافضیان خلافت به نسبت و نص گویند به جای فر یزدانی . و هم چنان که گبرکان از همه صحابه ، عمر را دشمن تر دارند ، رافضی عمر را دشمن تر دارد به نسبت گبرکی و هم چنان که گبرکان گویند کی خسرو بنمرد و به آسمان شد و زنده است و به زیر آید و کیش گبرکی تازه کند ، رافضی گوید قائم زنده است بیاید و مذهب رفض را قوت دهد ..."ن.ک:همان۴۰۶،۴۰۷
و در تایید سرکوبی نهضت های مقاومت ملی شیعه می نوشتند :
"... و آن جماعت که مذهب رفض نهادند(=تشیع)چنان که گفتیم ملحدان بودند،سر به گریبان رفض بر آورده دعوت به رفض کردندی ، آن گاه در الحاد کشیدندی و میل شان به کیش گبرکی بود ، کینه ی دین می خواستند از صحابه و تابعین و غازیان اسلام ، و در رسول ، طعن نمی یارستند زدن ، که کس قبول نمی کرد ، در یاران و زنان اش طعن زدند تا بدین ، غمران(=گول خوردگان و ابله هان ) را به خود کنند ...و باز چون عهد کریم ملکشاهی (= ملک شاه سلجوقی ) بود ، نظام الملک از سر عقیدت اینها آگه بود ، همه را خوار و مهین داشتی ... " ن.ک:همان۳۴۶،۳۴۷،۱۴۱،۱۴۲
و در ستیز با نفوذ اشرافیت ایرانی شیعه در دستگاه خلافت عربی عباسی در جهت دفاع از فرهنگ ملی ایران و به قدرت رساندن خاندان ایرانی آل بویه می نوشتند :
"... شرح استیلای روافض در عهد مقتدر خلیفه از سنه ی ۳۰۵ تا سنه ی ۳۲۳ که مقتدر را بکشتند چنان بود که وزیر مقتدر بوالحسن فرات بود و سلطان خلیفه بودی و مرجع همه ی جهان با درگاه خلافت بودی و این بوالحسن فرات به عوانی و شریری معروف بود و در مذهب رفض چنان بود که به الحاد منسوب اش کردند ... در این پنج سال که او وزیر بود پنهان رسولان به دیلمان می فرستاد و ایشان را (= آل بویه ) بر ملک حث می کرد ( = بر می انگیخت ) ..." ن.ک:همان۷۹،۸۸

 

با تشکر از وبلاگ

http://theovert.blogfa.com/

به نقل از

خلاصه مقاله دکتر افتخازاده

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=4643





گزارش تخلف
بعدی