بررسی یک تهمت

بسم الله الرحمن الرحيم

شایعه را دشمن سفارش می دهد، منافق می سازد و نادان باور می کند 

“دكتر علي شريعتي”


چندی است شبهه ای رواج یافته با این مضمون که امام حسن و حسین(علیهما السلام) در جنگ های اعراب و ایرانیان در طبرستان حضور داشته اند.

در اینجا 2 مقاله را که در سایت کانون گفتمان قرآن منتشر شده را با هم می خوانیم تا به دروغ بودن این ماجرا پی ببریم.

--------------------------------------------------

مسئله اي که اين روزها در بعضي از سايتهاي مي بينيم شبهه حضور امام حسن و امام حسين «ع» در طبرستان براي سرکوب شورش ايرانيان است. حال مي خواهيم به اين بپردازيم که آيا واقعا چنين امري صحت دارد يا اينکه دروغي بيش نيست.

 

بيان کننده گان اين مسئله به سه کتاب رجوع مي کنند يکي تاريخ طبري ديگري فتوح البلدان بلاذري و يکي هم کتاب زندگاني امام حسين از آقاي زين العابدين رهنماست که در واقع ايشان همان قول تاريخ طبري و فتوح البدان را بيان کرده اند در نتيجه اصل منبع همين دو کتاب تاريخي ست.

 

حال ببينيم در کتاب فتوح البلدان بلاذري چه چيزي نوشته شده:

 

قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد بن العاصي ابن أمية الكوفة فى سنة تسع و عشرين فكتب مرزبان طوس إليه والى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس و هو على البصرة يدعوهما إلى خراسان على أن يملكه عليها أيهما غلب و ظفر فخرج ابن عامر يريدها و خرج سعيد فسبقه ابن عامر فغزا سعيد طبرستان، و معه فى غزاته فيما يقال الحسن و الحسين ابنا على بن أبى طالب عليهم السلام‏ ...

 

گويند: عثمان بن عفان سعيد بن عاصى بن سعيد بن عاصى بن اميه را در سال بيست و نه بر كوفه ولايت داد و مرزبان طوس به او و به عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس والى بصره نامه نوشت و ايشان را به خراسان دعوت كرد كه هر يك غالب و پيروز شود خراسان را به تصرف او دهد.ابن عامر به قصد آن ديار رهسپار شد و سعيد نيز برفت ولى ابن عامر بر او پيشى گرفت و سعيد به غزاى طبرستان رفتگفته مي شود كه حسن و حسين دو پسر على بن ابى طالب عليهم السلام در اين جنگ با وى همراه بودند.

 

طبق کتاب من اين متن در صفحه 326 آمده و طبق آنچه که در بعضي سايتها و وبلاگها ديدم در ج 2 صفحه 411 حال به متن دقت کنيد.

 

بلاذري هنگامي که مي خواهد مسئله حضور امام حسن و امام حسين در اين نبرد را مطرح کند از فعل يقال که مجهول است استفاده کردهيعني گوينده اين سخن مشخص نيست و معلوم نيست چه کسي گفته حسن و حسين در اين نبرد حضور داشتند . در نتيجه نمي شود بنا بر ( گفتاری که راوی اش معلوم نیست) چنين قضاوتي کرد که امام حسن و امام حسين وارد ايران شده باشند. در پایان مقاله بيان مي کنيم که چرا بعضي اين مسئله را بيان کرده اند و چه سودي از بيان اين سخن مي بردند و دیگر اینکه در فتوح البلدان آمده سعید از کوفه به سوی طبرستان حرکت کرد حال انکه امام حسن و امام حسین در آن زمان در مدینه ساکن بودند..

 

اما منبع دومي که بعضي به آن اشاره مي کنند کتاب تاريخ طبري ست ، حال ببينيم در اين کتاب چه چيزي نوشته شده

 

در کتاب تاريخ طبري در جای دیگر ((با همان سلسله روات)) گفته شده: ...عن حنش بن مالك التغلبى، قال: غزا سعيد سنه ثلاثين، فاتى جرجان و طبرستان، معه عبد الله بن العباس و عبد الله بن عمر و ابن الزبير و عبد الله بن عمرو بن العاص، فحدثني علج كان يخدمهم قال: كنت أتيتهم بالسفره، فإذا أكلوا أمروني فنفضتها و علقتها، فإذا امسوا اعطونى باقيه قال: و هلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم ابن ابى عقيل الثقفى، جد يوسف بن عمر

 

حنش بن مالك تغلبى گويد: سعيد به سال سى‏ام آهنگ غزا كرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمرو بن زبير و عبد الله بن عمرو بن عاص با وى بودند كافرى كه خدمت آنها مى‏كرده بود به من گفت: «سفره را پيش آنها مى‏بردم و چون مى‏خوردند به من دستور ميدادند كه آنرا ميتكاندم و ميآويختم و چون شب مى‏شد باقيمانده را به من مى‏دادند.» گويد: محمد بن حكم بن ابى عقيل ثقفى جد يوسف بن عمرو كه همراه سعيد بن عاص بود كشته شد

 

همانطور که مي بينيد طبري در اينجا مفصل تر از بلاذري افراد همراه را توصيف کرده ولي نامي از امام حسن و امام حسين ع ديده نمي شود

 

در جای دیگر با همین سلسه روات نوشته گفته می شود آنها هم حضور داشتند، در نتیجه این فرضیه که امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان حضور داشتند بنا بر 2 پایه است یکی روایتی که راوی آن مجهول است و مورخین به گفته ها اکتفا کردند وی کی هم دو روایت متناقض در تاریخ طبری! در نتیجه به هیچ عنوان نمی توان گفت امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان شرکت داشته اندبقیه تواریخ هم کتب منبع نیستند و تنها روایات این دو کتاب منبع را نقل کرده اند در نتیجه اگر این روایت در این دو کتاب زیر سوال برود روایات کتابهای دیگر هم به زیر سوال می رود.

 

اما این سوال پیش می آید که هدف از جعل این مطلب تاریخی چه می تواند باشد؟

 

وقتی به تاریخ رجوع می کنیم دلیل جاعلان در این زمینه را خواهیم دید.

 

اعراب در طبرستان نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم و لشکریان معاویه بود ، در اواخر دوره امویان ایرانیان به ائمه شیعه خیلی علاقه پیدا کردند به طوری که طبرستان که روزی مرکز مخالفت با اعراب بود و دژی در مقابل انان بود به یک پایگاه شیعی تبدیل شده بوداز آنجا که این کتب بعد از دوره امویان است در نتیجه احادیث بسیاری که به گفته همه در دوره امویان جعل شده بود به آنها راه پیدا می کند. احتمالا این روایتها برای این بوده که مردم طبرستان را از ائمه شیعه دور کنند! با این حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه این در کتب خودشان هم این روایتها ضعیف است.

 

با توجه به این دو روایت مجهول الراوی و متناقض و همچنین پیش زمینه برای جعل روایت مسئله حضور امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان کاملا بی اعتبار است.

 

مقاله از اقای تشیعی

 

___________________

 

پی نوشت :نوشته های زیر برای اینکه بهتر مطالب درک بشوند :


ابن ابی الحدیــد معتزلی از محققین و علمای بزرگ اهل سنت (قرن هفتم هجریدر مقدمه ی کتاب معروف خویش یعنی شرح نهج البلاغه مینویسد :
فضائل علی در آن حد از عظمت و شموخ و شهرت است که نویسنده و گوینده در برابر آن خود را ضعیف و زبون و شرمسار بیند که در صدد تفصیل آن بآید ، چه بگویم دربارۀ مردی که دشمنانش به فضایلش معترف بوده و در عین دشمنی نتوانستند آن را پنهان دارند ، وهمگان دانند که بنی امیه پس از شهادت آن حضرت به شرق و غرب ممالک اسلامی دست یافتند و بتمام توان کوشیدند که نور عظمتش را فرو نشانند و در این باره از هیچ حیله و مکیدتی دریغ نکردند تا جایی که ایادی آنها احادیث فراوانی در قدح و ذم آن بزرگ جــعل کردند و در اینراه مبالغ گزافی از اموال بیت المال مسلمین هزینهساختند و اگر کسی حدیثی در منقبتش بیان میداشت او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و حتی برخی را به زندان افکندند و جمعی از شیعیان را بدین جرم از دم تیغ گذراندند و کسی را جرأت آن نبود که فرزندش را علی بنامد، اما هرچه آنها بیشتر در این امر کوشیدند فضائل ان حضرت بیشتر شایع گشت که گویی انها ان نیرو را در نشر فضایل او بکار برده بودند ، اری مشک را هرچه بیشتر بپوشانی فضا را بیشتر عطر اگین میکند .
و این مقاله

با حضور اسلام در ایران و غلبه ی پان عربیسم اموی عباسی که مبانی آن مبتنی بر قومیت عربی بود و به هر سرزمینی که پای می نهاد نخست می کوشید تا آن سرزمین را از بیخ و بن عرب کند و می کرد . شگفتا که گویا پیشینه ی بلند تاریخی تمدنی هم کارساز نبود زیرا مصر با وجود پیشینه ی فرهنگی تمدنی تاریخی چند هزار ساله مغلوب پان عربیسم شد و از بیخ و بن عرب گردید
اما در ایران وضع به گونه ای دیگر رقم خورد ! نخبگان شریف، دانا و بس گرانمایه ی ایرانی از یک سو از همان آغاز با درایت هرچه تمام به تحلیل مقاومت ها پرداختند و از سرنوشت نهضت های مقاومت ملی ایران درس ها آموختند . از دیگر سو با ارادت و ایمانی که به حقانیت و مظلومیت اهل بیت پیامبر اسلام داشتند ، در تشیع خویشاوندی و همسویی بسیاری یافتند . چراکه علاوه بر گوهر دادخواهی و دادگری آن ، در تشیع زمینه های بسیار مساعدی برای پیوند ملیت و مذهب وجود داشت . زیرا امامان شیعه از همان آغاز، شعائر ملی ایران را به رسمیت شناختند ، مهرگان و نوروز و دیگر آیین های ایرانی را گرامی داشتند ، هدایای نوروزی را می پذیرفتند ، زبان فارسی را ارج می نهادند و به آن زبان سخن می گفتند ، پشتیبان ایرانیان بودند ، در ماجرای کشتار ایرانیان مقیم مدینه پس از ترور خلیفه ی دوم ، امام علی و فرزندانش به دفاع مسلحانه از ایرانیان پرداختند ، در پی قتل هرمزان سردار ایرانی توسط هواداران خلیفه ، امام علیسوگند یاد کرد که قاتل هرمزان را ( که پسر خلیفه بود ) کیفر خواهد داد و قاتل در خلافت آن حضرت به شام نزد معاویه گریخت !در ماجرای اشغال ایران توسط خلیفه ی دوم و اسارت بزرگ زادگان ایرانی ، امام علی از خرید و فروش اسیران جلوگیری کرد . در اینجاست که خاطره ی قومی که پاسدار ودایع است می گوید دختری از یزدگرد سوم ساسانی با امام حسین بن علی (عازدواج می کند ، پیوندی بس مقدس و گرامی و میمون که تاریخ نیز با وجود عنادی که دارد آن را تایید می کند 
مولفان و مورخان سنی ایرانی همواره در فضائل تازیان و زبان تازی می نوشتند و به تحقیر میراث ملی و نفی آن می پرداختند . و از آنجا که می دانستنداهل بیت پیامبر(ص)رادرکاراشغال ایران دستی نبوده است و تشیع امامیه را پاسدار میراث ملی ایران می دانستند به ستیز با تشیع می پرداختند و آشکارا از اشغال ایران توسط خلفای عرب دفاع می کردندنویسنده ی سنی ایرانی سده ی ششم هجری در کتاب فضائح الروافض ( تالیف ۵۵۵ هجری ) می نویسد
" اکنون که روافض (= شیعیان ) با مال و ملک اند و علویان با اموال و املاک ، از برکات فتوح عمری است و از آفتاب روشن تر است که هرگز هیچ ،نه در ابتداء اسلام تا با اکنون یک دیه نستدند و یک غزاه نکردند ... جهان را ابوبکر و عمر و عثمان گشودند ... علویان را فتحی نبوده است از اول تا به آخر ... بنی امیه و مروانیان اولوالامر بودند ... همه ی شرق و غرب اصحاب سنت دارند ... آنچه عمر کرد ، ده یک آن علی کجا کرد ، آن همه زمین و بلاد گبرکان و ترسایان در دولت خلافت عمر به رای و تدبیر و سیاست او ستدند نه در زمان خلافت علی ... فتح دیار گبرکان و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود ... فتح های اسلام در عهد بوبکر و عمر و عثمان و بنی امیه و مروانیان و عباسیان بوده است" ن.ک:قزوینی/النقض ۱۵۰، ۱۴۹ ۴۵۶،۴۴۲،۴۴۰،۴۳۸،۱۶۵.
و در دفاع از جفاکاری سرداران تازی به هنگام اشغال ایران از جمله در قتل عام مردم گرگان رجز می خواندند و می نوشتند
" ... در خراسان عبدالله بن حازم و قتیبه بن مسلم که سمرقند استد ... چه کردند ، تا مغرب صافی شد (= پاک شد) و کلمه ی اسلام عالی شد و کلمه ی کفر نگون شد ... در این فتوح امیر المومنین علی و فرزندانش کجا بودند که یک ده نه در مشرق و نه در مغرب استدند و خود حاضر نبودند و یک علوی در این غزاها اول و آخر نبوده است ... "ن.ک:همان۱۴۷،۱۴۸،۱۵۲،۱۵۳
و از آنجا که می دانستند پیوند تشیع و میراث ملی ایران ناگسستنی است می نوشتند :
"... و حد دوم این خانه (=تشیع)با گبری است (=زرتشتیان) زیرا هم چنان که گبران به یزدان و اهرمن گویند ... رافضی(=شیعه) همین گوید ... و چنان که گبرکان خود را مولای آل ساسان دانندرافضیان خود را مولای علویان دانند . هم چنان که گبرکان ملک به نسبت و به فر یزدان دانند ، رافضیان خلافت به نسبت و نص گویند به جای فر یزدانی . و هم چنان که گبرکان از همه صحابه ، عمر را دشمن تر دارند ، رافضی عمر را دشمن تر دارد به نسبت گبرکی و هم چنان که گبرکان گویند کی خسرو بنمرد و به آسمان شد و زنده است و به زیر آید و کیش گبرکی تازه کند ، رافضی گوید قائم زنده است بیاید و مذهب رفض را قوت دهد ..."ن.ک:همان۴۰۶،۴۰۷
و در تایید سرکوبی نهضت های مقاومت ملی شیعه می نوشتند :
"... و آن جماعت که مذهب رفض نهادند(=تشیع)چنان که گفتیم ملحدان بودند،سر به گریبان رفض بر آورده دعوت به رفض کردندی ، آن گاه در الحاد کشیدندی و میل شان به کیش گبرکی بود ، کینه ی دین می خواستند از صحابه و تابعین و غازیان اسلام ، و در رسول ، طعن نمی یارستند زدن ، که کس قبول نمی کرد ، در یاران و زنان اش طعن زدند تا بدین ، غمران(=گول خوردگان و ابله هان ) را به خود کنند ...و باز چون عهد کریم ملکشاهی (= ملک شاه سلجوقی ) بود ، نظام الملک از سر عقیدت اینها آگه بود ، همه را خوار و مهین داشتی ... " ن.ک:همان۳۴۶،۳۴۷،۱۴۱،۱۴۲
و در ستیز با نفوذ اشرافیت ایرانی شیعه در دستگاه خلافت عربی عباسی در جهت دفاع از فرهنگ ملی ایران و به قدرت رساندن خاندان ایرانی آل بویه می نوشتند :
"... شرح استیلای روافض در عهد مقتدر خلیفه از سنه ی ۳۰۵ تا سنه ی ۳۲۳ که مقتدر را بکشتند چنان بود که وزیر مقتدر بوالحسن فرات بود و سلطان خلیفه بودی و مرجع همه ی جهان با درگاه خلافت بودی و این بوالحسن فرات به عوانی و شریری معروف بود و در مذهب رفض چنان بود که به الحاد منسوب اش کردند ... در این پنج سال که او وزیر بود پنهان رسولان به دیلمان می فرستاد و ایشان را (= آل بویه ) بر ملک حث می کرد ( = بر می انگیخت ) ..." ن.ک:همان۷۹،۸۸

 

با تشکر از وبلاگ

http://theovert.blogfa.com/

به نقل از

خلاصه مقاله دکتر افتخازاده

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=4643






نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی