کشف آثار شق القمر توسط ناسا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ |
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ﴿۱﴾
قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت.
وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ ﴿۲﴾
و هر گاه نشانه و معجزهاي را ببينند اعراض كرده ميگويند: اين سحري است مستمر!
وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ ﴿۳﴾
آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواي نفسشان پيروي نمودند و هر امري قرارگاهي دارد. |
سوره:القمر
آیتالله بیآزار شیرازی: تحقیقات ناسا معجزه شقالقمر را تأیید میكند
آیات اولیه سوره قمر حاكی از این است كه ماه در گذشته شكاف عظیمی برداشته و دو نیم شده است و عكسهایی كه توسط فضانوردان موسسه ناسا از سطح كره ماه گرفته شده است شكافهایی را بر روی این كره نشان میدهد كه وقوع این معجزه عظیم را اثبات میكند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایكنا)، متن فوق بخشی از سخنان آیتالله بیآزار شیرازی در نشست «شقالقمر معجزه پیامبر اعظم (ص) با استناد به تحقیقات ناسا» است كه به همت معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی (مركز پژوهشها و فعالیتهای قرآن و عترت)، 12 مهرماه در نمایشگاه بینالمللی قرآن كریم برگزار شد. ...
دكتر عبدالكریم بیآزار شیرازی با قرائت آیه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» گفت: همانطور كه میدانید در قرآن سورهای بهنام «قمر» آمده است. ابتدای این سوره در مورد معجزه بزرگی است كه توسط پیامبر (ص) برای مردم مكه ارائه شده است و آن مسأله این است كه مردم مكه مانند سایر امم پیشین وقتی با معجزات طبیعی مواجه میشدند آن را حمل بر سحر و جادو میكردند تا این كه مطرح كردند كه چگونه متوجه شدیم كه او پیامبر (ص) است؛ زیرا هر كاری كه او انجام میدهد میگویند سحر است.
وی گفت: در این رابطه سران قریش گفتند كه سحر جادو در آسمان كارگر نیست بیایید یك معجزه آسمانی از پیامبر (ص) بخواهیم، نزد حضرت رسول (ص) رسیدند و گفتند: اگر تو واقعاً پیامبر خدا هستی و كارهایت گرو جادو نیست، ماه را دو نیم كن. حضرت (ص) فرمودند: اگر من از خدا بخواهم و خداوند این كار را انجام دهد آیا واقعا مسلمان میشوید؟ پاسخ دادند: بله.
وی افزود: ماه در حالت بدر بود كه سبب هنگام پیامبر (ص) با سران قریش در طبیعت رفتند و پیامبر آنجا از خداوند متعال درخواست كردند كه ماه شكافته شود و این معجزه را مردم مشاهده كنند.
با این دعا ماه شكافته شد به طوری كه از میان دو نیمه ماه كوه احر را مشاهده میكردند زمانی كه این منظره را مشاهده كردند ابوجهل كه عناد نسبت به پیامبر (ص) میورزید گفت: ما مطمئن نیستیم كه این سحر نباشد، ما صبر میكنیم تا مردمانی كه از صحرا باز میگردند بیایند و از آنها بپرسیم كه آیا این صحنه را دیدهاند یا نه؟ و اگر گفتند كه دیدیم پس جادو نیست پس از مدتی افرادی از صحرا بازگشتند و مورد سئوال قرار گرفتند و در پاسخ گفتند آری ما دیدیم كه ماه دو نیم شده است در عین حال برخی دست از عناد برنداشتند.
وی در ادمه سخنانش گفت: در این زمینه آیات اولیه سوره قمر نازل شده است آنچه كه این آیات بیان میكند این است كه ماه در گذشته شكاف عظیمی برداشته است و دو نیم شده است و صریحا میفرماید: «وَانشَقَّ الْقَمَرُ» دوم اینكه شكاف آنقدر بزرگ است كه به عنوان آیت خدا یا معجزه الهی یاد شده است «و إن یروا آیة اگر ببیند این آیت و معجزه الهی» راه سوم برخی شكافته شدن ماه را مشاهده كردند؛ اما این را باز به حساب سحر و جادو گذاشتند و «وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ» برخی این معجزه را تكذیب كردند و «وَ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا» و بسیاری فعل گذشته «انشَقَّ» را به فعل مضارع كه در آینده است تفسیر كردند و این دو نیم شدن به عنوان یكی از آثار ظهور صورت میگیرد.
وی گفت: اما این معجزه مانند معجزه قرآن یك معجزه باقیه شده؛ زیرا بزرگترین امتیاز دین اسلام این است كه معجزه دارد، شما اگر از یك یهودی یا یك مسیحی بپرسید كه آیا شما معجزهای در دست دارید كه نشان دهد دینتان بر حق است میگویند ما عصای موسی (ع) را نداریم كه به شما نشان دهیم چگونه اژدها میشود. مسیحیان نیز میگویند ما حضرت عیسی (ع) را نداریم كه برای شما مرده را زنده و یا مریض را شفا دهد تا این كه شما متوجه شوید.
وی افزود: اما اگر از یك مسلمان بپرسند شما دلیلی بر حقانیت دینتان دارید پاسخ میدهند من یك معجزهای داریم كه معجزه باقیه است و مطالب بسیار مختلفی را در زمینههای متفاوت بیان كرده است كه امروزه دانشمندان میتوانند آن را مشاهده كنند یكی دیگر از معجزات پیامبر (ص) و آثارش را فضانوردانی كه با آپولو به كره ماه رفتند مشاهده كردند و سالها در رابطه با آن مطالعه و تحقیق كردهاند كه بحث امشب ما در این باره است.
وی گفت: در این زمینه شخصیتی بهنام دكتر «دیوید پیت كوك» كه هم اكنون رئیس كرسی حزب اسلامی بریتانیا است میگوید: من به وسیله آیه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» مسلمان شدم.
وی میگوید: من علاقهمند به مطالعه ادیان تطبیقی بودم درباره همه ادیان مطالعه كردم به دین اسلام رسیدم، دوستی مسلمان داشتم به او گفتم من میخواهم در رابطه با اسلام تحقیق كنم، قرآنی با ترجمه انگلیسی به من داد و من خوشحال شدم. شب هنگام همین كه قرآن را ورق میزدم نظرم جلب سوره قمر شد آن را باز كردم ببنیم قرآن درباره ماه، چه گفته است دیدم قرآن بیان كرده «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» آن قدر به فكر فرو رفتم و از خدا پرسیدم، بر فرض ماه شكافته شد چگونه دو مرتبه به حالت اولی بازگشت هرچه به فكرم مراجعه كردم برایم قابل هضم نبود به طوری كه از قرآن منزجر شدم و آن را كنار گذاشتم و این آیه مرا از مطالعه قرآن منصرف كرد.
وی ادامه میدهد: از آنجایی كه كارم خالصانه بود. چند شب بعد تلویزیون برنامهای را دیدم كه سه فضانورد را نشان میداد كه مطالعات خود را در روی كرده ارائه میكنند. مجری برنامه این سوال را از فضانوران میپرسید كه شما بودجه بسیار سنگینی را به كره ماه بردید در صورتی كه در كره زمین این همه مردم نیازمند هستند آیا بهتر نبود این پولها را خرج مردم كره زمین میكردید؟ فضانوردان در پاسخ گفتند: پولهایی كه ما خرج این سفرها كردیم به بیراهه نرفته است بلكه ما به یك حقایقی دست یافتیم كه اگر چندین برابر این پول را خرج میكردیم باز هم ارزشمند بود. مجری میگوید این حقیقت چه بود این همه ارزش داشت؟، آنها گفتند: ما از قبل با رصد كردن ماه شكافهایی را بر روی این كره مشاهده كرده بودیم؛ اما به هیچ وجه نمیتوانستیم در رابطه با آنها اظهارنظر كنیم تا این كه به كره ماه رفتیم و توسط آپولوی 10 ،عكسبرداری كردیم و ما از فاصله 14 كیلومتری تصاویری را مشاهده كردیم كه اینها به خوبی نشان میداد كه این ماه در گذشته یك شكاف عظیمی برداشته است و زمانی كه با آپولوی 11 بر سطح كره ماه فرود آمدیم از نزدیك این شكافها را مشاهه كردیم. آنها ادامه دادند و گفتند ما اگر میخواستیم این مسائل را برای مردم بیان كنیم كسی حرف ما را نمیپذیرفت تا این كه این سفرهای مكرر باعث شد كه ما چنین كشف مهمی را انجام دهیم.
فضانوردان گفتند: موسسه ناسا سالها در این رابطه مطالعه و تحقیق انجام داده است و مقالاتی فراوانی در این رابطه ارائه دادهاند. در این رابطه شكافهایی فراوانی را میتوان توسط عكسها بر روی كره ماه دید این شكافها بر سه نوع است؛ اول شكافهای مارپیچی است دوم شكافهای دایرهای است كه گاهی قطرش به هزار كیلومتر میرسد و آخر شكافهای مستقیمی است كه به طور كمربندی دور ماه را گرفته است. دانشمندان احتمال میدهند كه شكافهای دایرهای در اثر سقوط سنگهای آسمانی است؛ اما شكافهایی كمربندی كه دور ماه را گرفته است نمیتواند با سقوط سنگ آسمانی پدید آمده باشد. آنها ادامه دادند: طبق تصاویری كه از توسط فضانوردان ارائه شده است كاملا مشخصی میشد كه این دو نیم كره چگونه پس از جدا شده از هم به یكدیگر جوش خورده و متصل شدهاند.
وی ادامه داد: دكتر «دیوید پیت كوك» افزود كه مسئله شكاف و جوش خوردن در كره زمین هم اتفاق میافتد، در زیر اقیانوسها شكافهای عظیمی ایجاد میشود و سپس با مواد مذاب به هم جوش میخورد كه گاهی سبب به وجود آمدن كوههای عظیمی در زیر اقیانوسها میشود. این موضوع را یك دانشمند آلمانی كشف كرده است كه این قارههای كره زمین ابتدا یكی بودند یعنی تمام این خشكیها روزی یكی بوده و لذا اگر این قطعات قارهها را هم نزدیك كنیم همه به هم متصل میشوند و یك قاره را تشكیل میدهند و این در اثر شكافی است كه در زیر اقیانوس به وجود آمده است و روز به روز به این امتداد قارهها افزوده میشود و فاصله آن بیشتر میشود به طوریكه سالی چند صدم سانتیمتر این فاصلهها افزایش مییابد و این همان معجزه قرآن كریم است كه فرموده: «وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا» یعنی ما خشكی را كشش و گسترش دادیم و هم میتواند یكی از نكات جالبی باشد كه قرآن كریم آمده است و علم روز و دانشمندان آن را كشف كردهاند.
بیآزار شیرازی در ادامه سئوالی طرح كرد و گفت: یك بحثی كه این جا مطرح است آن است كه اگر شق القمر در زمان پیامبر (ص) صورت گرفته است چگونه مكانهای دیگر آن را ندیدهاند و فقط در عربستان مشاهده كردهاند.
وی در پاسخ به سئوالش گفت: در این باره آثاری است كه نشانگر این موضوع است كه این معجزه را تنها در عربستان ندیدهاند بلكه در كشورهای دیگر هم دیده شده است در یكی از نسخ خطی هندی كه در موزه بریتانیا در شهر لندن قرار دارد درباره مشاهده شقالقمر در 14 قرن پیش سخن گفته شده است و یكی از دانشمندان اسلامی بهنام دكتر «محمد حمیدا» در كتابش كه درباره زندگی پیامبر اكرم (ص) است آن را نقل كرده است.
حجتالاسلام بیآزار شیرازی ادامه داد: او میگوید: یكی از پادشاهان منطقه جنوب غربی هند این انشقاق را در زمان خود مشاهده كرده و مردم این مشاهده را نقل كردند و بعد كه عدهای از تجار مسلمان به هندوستان سفر میكنند زمانی كه به این شهر میرسند خبر شقالقمر را میشنوند و میگویند ما در هندوستان این واقعه را مشاهده كردیم این تجار صحت حرف آنها را تأیید میكنند و میگویند این معجزه اسلام (ص) است و پادشاه هند فرزند خود را به عربستان میفرستند تا تحقیق كند و زمانی كه متوجه میشود این معجزه پیامبر (ص) بود مسلمان میشود.
دیوید پی كوك میگوید: با دیدن این برنامه انقلابی در من به وجود آمد و چه عجیب معجزه خداوند به دست پیامبر خود 14 قرن قبل ارائه كرده و امروزه این فضانوردان به راحتی آن را مشاهده كردند و در اختیار ما قرار دادهاند.
بیآزار شیرازی در توضیح این مسأله كه دانشجویان علوم قرآن و حدیث چگونه میتوانند در زمینه تفسیر علمی داخل شوند گفت: در گذشته بعضیها آیات قرآنی را با اقوال دانشمندان مقایسه و بررسی میكردند بعد این اشكال به آنها وارد شد كه این فرضیهها و نظریهها تغییر میكند و قرآن یك امر ثابت است و اگر بخواهیم قرآن را با نظریات دانشمندان تطبیق دهیم بعد كه این نظریه تغییر یافت قرآن را از آن وجاهت میاندازد.
وی افزود: ولی من معتقدم كه آنچه را كه قرآن بیان كرده است اصل قرار میدهیم و آنچه را كه علم روز بیان كرده است اگر مطابق باشد میآوریم و این چنین نبود كه قرآن را به خورد نظریه دانشمندان دهیم بلكه عكس این قضیه بود. امروزه كاملا وضعیت متفاوت شده است اصلا موضوعاتی را با رأسالعین مشاهده میكنیم مانند معجزه شقالقمر كه به رأسالعین توسط دانشمندان غربی دیده و توضیح و تبین شده است و این فرضیه و نظریه فلان دانشمندان نیست و تغییر در آن صورت نمیگیرد. مثلا كروی بودن زمین زمانی فرضیه بود به طوری كه تا زمان مرحوم صاحب حدائق میگفتند زمین مسطح است ام امروزه كروی بودن زمین را مشاهده و عكسبرداری كردند.
وی در ادامه سخنانش گفت: همچنین بسیاری از حقایق علمی قرآن را امروزه مشاده كردهاند منتهی موضوعات قرآن كه علمی است به گفته خود قرآن «قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ» خداوند این قرآن را با علم خودش نازل كرده است نه با علم بشری یعنی علمی وسیع كه ارتباط با خدا، آخرت، طبیعت و ماورالطبیعه دارد برخلاف علم بشری كه بسیاری محدود است بنابراین قرآن خود وعده كرده است «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» مابهزودی آیات خود را در كیهان و آفرینش خود انسان را به انسانها نشان خواهیم داد تا معلوم شود خداوند حق است.
بیآزار شیرازی در ایان سخنانش گفت: قرآن حق است چرا كه خود میفرماید: «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ» آن كسانی كه اهل علم هستند متوجه میشوند كه آنچه كه بر تو نازل شده است حق است امروزه بسیاری از دانشمندان بزرگ در آمریكا و اروپا با مشاهده این آیات درباره كیهان و آفرینش بشر و این آیات بسیار با عظمت مسلمان میشوند. ولی متأسفانه ما آیات قرآنی را بسیار سطحی نگاه میكنیم و تنها قرائت میكنیم «وَكَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» چه بسیار آیاتی كه در آسمانها و زمین است و اینها از آن عبور كرده و روی میگردانند.
منبع:http://www.tebyan.net
منبع: اثبات اعجاز علمی قرآن کریم
http://islam-pdf.persiangig.ir
------------------------------برای دانلود این مقاله------------------------------
شقالقمر و کشف آثار آن توسط ناسا
برای دانلود این مقاله بروی فرمت مورد نظر کلیک کنید.
- نوشته شده در ۲۸ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۶۶۵۹ |
- نظر بدهید
اتمسفر زمین، اعجاز طبیعی قرآن
وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیاتِهَا مُعْرِضُونَ (انبیاء/32)
و آسمان را سقفی محفوظ[بر فراز زمین]قرار دادیم، که اینان از نشانههای آن روی گردانند».
بر مبنای آیه یاد شده،آسمان، بر فراز زمین و حتی دیگر کرات نیز، چون سقفی مستحکم، سپری محافظ در برابر خطرات ناشی از سقوط یا برخورد شهاب سنگهای آتشین و نیز اشعه های مضر و کشنده کیهانی است.
یافته های علمی اخترشناسان قرن بیستم پرده از این راز گشوده است که بقای حیات در روی زمین برای انسانها، حیوانات و گیاهان، در گرو وجود پوشش هوایی مخصوصی است که بتواند با کارکردهایی چندگانه هم جلوی برخورد شهاب سنگها و تشعشعات مرگبار خورشید را گرفته و هم ضمن عبور پرتوهای بی خطر ولی حیاتی و نیز امواج رادیویی خورشید، دمای زمین را همواره متعادل نگاه دارد.
و این بعدیست از اعجاز طبیعی قران کریم و گواه صدقی بر حقانیت این کتاب آسمانی.
توضیح بیشتر اینکه «گرد زمین را پوشش هوایی ضخیمی فرا گرفته، که عمق آن به 350 کیلومترمیرسد. هوا از گازهای«نیتروژن»-به نسبت 03/78 درصد و«اکسیژن»به نسبت99/20 درصد و اکسید کربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهای دیگر بهنسبت 94/0 درصد ترکیب یافته است. این پوشش هوایی با این حجم ضخیم و بااین نسبتهای گازی فراهم شده در آن، هم چون سپری آسیب ناپذیر، زمین را دربر گرفته و آن را از گزند سنگهای آسمانی که به حد وفور (1) به سوی زمین میآیند و ازهمه اطراف، تهدیدی هولناک برای ساکنان زمین به شمار میروند، حفظ کرده زندگی را بر ایشان امکان پذیر میسازد.
فضا انباشته از سنگهای پراکندهای است که بر اثر از هم پاشیدگی ستارههایمتلاشی شده به وجود آمدهاند. از این سنگها به صورت مجموعههای بزرگ وفراوانی پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادی از این سنگها موقعنزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروی جاذبه به سمت زمین کشیده میشوند. اینسنگها برخی بزرگ و برخی کوچک و با سرعتی حدود(60-50) کیلومتر در ثانیهبه سوی زمین فرود میآیند، که سرعتی فوق العاده است. ولی هنگامی که وارد لایههوایی میشوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا، داغ شده شعلهور میشوند و در حال سوختن یک خط نوری ممتد به دنبال خود ترسیممیکنند و به سرعت محو و نابود میشوند که به نام شهاب سنگ شناخته شدهاند.
برخی از این سنگ پرتابها آن اندازه بزرگاند، که از لایه هوایی گذشته، مقداری ازآن به صورت سنگهای سوخته با صدای هولناکی به زمین اصابت میکند.
این خود از آثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتابهایآسمانی فراوان در امان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفاتگرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود، امکان حیات بر روی کره زمینمیسر نبود. به علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیتبالاییبرخوردار است. این لایه که در اثر رعد و برق به وجود میآید، زمین را در برابرپرتوهای مضر کیهانی محافظت میکند. اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممکننمیشد. که تفصیل آن در جای خود آورده شده است. پس همواره باید گفت:
...سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (زخرف/13).»
پاک و منزه است کسی که این را مسخر ما ساخت، وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم »(2)
................................................................................................
البته در اینجا احتمال دیگری نیز می تواند مطرح باشد و آن اینکه «شاید مراد از محفوظ بودن آسمان، حفاظت آسمانها از آمد و رفت شیطانها باشد، چنانكه در جاى دیگر مىفرماید:
« وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَیطَانٍ رَجِیمٍ »
منبع وبلاگ:پایگاه مقاومت محمد الرسول الله (ص)
برای دانلود این مقاله بروی فرمت مورد نظر کلیک کنید.
- نوشته شده در ۲۱ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۵۱ |
- نظر بدهید
یک ملیارد دلار برای تخریب اسلام در اینترنت
بودجه سایت های اینترنتی ضد اسلامی یک میلیارد دلار است. یک تحقیق انجام شده از سوی دانشگاه الازهر نشان می دهد بیش از ده هزار سایت اینترنتی سرگرم فعالیت تخریبی علیه دین مبین اسلام و مسلمانان هستند.
این بررسی که به وسیله دکتر « سید مرعی» استاد دانشکده تربیت دانشگاه الازهر انجام گردید و در روزنامه روزالیوسف منتشر شده، میزان هزینه اختصاص یافته برای این سایت ها را بالغ بر یک میلیارد دلار در سال ارزیابی کرده است. در این بررسی همچنین خاطرنشان شده است سالانه یک میلیون دلار بودجه به سایت های اینترنتی اسلامی (که تعداد آنها بیش از 200 سایت نیست) اختصاص یافته است. در این بررسی، تاریخچه تاسیس سایت های ضد اسلامی از سال 1980 میلادی مورد کنکاش قرار گرفته و به این نتیجه دست یافته است که برخی از سازمان های صهیونیستی، جزو نخستین نهادهایی بودند که به اهمیت بهره گیری از اینترنت برای بسط و نشر افکار ضد اسلامی شان پی بردند. مطابق آنچه که در این بررسی آمده، رویکرد اصلی برخی از سایت های اینترنتی مزبور، روا داشتن جسارت و اهانت به ساحت پیامبر گرامی اسلام(ص)، خدشه دار ساختن قرآن و اهانت به پیامبر اکرم(ص) بوده و گردانندگان برخی از سایت های دیگر اقدام به نگارش سوره ها و آیاتی شبیه آیات قرآنی می نمایند که آکنده از هرزه درایی و عقده گشایی نسبت به اسلام و مسلمانان است.
در این بررسی همچنین خاطرنشان شده برخی از سایت های اینترنتی، کلمات و عبارات قرآنی مشهور را با خطوط عربی و در شکل خوک، سگ و دیگر حیوانات، در صفحه اصلی خود درج می نمایند. از طرفی برخی از این سایت ها، که در این تحقیق به عنوان « سایت های نژاد پرستانه» توصیف شدند، مدام مسلمانان را به ارتکاب اعمال تروریستی، خونریزی و نژادپرستی متهم می کنند و در این میان، سایت های اینترنتی ضداخلاقی و مستهجن، اقدام به درج آیات قرآنی در حواشی صفحه اصلی خود می نمایند. از طرفی در بعضی از سایت های اینترنتی ویژه مد، کلمات و آیات قرآنی در حواشی لباس های ارائه شده در شوهای معروف لباس، نقش بسته است.
- نوشته شده در ۱۸ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۳۷ |
- نظر بدهید
سلام بر مهدی
- نوشته شده در ۱۶ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۳۰ |
- نظر بدهید
شواهد تاریخی در مورد داستان حضرت موسی
منبع:وبلاگ پارامیس
برای دانلود این مقاله بروی فرمت دلخواه کلیک کنید.
اعجاز الهي :
کشفی مهم در مورد داستان
حضرت موسی
مستندات علمی و باستان شناسی- (چگونه فرعون و لشکریانش گرفتار عذاب الهی شدند.؟)
منطقه" نویبه" در عربستان برای تمام پیروان مذاهب الهی و بخصوص پیروان حضرت موسی (ع) مکان مقدسی میباشد .
این منطقه همانجایی است که حضرت موسی (ع) و پیروانش بعد از گذشتن از دریای سرخ و نجات از دست فرعون و همراهانش , محل سکونت او و یارانش شد . امروزه مردمان سایر کشورها با مذاهب مختلف از قبیل مسلمان و مسیحی و یهودی به این مکان می ایند تا یادگار ان دوران را بچشم ببینند . مکانی که هنوز هم میتوان خشم الهی را در انجا احساس کرد . ستونی که یاران حضرت موسی (ع) به دستور او ساختند (این ستون را امروز با نام کلومن یا یادگار موسی کلیم میشناسند )
تا یادگار عذاب و رحمت الهی - برای نسل امروز باشد – شاید همین احساس باعث شد تا " رونی وایت " از خود بپرسد ایا براستی عذابی در کار بوده است؟! در اطراف او یک ستون و خرابه های باقی مانده از روزگاران بسیار دور قرار داشت – و روبروی او دریای قرار گرفته بود با نام دریای سرخ ... ایا این دریا از وسط به دو نیم شده بود تا یکی از عزیزترین بندگان خدا به همراه یارانش از میانش بگذرند!! و سپس فرعون و لشکریان با یکی از وحشتناکترین عذابهای پروردگار روبرو شوند.؟!! ( و اترک الــبحر رهوا" انهم جند مغرقون و دریا را به ارامی ترک کن انها لشکری هستند که غرق خواهند شد . 25 / دخان) همین سئوال باعث شد تا یکی از سخترین و پیچیدترین عملیات باستان شناسی توسط " رونی وایت " و یارانش اغاز شود .
در بین محققان و اندیشمندانی " رونی وایت " چهره شناخته شده ای میباشد .. اولین کار تحقیقاتی او جستجو برای یافتن نشانه های از کشتی حضرت نوح (ع) بود . او موفق شد مدارک و مستنداتی را که قبل از او بصورت پراکنده منتشر شده بود را بصورت کتابی کامل منتشر کند . ایا او می توانست نشانه های از عذاب الهی را که دشمنان حضرت موسی (ع) گرفتار ان شده بودند را بیابد.؟! این عملیات تنها یک عملیات باستان شناسی نبود – بلکه معبری بود به عمق حقیقت تاریخ ... " وایت " برای تعیه بودجه این کار عظیم نیاز به یک حامی مالی قوی و یک تیم زبده از محققین سایر علوم و رشته های دیگر داشت . کارشناسان موزه لور پاریس این کار را یک کار نشدنی و یک تلاش بیهوده می دانستند – زیرا وایت تصمیم داشت دریای سرخ را وجب به وجب جستجو کند و پیدا کردن اثار یک چنین پدیده ای انهم در عمق دریا و با گذشت چیزی حدود 3500 سال تقریبا" یک کار محال بنظر میرسید . عاقبت یک میلیادر سعودی بنام "محمد سلیمان "حاضر شد بودجه این عملیات گسترده را تقبول کند . محققین و دانشمندانی از کشور فرانسه – المان – امریکا حاضر شدن وایت را در این راه همراهی کنند . ابتدا باید مشخص می شد که حضرت موسی (ع) و یارانش از کجا به راه افتاده اند و کدام فرعون مغضوب پروردگار شده است .. کوچکترین مدرک میتوانست انها را به سر منزل اصلی برساند .. همانگونه که در بالا عنوان شد منطقه" نویبه" در عربستان اخرین ایستگاه حضرت موسی (ع) و یارانش بوده است . یک مورخ یونانی اشاره کوتاهی به این واقعه عظیم کرده است . او میگوید : حضرت موسی (ع) و یارانش از شمال منطقه جیزه (هیلیوپولیس ) براه افتاده و بعد از گذشتن از کوه ها و بیابانهای سینا خود را به منطقه ای (هایروت ) نزدیک به ابهای خلیج عقبه رسانده اند - مورخ یونانی - اینجا را محل غرق شدن لشگریان فرعون می داند . روایت دیگر که توسط مورخان مصری بعد از گذشت 1800 سال بعد از ان واقعه نگارش شده است ,حکایت از ان دارد که حضرت موسی (ع) از منطقه نزدیک جیزه حرکت کرده و بعد از گذشتن از رودخانه سینا ( امروزه این رودخانه را با نام خلیج سوئز میشناسیم ) وارد منطقه بنام الطور در صحرای سینا شده و سپس خود را به نزدیکی خلیج عقبه امروزی رسانده و بعد از گذشتن از ان در " نویبه " سکنا گزیدن . بررسی چنین منطقه ای با چنین ابعادی که شامل دو منطقه دریایی میشود تقریبا" یک کار غیر ممکن بنظر می رسد . " رونی وایت " در کتابش میگوید : بعد از کسب اجازه مسئولین مصری و عربستان سعودی بیش از 3000 پرواز بر روی منطقه انجام شد, اما هیچ نشان قابل اعتمادی بدست نیامد . " روسی پترسون " یکی از همراهان " وایت " با ابزار الات پیشرفته تمام ساحل عقبه را چه در مرز مصر و چه در مرز سعودی با وسواس زیاد مورد کتکاش قرار داد. . تیم دیگری تاریخ مصر باستان را مطالعه میکردند . انها میخواستند بدانند کدام فرعون مورد غضب پروردگار یکتا قرار گرفته بود .
﴿ 77 ﴾ طه : جزء 16
و در حقیقت به موسى وحى کردیم که :بندگانم را شبانه ببر، و راهى خشک در دریا براى آنان باز کن که نه از فرارسیدن[ دشمن ]بترسى و نه[ از غرق شدن ]بیمناک باشى. نقشه های که توسط ماهواره ها تعیه شده بود – به تیم تحقیقاتی " رونی وایت " جان تازه ای بخشید . در این تصاویر نقطه ای در خلیج عقبه که به دریای سرخ منتهی می شد وجود داشت که عمق ان نسبت به مکانهای دیگر کمتر بود –
ایا حضرت موسی (ع) و یارانش از این منطقه عبور کرده بودند.؟ ایا فرعون و لشکریانش در این مکان به عذاب الهی گرفتار شده بودند.؟! این سئوالاتی بود که " رونی وایت " و تیم همراهش را لحظه ای ارام نمی گذاشت . چهار غواص با ملیتهای گوناگون کار اکتشاف دریایی را به سرپرستی " جاناتان گری " به عهده داشتند . اولین غوص در امتداد مرزهای ساحلی سینا انجام شد , " جاناتان گری " میگوید : کار بسیار سخت و طاقت فرسائی بود – کار باستان شناسی انهم در زیر اب انسان را خیلی زود خسته می کند – اما همه ما سختی کار را میدانستیم – گاهی باید ماسه ها را تا عمق 5 متری کنار میزدیم – گاهی باید صخره ای را جابجا میکردیم .. کار زير آب به دليل شرايط متفاوت بسيار سخت و طاقتفرساست و بويژه اين که در چنين کاوشهايی بايد نهايت ظرافت و دقت را نيز در نظر داشت. برای اين منظور گروههای فنی و علمی زيادی باید با یکدیگر همکاری میکردند . بعد از گذشت 6 ماه اولین نشانه ظاهر شد . یکی از غواصان مرجان عجیبی را در عمق اب مشاهده کرده بود, ان مرجان در واقع چرخ ارابه ای بود که افسران بلندپایه مصری اجازه سوار شدن بر ان را داشتند .
بلافاصله پمپ های تخلیه ماسه کار لایروبی را اغاز کردند . اخبار این اکتشاف خیلی زود به مقامات سعودی رسید و منطقه بسرعت در محاصره ماموران امنیتی قرار گرفت . " رونی وایت " میگوید : بعد از 34 روز من هم لباس غواصی بتن کردم و همراه غواصان به زیر اب رفتم . باور کردنی نبود – چرخهای ارابه ها – سپرهای نظامی و وسایلی که بخاطره شرایط محیطی فرم خود را از دست داده بودند . غواصان توانسته بودند مقداری استخوان اسب و همچنین استخوان انسانی را از عمق دریا بالا بیاورند . نام " رونی وایت " و همراهانش برای همیشه در تاریخ ثبت شده بود .. انها توانسته بودند مدارکی از یک عذاب الهی را برای نسل امروز جمع اوری کنند .
بازسازی یک حادثه الهی
بعد از انتشار اخبار محققان مختلفی این فاجعه عظیم را مورد بررسی قرار دادند . نقشه ای از محیط تعیه شد, عمق اب , فاصله بین دو خشکی و محاسبات دیگر به کامپیوتری داده شد .. نتیجه وحشتناکتر از ان بود که انها فکر میکردند . از میان بادها و طوفانها , طوفان " N.G.S " که در سال 1982 جنوب فلوریدا را مورد حمله قرار داده بود برای این محاسبه در نظر گرفته شده بود . این طوفان از گروه B میباشد که تقریبا" مشابه ان هر سال سواحل امریکا را مورد اماج قرار می دهد . بخاطره کم عمق بودن ان منطقه نسبت به جاهای دیگر و همچنین نزدیکی دو ساحل ... سونامی وحشتناک حاصل میشود .. همانگونه که مستحضر هستید .. امواج وقتی در مکانهای عمق دار اقیانوس شکل میگیرد قدرت انچنانی ندارد .. اما هرچه که به ساحل نزدیک میشود ارتفاع ان افزایش و قدرت تخریب ان بسیار گسترده میشود . مشابه همان سونامی که چند سال کشورهای شرق اسیا را مورد تهاجم گسترده خود قرار داد . پس از نظر علمی هم ان منطقه مناسب ترین مکان برای عذاب الهی بوده است ... تصویر این محاسبه و همچنین شدت تخریب ان در تصویری که برای شما در نظر گرفته شده کاملا" نمایان است .
رامسس دوم – فرعونی که مورد غضب پروردگار قرار گرفت .
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آيَةً وَإِنَّ کَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُون
پس امروز نجات میدهیم بدنت را تا باشی برای ایندگان نشانه ای و همانا بسیاری از مردم از نشانه های ما غافلند . 92 – یونس
یکی از سئوالاتی که باستان شناسان و همچنین محققان بدنبال پیدا کردن جوابی برای ان هستند, فرعونی است که مورد غضب پروردگار یکتا قرار گرفت است . اکثر مورخان اعتقاد دارند " رامسس دوم " فرعون معاصر حضرت موسی (ع) بوده است .
مفسران قران مجید هم بر این عقیده هستند ,شرح حالی که در ایات قران وجود دارد بیشتر از همه با رامسس دوم مطابقت دارد – که در طول مطلب به ان اشاره خواهم کرد . رامسس دوم پادشاهی است که در جنگ جان خود را از دست داده است – متاسفانه کتیبه های و ستون های تاریخی که در وصف پادشاهان حک می شده است اطلاعات زیادی در این زمینه به ما نمیدهد, برای مردم و بخصوص وارثان تاج و تخت این لکه ننگی بوده که در تاریخ از خدایشان به عنوان یک شکست خورده یاد شود . در اینکه مومیایی رامسس دوم فاقد زخم یا جراحات ناشی از جنگ باشد- شکی وجود ندارد .. و همین ادعا میتواند نشانی از غرق شدن این فرعون به امر پروردگار باشد . " رامسس کبیر یا رامسس دوم " در سن 22 سالگی به فرمانروائی مصر میرسد و تا سن 92 سالگی مناطق بسیاری را با جنگ و خونریزی تصرف می کند . او کشورگشائی بسیاری در فلسطین – لبنان – سوریه – ترکیه داشته است و بخاطره خراجهای که از حکام دیگر ولایات میگرفته- ثروت بیشماری را جمع اوری می کند . در کتیبه های بجامانده از رامسس دوم به عنوان پروردگار و خداوند بی همتا یاد شده است . مجسمه غولپیکر او امروزه بازدیدکنندگان بسیاری را مجذوب خود کرده است
همچنين در مورد جسد فرعون اين مطالب رو براتون اضافه كردم
نجات جسد فرعون
پس از اتمام مراسم،جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه،آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند . رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند،او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود .تحقیقات پرفوسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد..
بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد،آن را مومیایی کرده اند . اما مسئله ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد باقی مانده است در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است .
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا ) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مور غرق شدن فرعون است.
ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.
در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثهی او بعد از مرگ را خبر داده است. حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال میکرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898م و تقریبا درحدود دویست سال قبل کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟ چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟
موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر میکرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن میگوید در حالی که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمیآورد.. و با خود میگفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ و آیا ممکن است که محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟
او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.
پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم به سفر کشورهای اسلامی گرمت تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:
{ فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ } [يونس:92]
اين آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد :
من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.
موریس بوکای بار تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده ذر عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.وبر ايمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد).
حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتابی بود بنام ( قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید)
- نوشته شده در ۱۶ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۱۰۴ |
- نظر بدهید
مراحل شکل گیری جنین
منبع این مقاله:اعجاز علمی در قرآن و حدیث
مـراحـل شـکـل گـيـری جـنـيـن
«ما آفرينش هر انسانی را با گرفتن چکيده ای از چکيده های خاک آغاز می کنيم ــ بعد آنرا يک چکه میکنيم و در جای مناسبی قرار می دهيم ـــ بعد آنرا به چيزيکه خود را می آويزد می آفرينيم، بعد آنرا به گوشت جويده شده لای دندان می آفرینيم، بعد استخوانهائی را از آن می آفرينيم، بعد استخوانها را گوشت می پوشانيم. دست آخر آنرا خلقت ديگری می دهيم. به اين شکل خدای شايان خلاقيت بهترين آفريدگاران است».
نکات آيه: 1ــ انسان از چکيده ای از چکيده های خاک آفـريـده می شود. 2ــ چکيده ای از چکيده های خاک به صورت يک چکه (يک قطره) در میآيد. 3ــ چکه در جای مناسـبی قرار می گيرد. 4ــ چکه (قطره) به چيزيکه خـود را می آويزد در می آيد. 5ــ چيزيکه خود را می آويزد به صورت گوشت جويده لای دندان در می آيد. 6ــ از گوشت جويده لای دندان برخی از استخوانها درست می شود. 7ــ استخوانها با گوشت پوشانده می شوند. 8ــ در نهايت جنين آفرينش ديگری را بخود می گيرد. 9ـــ خدا بهترين آفريدگاران است.
1ــ انسان از چکيده ای از چکيده های خاک آفريده می شود:
عناصری که انسان را (يعنی نطفه وی را) درست می کنند چکيده ای از مواد غـذائی هستند که انسان آنهـا می خورد. مـواد غـذائی نيز يا بـطور مسـتقـيم (يعنی: از طريق مصرف گياهان) چکيده ای از خاک است، و يا بطور غـير مستقـيم (يعـنـی: از طريق مصرف گوشت و مواد غذائی حيوانات) چکیده ای از خاک است. به اين ترتيب انسان چکيده ای از چکيده های خاک می شود.
2ــ چکيده ای از چکيده های خاک به صورت يک چکه (يک قطره) در می آيد:
چنانکه در تصوير می بينيم عنصر توارثی انـسـان کـه قرار است يک انسان را درست کنند و چکـيـده ای از چکـيـده هـای خاک است، در اولين گام خود که در هم ذوب شدن اسپرم مرد و تخمک زن است، زير مـيکروسکـوپ بـرای مـا بصورت «يک چکه» است.
3ــ چکه در جای مناسبی قرار می گيرد:
وقتی چکه مزبور وارد رحم می شود دنبال جای مناسـبی می گردد و جای مناسب خود را پيدا می کند. يعنی اينطور نيست که هر جای رحم که قرار بگيرد موفق به رشد می شود و رشد می کـند. بـلکه در صورت قـرار نگرفتن در جای مناسب تلف می شود.
4ــ چکه (قطره) به چيزيکه خود را می آويزد در می آيد:
پـس از اينکه چکه مـزبور وارد رحم می شود از پـوسـته خود بيرون می آيد و دنبال جای مناسبی در جداره رحم می گردد و نهايتا چنانکه آيه توصيف می کند خود را به جداره رحم می آويزد. اغلب خود را به جداره سقف رحم می آويزد. (عَـلَـقـَة به معنی: "چـيـز آويخـته و چيزيکه خود را می آويزد" است. هم خانواده واژه مُعَـلـّـق به مـعـنی: "آويـخـته و آويـزان" است. عـلت اينکه برخی آنرا به معنی: "خون بسته" ترجمه کرده اند اين است که عـلـقـه به معنی: "خون بـسـته" نــيـز هست. عـلت نامگذاری «عَـلـَقـَة» به "خون بـسـتـه" نيز ظاهـراً اين بوده که وقـتـی خـون از محل آسـيـب ديده بيرون می آيد خشک و آويخته می شـود. به "زالـو" و "کرم" نيز عـلقه اطلاق شـده است. چـون خـود را می آويزند. وقـتـی تـخـم وارد رحـم می شـود و بـه جداره رحم می آويزد زالـو مانند هم هست، و زالـو مانند عـمل نيز می کند. شايد منظور آيه از «عـلـقـه» در ايـنجا به معنی: "زالو و زالو مانند" نيز باشد).
5ــ چيزيکه خود را می آويزد به صورت گوشت جويده لای دندان در می آيد:
بعد «عـلـقـه» (يعنی چيزی که پـيـش از ايـن خـود را به جداره رحم آويخت) به شکـلی که در تصوير می بينيم در می آيد. اين تصـوير تصوير يک جـنـيـن سـه هــفــته ای است. تقـريباً 2 ميليمتر است. هـم از نـظـر انـدازه و هم از نظر شکـل، دقـيـقـاً هـمـانـطـور که قـرآن آنرا توصيف می کند مانند "يک تکه گوشت جويده لای دنـدان" می ماند.
6ــ از گوشت جويده لای دندان برخی از استخوانها درست می شود:
پـس از 4 هـفـته که طول جـنـيـن تـقـريباً 6 مـيليمتر است، از آن شکلی که مانند گوشـت جويده لای دنـدان بـود، بـرخـی از استخوانها که ستون فـقـرات باشد درست شده است. هـيـچ گـوشـتی نـيـز روی آنها نيست. البته اين تصـويـر ميکروسکوپی است (يعنی اين ستون فـقـرات با چشم ديده نمی شوند).
7ــ استخوانها با گوشت پوشانده می شوند:
در 5 هفتگی يک شيار گوشتی روی کمر درست می شود و در 6 هـفـتگی ستون فـقرات کاملا از گوشت پوشانده می شود (ستون فقرات تا "پيش از پوشيده شدن از گوشت" همچنان ميکروسکوپی هستند).
8ــ در نهايت جنين آفرينش ديگری را بخود می گيرد:
جمله «در نهايت او را آفـريـنـش ديگـری می دهـيـم» که آيه آنـرا مطرح میکند به اين معنی است که جنين انسان در روند رشد خود با جنين جانوران ديگر شباهتی يا شباهتهائی دارد، ولی در اواخر رشـد خود خلـقـت ديگری بخـود می گيرد کـه با هـيـچـيـک از آنها شـبـيـه نيست.
جـنـيـن انـسـان در مـراحـل رشـد خـود در واقع همانگونه که مرحله ای از آن را در تصویر می بینیم هـمـانـنديهای زیادی با جنين حيوانات دارد، طوریکه فقط يک متخصص می تواند آنها را از هم تميز بدهد. جنين انسان و ميمون حتی تا چند هـفـته پـيـش از تولد آنـقـدر شـبيه بهم هستند که فقط يک متخصص می تواند آنها را از هم تميز بدهد. در اواخرِ رشد خود است که رفـتـه رفـتـه روند رشـد ديـگری بخود می گيرد و از بـقـيـه متمايز می شود تا جائيکه تا پيش از روزهای تولد خود دیگر به هيچيک از انواع حيوانات شباهـتی ندارد.
9ـــ خدا بهترين آفريدگاران است:
جمله "خدا بهترين آفـريـدگاران است" به اين معنی است که انسان نيز چيزهائی را خواهد ساخت ولی بپای آفريده های خدائی نخواهد رسيد. با بکار بردن واژه خالق و جمع بستن آن، ساخت و تولـيدات انـسان را تقدير می کند ولی با ساختهای خود خيلی فاصله می دهد.
در عـصر ما فعلاً انسان خـيـلی از چيزهـا را ساخته و می سازد ولی از آنجا که آنها خودآگاه نيستند و به اين خاطر فکر نيز نمی توانند بکنند، بلکه همانگونه که سـاخته و برنامه ريـزی می شوند کار می کنند، خيلی با آفريده های خدائی تفاوت دارند.
تـرکـيـب نـطـفـه زن و مـرد
«ما هر انسانی را از چکه در هم ذوب شده ای می آفرينيم. روی آن کار می کـنيم و خصوصيات و صفات آنرا بارز می کنيم. بعـد آنرا شنوای بينا می کنيم»!
«الف و لام» در واژه «الانسان» الف و لامِ اسـتـغـراق حـقـيـقـی است، اين الـف و لام واژه خـود را به تک تک نوع خود تعـمـيـم می دهـد. يعـنی الانـسـان بـه معـنی «کلّ انسانٍ» به معنی «هـر فـردی، هـر انسانی، هر يک از انسانها» می شود. «مشج» به معنی: در هـم ذوب شدن دو يا چند چـيـز مختلف است. و عبارت «نطفه امشاج» به معنی: «چکه ذوب شده دو يا چند چيز باهم» می باشد.
نکات آيـه: 1ــ انسان از چکه در هم ذوب شده درست می شود. 2ــ روی چکه در هم ذوب شده کار میشود و صـفات و خصوصيات آن بارز می شود.3ــ انسان ابتدا شنوا و بعد بينا می شود.
1ــ انسان از چکه در هم ذوب شده درست می شود:
حدودا 500 ميليون از سـلـولـهـای نطـفـه مـرد (اسـپرم) بـطرف محل تخمدان زن می روند. بجز تعداد کمی از آنها که موفق می شوند در جای مناسبی در مسير تـخـمـدان قـرار بگـيـرنـد و تـا آمـدن تخـمک منتظر بمانند بقـيه از بين می روند. بعد از بيرون جهـيـدن تخمک با آن وارد عـمل می شوند که وارد آن شوند. وقـتی يکی از آنها موفـق می شـود تخـمـک را سـوراخ کرده و وارد آن شـود، تخـمـک ديگر امکان ورود به بقيه را نمی دهد. وقـتی سـلـول نطـفـه مـرد (اسپرم) وارد تخمک زن می شـود در هم ذوب و به هم ترکيب می شوند. عـمـل ترکيب نطفـه زن و مـرد پـس از کـشـف تخـمکِ زن کـشـف شـد کـه در نـيـمه اول قــرن نوزدهـم بود (يعنی بيش از 1300 سال پس از قـرآن)، آنـهـم بـه کـمـک ميکروسکوپ.
2ــ روی چکه در هم ذوب شده کار می شود و صفات و خصوصيات آن بارز می شود:
ابتلاء به معـنی: "کار کردن همزمان با چند چيز در شئ برای درآوردن و بارز نـمـودن صـفـات و ويـژگـيـهـای آن" است. کروموزمهای زن و مرد تمامی صفات و خصوصيات يک انسان از قبيل رنگ، بلندی، وضعيت مو، وضعيت اسـتـخـوان بـنـدی و غـيـره را با خود دارند کـه در رونـد شکـل گـيـری جنين رفـته رفته بارز می شود و پس از تولد بروز آن تکـمـيل می شود.
3ــ انسان ابتدا شنوا و بعد بينا می شود:
چنانکه قرآن ابتدا شـنـوائی را می آورد و بعد بينائی، جنين ابتدا شنوا می شود و بعد بينا. شـنوائی جـنـين می تواند از چهار تا پنج ماهگی آغاز بشود، و بسته به خوبی يا بدی صـدا تأثـير مثبت يا منفی روی آن بگـذارد. ولی بـيـنائی وی (يعنی توان درک تصوير در وی) پس از تولد صورت می گيرد، هـر چند پيش از تولد نيز در برابر نور عکس العمل نشان می دهد
- نوشته شده در ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۱۶۱ |
- نظر بدهید
شگفتي هاي سوره اخلاص
| ||||||||||
نوشته مهندس: عبد الدائم الكحيل برگردان: دکتر محمد هادي مؤذن جامي أسراراين سورهعظيمچيست ؟ وآيا به زبان اعداد مي توان معجزه جديدي که عظمت اين سوره را اثبات کند ارائه کرد؟ دراين نوشتار زنجيره اي از توافقات شگفت آورآيات سوره با عدد هفت را ارائه مي کنيم تا ايمانمان به آفريدگارآسمانهاي هفتگانه بيشترشود. عدد كلمات هرآيه فقط اين نيست بلکه هرآيه از آيات چهارکانه حاوي عدد معيني ازکلمات به شرح آتي است : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد كلمات 4 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد كلمات 2 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد كلمات 5 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد كلمات 6 اين ارقام را برحسب ترتيب مي نوبسيم : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 4 2 5 6 عدد حاصل يعني 6524مضرب هفت است : 6524 = 7 × 932 حروف (الله) در هرآية همانطور که خداوند عَزَّ وجَلَّ هرچيز درقرآن را باإحكاممرتب کرده ،اين ترتيبگيج کننده را براي اسم اعظم (الله) در سوره اخلاص که ازالله ووحدانيتو بي انبازي او سخن گفته مي يابيم . هرآية حاوي تعداد معيني ازحروف لفظ جلاله (الله)، يعني الف ولام وهاءاست ، اگرآيات چهارگانه رابا تعدادحروف اسم (الله) درهريک بنويسيم داريم : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد حروف الف ولام وهاء 7 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد حروف الف ولام وهاء 6 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد حروف الف ولام وهاء ء 4 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد حروف الف ولام وهاء 5 اگرارقام خاص تكرار حروف لفظ جلاله را بنويسيم داريم: آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 7 6 4 5 عدد جديد 5467 مضرب هفت است : 5467 = 7 × 781 كلمات وحروف لفظ جلاله حتى هنگامي کهكلمات هرآيه با تعدادحروف (الله) درهريک را باهم لحاظ کنيم اين نظام عددي باقي است : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 كلماتها ا ل هـ كلماتها ا ل هـ كلماتها ا ل هـ كلماتها ا ل هـ 4 7 2 6 5 4 6 5 عدد56456274 ار مضارب هفت است : 74 62 45 56 = 7 × 8065182 ودراين معادلات الهي بامن تأمل کنيد که چگونه همگي متناسب با عدد 7 است : 1_ عدد كلمات هرآية: 4 2 5 6 ازمضارب هفت است 2ـ عدد حروف (الله) درهرآية: 7 6 4 5 ازمضارب هفت است 3ـ عدد كلمات وحروف (الله) درهرآية: 74 62 45 56 ازمضارب هفت است آيا اين کار نظم کاربشراست كلمات حاوي حروف اسم (الله) برخي ازكلمات سورهحاوي حروفي ازاسم (الله)است و برخي فاقد آن ، که اين کلمات را برشماريم 14 مي شود يعني 7 ×2، توزيع کلمات بقرار زير است : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد كلمات حاويحروف ا ل هـهو 4 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد كلمات حاوي حروف ا ل هـ 2 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد كلمات حاوي حروف ا ل هـ 4 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد كلمات حاويحروف ا ل هـ 4 اگر بر اساس ترتيب بنويسيم رقم قم جديدي بدست مي آيد که مضرب هفت است: الآية 1 الآية 2 الآية 3 الآية 4 4 2 4 4 عدد 4424 مضرب 7 مي باشد : 4424 = 7 × 632 وکلماتي که فاقد حرفي از حروفلفظ جلاله نيز چنين است : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 0 0 1 2 عدد 2100 مضرب 7 مي باشد : 2100 = 7 × 300 اعجاز عددي در يک آيه اکنون در آيه سوم سوره :(لم يلد ولم يولد)تأمل کنيد که چه نظم وتناسب شگفت آوري دارد: اين آيه که خداوند در آن خود را ازداشتن فرزند و زاده شدن منزه دانسته ، با وجود داشتن کلمات قليل (12 حرف) غني از اعجاز ودلايل آن است . در پنج بخش اين آيه اسرارعددي شگفت آوري نهفته که شک درآن ممکن نيست . آيا اين معجزه شگرف دليل يکتايي خداي عز وجلنيست ؟ تناسب شگرف آيه سوم سوره اخلاص با بسمله دراين آيه عظيم معجزه اي برپايه حروف : (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) وجود دارد, حروف هرکلمه ازكلمات بسمله با کلمات (لم يلد ولم يولد)بانظم مُحكَمي تناسب دارد. كلمة (بسم) حرف مشترك بين اين كلمه وآيه حرف ميماست که اگربررسي شود نتيجه وجود حرف ميم درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْ يَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 1 0 0 1 0 وعدد توزيع حروف (بسم) يعني 1001 هم ازمضارب هفت است : 01001 = 7 × 11 × 0143 كلمه (الله) حرف مشترك بين اسم (الله)وآيه (لم يلد ولم يولد)حرف لاماست که اگربررسي شود نتيجه وجود حرف لام درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْ يَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 1 1 0 1 1 وعدد 11011 توزيع حروف اسم (الله) مضرب هفت است : 11011 = 7 × 1573 كلمه (الرَّحْمنِ) حروف مشترك بين كلمه (الرَّحْمنِ)وآيه لام وميماست که اگربررسي شود نتيجه وجود دو حرف لام و ميم درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْيَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 2 1 0 2 1 عدد 12012 توزيع حروف اسم (الرَّحْمنِ) هم مضرب هفت است : 12012 = 7 × 1716 كلمه (الرَّحِيمِ) حروف المشترك بين اسم وآيه لام و ياء وميم است که اگربررسي شود نتيجه وجود حروف مذکور درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْ يَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 2 2 0 2 2 وعدد 22022توزيع حروف اسم (الرَّحِيمِ) هم مضرب هفت است: 22022 = 7 × 3146 و اکنون مي پرسيم آيا ممکن است اين چهارتکرار در چهار آيه تصادفي باشد وهمه مضرب هفت گردند ؟ اگر حاصل تقسيم اعدا مذکور برهفت را بنويسيم داريم : 1 ـ كلمه (بسم): 0143 2 ـ كلمه (الله): 1573 3 ـ كلمه (الرَّحْمنِ):1716 4 ـ كلمه (الرَّحِيمِ):3146 يعني به ترتيب داريم : بسم الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ 0143 1573 1716 3146 عدد متشكل از رديف اين ارقام که 16 رقمي است هم مضرب هفت است : 3146171615730143 = 7 × 449453087961449 (أحد)تجلَّىمي کند ... در اين آيه عظيم ارقام ونظم وتناسبي است که گواه وحدانيت ويکتايي خداي تعالي است . از نامهاي زيباي خداوصفاتش (الأحد) است که انبازي ندارد. اگركلمات آية و تعداد حروفي از کلمه (الأحد) يعني حروف: ا ل ح درا بنويسيم داريم : لم يلد و لم يولد 1 2 0 1 2 عدد 21021 (ومقلوب آن 12012) هم ازمضارب هفت و هم دو بارقابل قسمت برآن است که تاکيد مي کنم اين نظم صادر از خداي واحد أحد سبحانه وتعالىاست : 21021 = 7 × 7 × 429 حتى هنگامي که درهرکلمه حروف (أحد) بدون (ال) را بجوييم نيز اين نظام پابرجاست : لم يلد و لم يولد 0 1 0 0 1 يعني عدد توزيع حروف از مضارب هفت است : 10010 = 7 × 1430 شگفت آور آنکه حاصل قسمت اين دو عدد يعني429 و 1430 نيز اگر درکنارهم نوشته شود (1430429) نيز مضرب هفت است : 1430429 = 7 × 204347 اين تناسبات شگفت آوربا عدد هفت دليل قاطعي است برآنکه خداوند تعالي حروف قرآن ونظم وترتيبآن را به شکلي محکم ومتين آورده که نظيزآن را نمي توان آورد. أسماء الله الحسنىو آيه سوم سوره اخلاص بيشتر نامهاي زيباي خدا در اين آيه متجلي است مثلا توزيع حروف اسم (المبدئ): لم يلد و لم يولد 2 3 0 2 3 که عدد 32032 مضرب هفت است : 32032 = 7 × 4576 اسم (القدير) : لم يلد و لم يولد 1 3 0 1 3 که عدد31031 هم مضرب هفت است : 31031 = 7 × 4433 وشگفت آورتر آنکه اين مطلب درهردو حالت معرفه و غيرمعرفه اسم مشاهده مي شود مثلا در: (الصَّمد) يا (صَمَد)، قاعده ثابتاست.
أولينحرف وآخرينحرف آيه ازعظمتكتاب خداوندتعالى آنکه كتابي استكامل درسوره ها وآياتش ، ودرتكرار أولينحرف وآخرينحرف درآية نظم عددي محكمي مشهود است که درهمه كتاب خدا هست. 1 ـ توزيع حرف لام: اگرآية را با تعد اد حرف لام در کلماتش بنويسيم داريم : لم يلد و لم يولد 1 1 0 1 1 عدد توزيع حرف اللام يعني(11011) مضرب هفت است . 2 ـ توزيع حرف دال: اگرآية را با تعد اد حرف دال در کلماتش بنويسيم داريم: لم يلد و لم يولد 0 1 0 0 1 وعدد 10010 هم مضرب هفت است . پس هم اولين وهم آخرين حرف آيه براساس نظم عددي مبتني بر هفت توزيع شده است. حروف (الـم) دراين آيه نظمي براساس حروفالف ولام وميموجود دارد ، اين بارهم آيه رابراساس تعداد کلمات (ا ل م)مي نويسيم : لم يلد و لم يولد 2 1 0 2 1 عدد 12012 و مقلوب آن 21021براي توزيع (الم) هم از مضارب هفت است . اين موزد براي اسم (الأحد) هم مطرح شد. نکته عجيبي ازعجائب قرآن ازعجائب آيه(لم يلد ولم يولد) آنکه همه اعدادي که ذکر شد بر 7 قابل قسمت است و اين اعداد بر (11) هم از دو طرف قابل قسمت است و اين عدد به حساب ابجد برابر (هو) مي شود !! واين خود دليلي بر وحدانيت خداست چرا که عدد (11) از دو (1) و (1)ترکيب شده و تاکيد بروحدانيت خداوند تعالي است . وجالب آنکه اين اعدادبر 13هم قابل قسمت است که عدد اول است و نمايند عدد سالهاي دعوت در مکه است.به مجموعه عمليات زيرتوجه فرماييد که اعداد بدون استثناء بر(7) و (11) و (13)تناسب دارند: 1001 = 7 × 11 × 13 × 1 11011 = 7 × 11 × 13 × 11 2002 = 7 × 11 × 13 × ×2 12012 = 7 × 11 × 13 × 12 21021 = 7 × 11 × 13 × 21 22022 = 7 × 11 × 13 × 22 31031 = 7 × 11 × 13 × 31 13013 = 7 × 11 × 13 × 13 32032 = 7 × 11 × 13 × 32 23023 = 7 × 11 × 13 × 23 اين نتايج عجيب تصادفي بدست نيامده است . اگر براساس قانون احتمالات بخواهيم سخن گوييم احتمال آن يک در يک ميلي.ن ميليارد ميليارد (يعني يک با سي صفردرمقابل آن !) است . براي همين مي توان گفت که بشر از تقليد حتي يک آيه قرآن ناتوان است چه رسد به کل قرآن ؟ نکته آخر آنکه اگرهر سه عدد: 7-11-13 را درهم ضرب کنيم عدد حاصل يعني: 1001 هم تاکيدي بر عدد يک است و دليلي بر وحدانيت خداوند يگانه يکتا (الله الواحد الأحد) ؟؟؟ أسماء الله درسورهاخلاص کيفيت تجليأسماء الله الحسنى درسورهاخلاص کهسورهتوحيد است دليل عيني و عددي قوي بر إحکام حروف اسماي حسناي الهي درآيات کتابش قرآن است تا قدرت او برهرچيز را نشان دهد وأن الله هو الواحد الأحد لم يتخذ ولداً ولا يساويه شيء فهو خالق كل شيء، سبحانه وتعالى عما يشركون. توزيع حروف اسم (الملك) (الملك)اسمي ازأسماء الله الحسنىاست، يقول تعالى: (هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ) [الحشر: 59/23]. وازعظمتقرآن آنکه هرحرفآن بمقدار ونظام مُحكَموضع شده است. وکسي که سورهاخلاص را نازل کرده (الملِك)تبارك وتعالىاست، براي همين حروف اسمش را درون اين سورهبانظمعددي متناسب با عدد هفت مقررفرمود تا دريابيم و بدانيم که : (أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاَطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً) [الطلاق: 65/12]. اگركلمات سورهاخلاص را نوشته و عدد حروف اسم (الملك) يعني حروف: ا ل م ك را درآن بنويسيم داريم : قل هو الله أحد الله الصمد 1 0 3 1 3 3 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 1 0 2 1 0 2 1 1 2 1 عدد حاصل يعني12112012012331301 مضرب هفت است : 12112012012331301 = 7 × 1730287430333043 وگرچه اين نتيجه شگفت آور است اام شايد کسي بگويد اين نتيجه تصادفي است لذا خداوند تعالي نظم ديگري براي تأکيد بر اين نتيجه قرار داداه است يعني اگرتعداد حروف اسم (الملك) در هرآيه را محاسبه کنيم حاصل چنين است: آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 5 6 6 7 يعني عدد 7665 مضرب هفت است : 7665 = 7 × 1095 آيا اين نظم شگفت آور نيست ؟ توزيع حروف اسم (القدُّوس) واين نظم با حروفاسم (القدوس)، نيز مشاهده مي شود : ا ل ق د و س: قل هو الله أحد الله الصمد 2 1 3 2 3 3 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 1 1 3 1 1 0 1 2 2 عدد توزيع حروف(القدوس) يعني: 22101131121332312 هم مضرب هفت است : 22101131121332312 = 7 × 3157304445904616 اعجاز ادامه دارد چرا که عدد حروف درهرايه به قرار زير است : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 8 6 8 7 عدد توزيع حروف (القدوس) يعني7868 مضرب هفت است : 7868 = 7 × 1124 وسبحان الله العظيم! خود نظم تماماً با هر دو اسم تکرار شده است آيا اين امر تصادفي است ؟ و مي پرسيم : آيا براي انساني هر قدر هم توانا ممکن است که نصي ادبي با اين نظم عددي بيافريند ؟ در کتاب خداوند عَزَّ وجَلَّ هر قدر بگرديم خلل و اختلافي – چه دربلاغت ومعاني وچه در اعجاز علمي وعددي - نمي توانيم پيدا کنيم وصدق الله سبحانه وتعالى عندما يقول عن كتابه:(لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ) [فصلت: 41/42]. نظم شگرف دو اسم ازأسماء الله اکنون در نظم متعاکستوزيع حروف دو اسم: (الخالق البارئ) تأمل و تدبر کنيد که عدد توزيع حروف (الخالق) و مقلوب عدد توزيع حروف (البارئ) در سوره هر دو مضرب هفت هستند . توزيع حروف اسم (الخالق) عَزَّ وجَلَّ دركلمات سوره به روش پيشگفته عددحروف (الخالق)، يعنيأي حروف ا ل خ قدرسوره چنين است: قل هو الله أحد الله الصمد 2 0 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 0 1 1 0 1 0 1 1 1 وعدد توزيع حروف اسم (الخالق) مضرب هفت: 11101011011231302= 7 × 15858715890186 توزيع حروف اسم (البارئ) تعالى دركلمات سوره براي حروف كلمة (البارئ)سبحانه وتعالى، يعني حروف ا ل ب ر ياعداد چنين است: قل هو الله أحد الله الصمد 1 0 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 0 1 2 0 1 1 1 1 1 اگرعدد از راست به چپ (از قلبه طرف أحد) خوانده شود عدد: 10313212012011111 به دست مي آيد که مضرب هفت است : 10313212012011111 = 7 × 1473316001715873 تنوع وتعدد أسلوبهاياعجاز عددي موجب ازدياد پيچيدگي معجزه عددي قرآن و محال تر شدن تقليد اين معجزه توسط انسانهاست . براي همين مي تونا گفت که تعداد نظم هاي عددي اين کتاب بزرگ پايان ناپذير است! توزيع حروف اسم (الخالق) و اسم (البارئ)بنحوي که ياد شد کارانسان نيست بلکه کار پروردگارانسانهاست . وبا من به عظمتكلام خدا بنگريد :(قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَأَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً)[الكهف:18/109]. واگردر بسياري از أسماء الله الحسنى تأمل کنيم اين نظم پابرجاست مثلاً اسم (البصير) و اسم (العدل) از اين نظم پيروي مي کنند... به مواردديگر توجه فرماييد : (المحصي) و سوره اخلاص اين بار سوره راکامل وبا بسمله و تعداد حروف كلمة (المحصي) يعني ا ل م ح ص ي را درآن مي نويسيم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 1 3 4 5 1 0 3 2 3 4 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 2 0 2 2 0 2 1 1 1 2 عدد توزيع حروف (المحصي) در کلمات سوره يعني211120220224323015431 هم مضرب هفت است : 211120220224323015431 = 7 × 30160031460617573633 اين نظم عجيب حتي دراجزاي سوره هم وجود دارد اگرتعداد هرحرف اسم (المحصي)سبحانه وتعالىرا درهرکلمه جزء اثباتي (بسمله وآيه نخست سوره) بنويسيم داريم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 1 3 4 5 1 0 3 2 3 4 وعدد 4323015431 هم ازمضارب هفت است : 4323015431 = 7 × 617573633 در جزء نفي (آيات دوم وسوم سوره ) داريم : لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 2 0 2 2 0 2 1 1 1 2 وعدد 21112022022 هم ازمضارب هفت است : 21112022022 = 7 × 3016003146 وحتى اگربا يک آيه محاسبه را تکرار کنيم داريم : لم يلد و لم يولد 2 2 0 2 2 عدد 22022 هم ازمضارب هفت است : 22022 = 7 × 3146 و لم يكن له كفواً أحد 0 2 1 1 1 2 عدد 211120 هم ازمضارب هفت است : 211120= 7 ×30160 اين نتايج قطعي الثبوت تأکيد مي کند که خداوند تعالي اين آيات را به اين شکل شگفت آور إحکام بخشيده است و جزرب السماوات السبع کسي را توان اين کار نيست . براي همين به مدعياني که درقرآن شک دارند بايد گفت: (فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ)[الطور: 52/34]. ما در قرن 21 ميلادي هستيم وهنوز کسي نتوانسته در برابراين تحدي قد عَلَم کند (وهرکه کرد رسوا شد) ومگرکسي مي تواند چون قرآن بياورد ؟ اکنون به اسم (المبدئ)، مي پردازيم ، يقول عز وجل:(وَهُوَ الَّذِي يَبْدأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)[الروم: 30/27]. المبـدئ توزيع حروف (المبدئ)، يعني: ا ل م ب د ي بدين قرار است : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 2 3 3 4 1 0 3 2 3 4 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 3 0 2 3 0 2 1 1 1 2 وعدد حاصل مضرب هفت : 211120320324323014332= 7 × 30160045760617573476 واين نظم در دو جزء نفي واثبات سوره تکرارمي شود ، در جزء اثباتي : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 2 3 3 4 1 0 3 2 3 4 عدد: 4323014332 مضرب هفت است ودر جزء نفي : لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 3 0 2 3 0 2 1 1 1 2 عدد: 21112032032 دو بار بر هفت بخشپذير است . واين دليل وتأكيدي از خداوند عز وجل به زبان عدد است که اوست يگانه يکتايي که نه زاييده و نه زاده شده (أنهواحد أحد لم يلد ولم يولد!) واين نظم درهرآيه تکرارمي شود: لم يلد و لم يولد 2 3 0 2 3 وعدد 32032 برهفت بخشپذير است : 32032 = 7 × 4576 و لم يكن له كفواً أحد 0 2 1 1 1 2 عدد 211120 برهفت بخشپذير است 211120 = 7 × 30160 شايد کسي بگويد اين موارد تصادفي است پس به دو اسم متلازم مي پردازيم : از اسمهاي وارده درقرآن قوله تعالىاست:(وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ)[البروج: 85/14]. نظم مذکور دران مورد هم صادق است . الغفور الودود توزيع حروف كلمة (الغفور) حروف اين اسم يعني ا ل غ ف و ر را به قرار زير مي نويسيم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 3 3 1 1 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 1 1 2 1 1 0 1 3 1 عدد حاصل برهفت بخشپذير است : 131011211112313113330= 7 × 18715887301759016190 توزيع حروف كلمة (الودود) وحروف اسم (الودود) يعني حروف ا ل و د هم ازاين نظم پيروي مي کنند: بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 2 2 1 1 3 2 3 3 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 1 1 3 1 1 0 1 2 2 وعددحاصل برهفت بخشپذير است : 221011311213323112230= 7 × 31573044459046158890 اسم (اللطيف) توزيع حروف (اللطيف) يعني ا ل ط ي ف به قرار زير است : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 2 3 1 0 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 0 1 2 0 1 1 1 2 1 وعدد حاصل بر هفت بخشپذير : 121110210212313013230= 7 × 17301458601759001890 اسم (الوليّ) توزيع حروف (الوليّ) يعني ا ل و ي هم چنين است : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 2 3 1 1 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 1 1 3 1 1 1 1 2 1 وعدد حاصل بر هفت بخشپذير : 121111311212313113230= 7 × 17301615887473301890 عبارات قرآني هم با نظميمُحكمتجلي مي کنند تجلي اسمهاي زيباي الهي را ملاحظه کرديد ، اکنون به برخي از عبارت قرآني مي پردازيم . خداوند تعالي درقرآن مي فرمايد (اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ)[الزمر: 39/62]، توزيع حروفاين عبارت يعني : ا ل هـ خ ق ك ش ي را بدين ترتيب مي نويسيم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 4 2 3 2 1 4 1 4 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 0 1 2 0 1 2 2 2 1 وعدد حاصل بر هفت بخشپذير : 122210210212414123240= 7 × 17458601458916303320 وهكذا أرقام وأرقام لا نهاية لإعجازها! وكلَّما تبحرنا في أعماق هذا القرآن أكثر رأيناعجائب لا تنقضي. وهذا تصديق لقول الحبيب الأعظم عليه الصلاة والسلام عندما وصف القرآن بقوله: (ولا تنقضي عجائبه)[رواه الترمذي].وايضاً فی ..(2) ولكن سؤالاين است : آيا إعجاز قرآن بريک نظم عددي خاص متکي است ؟ پاسخ اين پرسش در را بخش نظم حروف وارائه نظم انباشتي ارائه مي دهيم تا با يقين و تدبر بخوانيم : (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً) [النساء: 4/82]. اعجاز با بسمله ادامه دارد عدد حروف هرآية همراه بابسمله مي نويسيم : بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 19 11 9 12 15 عدد حاصل يعني 151291119 ز مضارب هفت است : 151291119 = 7 × 21613017 واگرأولينعدد يعني19 را با آخرين عدد يعني 15 باهم درنظرگيريم هم عدد حاصل يعني 1519 ارمضارب هفت است آن هم دوبار: 1519 = 7 × 7 × 31 حتي اگر تعداد حروف بسممله رادر هريک از موارد ياد شده بنويسيم داريم : (بسم الله الرحمن الرحيم) عدد حروف بسملة 19حرف (قل هو الله أحد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 8حرف. (الله الصمد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 7حرف. (لم يلد ولم يولد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 8حرف. (ولم يكن له كفُواً أحد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 9حرف. واگرآنها را مرتب بنويسيم مي شود : بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 19 8 7 8 9 و عدد حاصل يعني 987819 هم از مضارب هفت است : 987819 = 7 × 141117 حروف (الـم) حروف (الم)الف ولام وميم درآيات به اين ترتيب است : (بسم الله الرحمن الرحيم): عدد حروف(الم) 10 (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد حروف(الم) 5 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد حروف(الم) 6 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد حروف(الم) 6 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد حروف(الم) 5 که اگر افقي بنويسيم مي شود: بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 10 5 6 6 5 اين عدد يعني 566510 هم از مضارب هفت است : 566510 = 7 × 80930 عجيب آنکه اين نظم در اولين و آخرين حرف هم تکرار مي شود!! أولينحرف از(الم) أولينحرف از (الم) يعني ألفرادرهرآيه مي نويسيم: (بسم الله الرحمن الرحيم): تعداد حرفالف 3 (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): تعداد حرفالف 2 (اللَّهُ الصَّمَدُ): تعداد حرفالف 2 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): تعداد حرفالف 0 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): تعداد حرفالف 2 واگر مرتب بنويسيم مي شود: بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 3 2 2 0 2 عدد حاصل يعني 20223 از مضارب هفت است : 20223 = 7 × 2889 آخر حرف من (الم) اين نظم درمورد حرف آخر يعني ميم هم به چشم مي خورد: (بسم الله الرحمن الرحيم): تعداد حرفميم 3 (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): تعداد حرفميم 0 (اللَّهُ الصَّمَدُ): تعداد حرفميم 1 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): تعداد حرفميم 2 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): تعداد حرفميم 1 اگرمرتب بنويسيم ً: بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 3 0 1 2 1 عدد حاصل يعني 12103 از مضارب هفت وآن هم دوبار مي باشد : 12103 = 7 × 7 × 247 وعجيب آنکه جمع هردو حاصل قسمت هم ار مضارب هفت است : 2889 + 247 = 3136 3136 = 7 × 7 × 64 نظم حروف به حساب ابجد تعداد حروف سوره اخلاص 66 تاست (ازبسمله تا احد) وارزش عددي 66 برابر کلمه جلاله(الله)است . اما در سوره اخلاص نظم عددي دقيقي براي تعداد حروف کلمات وجود دارد که با فهم آن بايد سجده کرد و به عبوديت دربرابرحق اعتراف و به اسلام وقرآن افتخارکرد. اگر حروف اين سوره را به روش تراکمي يا انباشتي محاسبه کنيم ( يعني تعداد حروف هر کلمه را با کلمه قبل جمع کنيم ) به نظم شگفت آور ديگري مي رسيم ووجود اين نظم تراكمي دركتاب خدا دليل مادي وملموس برحقانيت آن است: بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد 3 7 13 19 21 23 27 30 الله الصمد لم يلد و لم يولد 34 39 41 44 45 47 51 و لم يكن له كفواً أحد 52 54 57 59 63 66 اين عدد شگفت آور 40 رقمي وبخشپذير برهفت به دست مي آيد يعني : 663595754525147454441393430272321191373 اين است حقيقت نابود کننده باطل و راهي براي اثبات حقانيت قرآن و اسلوبهاي متعدد اثبات اعجازعددي درقرآن که بزرگترين کتاب روي زمين است . توزيع كلماتي که حاوي حروف اسم (الله)است هنگامي که در سوره توحيد مي نگريم درمي يابيم که برخي ارز کلمات حاوي حروفي از لفظ جلاله (الله) است وبرخي ديگر چنين نيست . اکنون به روش دودويي Binaryبه اين موضوع مي پرداريم يهني به وجود حرف عدد يک و به عدم وجود ان عدد صفر مي دهيم و تمام سوره را مي نويسيم توجه شود که : عدد1 يعني وجود يک يا چند حروف اسم (الله) دركلمه. عدد0 يعني عدم وجود يک يا چند حروف اسم (الله) دركلمه. بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 1 1 1 1 1 1 1 1 1 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 0 1 1 0 1 0 1 1 1 عدد حاصل هم بر هفت بخشپذير است : 111010110111111111110= 7 × 15858587158730158730 بديهي که خواننده محترم مي داند که در زمان پيامبراعظم (ص) روش دودويي و استفاده از صفر و يک براي محاسبات مطرح نبوده است و اين خود تأکيدي است برتازگي قرآن درهمه زمانها و عدم انقضاي عجائبش . توزيع شگفت آورهرحرف ازحروف (الله) در سطور پيشين ديديم که توزيع حروف اسمهاي زيباي خداوندي چگونه است . اکنون به روش دودويي به محاسبه تک تک حروف لفظ جلاله مي پردازيم : توزيع حرف ألف بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 1 1 1 0 0 1 1 1 1 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 0 0 0 0 0 0 0 0 0 1 1 وعدد حاصل برهفت بخشپذيراست : 110000000001111001110= 7 × 15714285714444428730 توزيع حرف لام بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 2 1 1 1 0 2 0 2 1 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 0 1 1 0 1 0 1 0 0 وعدد حاصل برهفت بخشپذيراست : 001010110111202011120= 7 × 144301444457470160 توزيع حرف هاء بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 1 0 0 0 1 1 0 1 0 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 0 0 0 0 0 0 0 0 1 0 0 و مقلوب عدد حاصل (از بسم به طرف أحد ) برهفت بخشپذيراست : 010001101000000000100= 7 × 1428728714285714300 قبالا هم شاهد اين نظم بديع بوده ايم و توزيع حرف اول وآخر عکس هم بوده است : توزيع أولينحرفدراسم (الله) توزيع آخرينحرف دراسم (الله) ® ألف هاء ¬ آيا اين اعداد بزرگ دليلي برآن نيست که قرآنخداوندعَزَّ وجَلَّنازل فرموده است؟ وصدق الله القائل عن كلماته: (وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)[لقمان: 31/27]. ما دراين نوشتار اثبات کرديم که آوردن سوره اي کوچک مانند سوره اخلاص محال است چه رسد به آوردن کتابي نظيرقرآن عظيم. واين فضل خداست که مارا به ارائه اين برهانهاي ملموس وقابل فهم همگان – يعني زبان اعداد - هدايت فرمود والحمدلله اولا وآخرا وظاهرا وباطنا مرجع: قرآن كريم. |
- نوشته شده در ۱۳ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۳۵ |
- نظر بدهید
دانلود دو کتاب جدید از دکتر علی شریعتی
زیباترین روح پرستنده
نيايش عبارت است از تجلي دغدغه و اضطراب انساني، زنداني مانده در خويش، كه به زنداني بودن خويش آگاهي يافته است، نيايش تجلي روح تنها، و تنهايي است، تنها و تنهايي به آن معني كه كسي دور افتاده باشد، بنابرين تنهايي به معني بي كسي نيست، بلكه بمعناي جدايي است، بمعناي بي كسي نيست، بمعناي بي “او”يي است. و انساني كه خودش را تنها و غريب، در زندان طبيعت، و در زندان تنگ تر “خويش” كه جداره اين زندان، جداره هاي وجود “من” است، احساس مي كند، و جز با ضربه هاي انقلابي عشق، و جز با حيله عشق، و جز با التهاب پرستيدن، و جز با خواستني عاشقانه “دعا” راه نجات از اين زندان ندارد. چون كسي كه عشق را نفهمد، به ميزاني كه قدرت علمي اش قوي بشود، تا آنجاكه زندانبان طبيعت باشد، حتي طبيعت را اسير خود كند باز باندازه يك حيوان اسير “خويش” است.
برای دانلود کتاب زیبا ترین روح پرستنده کلیک کنید.
سیمای محمد(ص)
تجربه تلخي كه از سرنوشت تمدنهاي تاريخ بدست آورده ايم ، نوسان دائمي جامعه ها است ميان دنيا و آخرت، معنويت و ماديت، فرديت و جمعيت، جسم و روح، عظمت اخلاق و قدرت زندگي، عمق فرهنگ و اوج تمدن، دل و دماغ، عقل و احساس، علم و دين، اصالت و مصلحت، لذت و تقوي، زيبائي و سود، عينيت و ذهنيت و بالاخره، واقعيت و حقيقت، رئاليسم و ايده آليسم، كه همواره بشر را بيمار و معيوب داشته و از «محروميت» و «انحراف» رنجور ساخته است و اكنون نيز ، در طول حيات درازش بر روي زمين، بيش از هميشه از چنين بيماري يي رنج ميبرد، رنجي كه جهان را ، با همه فراخي، بر او تنگ كرده است.
افقهاي روشن زندگي را ، همه ، سياه و شوم مي بيند و انسان را تنهاي بي سامان و آواره، و آفرينش را دستگاهي ابله و پوچ؛ بگونه اي كه بدبيني و تلخ انديشي و ياس شوم فلسفي روح و انديشه قرن ما را تباه ساخته و مذهب عام روشنفكران امروز جهان شده است، تا آنجا كه منحني جنون و انتحار ، هم آهنگ با فرهنگ و مدنيت بزرگ انسان امروز، بشتاب صعود مي كند و آينده او را هولناك و پريشان و رقت بار ساخته است.
برای دانلود کتاب سیمای محمد(ص) کلیک کنید.
باتشکر از وبلاگ بسیار پرمحتوی مهاجر به خاطر این کتابها
- نوشته شده در ۱۲ مرداد ۱۳۸۸ |
- نظرات - ۳۳۳ |
- نظر بدهید
پاسخ به یک شبهه آیا الله نام بتی در کعبه بوده است؟
شبهه: الله نام بتی بود در عصر جاهليت عرب. اين بت در کعبه نگهداری ميشد و هنوز هم در کعبه قرار دارد(!!) مسلمانان نيز بت ميپرستند ولی فقط يک بت را! اما الان ملاهای مسلمان اين امر را مخفی ميکنند و ميگويند الله نام خدايی در آسمان است!
پاسخ:
۱. اسلام ستیزان هیچ سندی برای این ادعای خود معرفی نمیکنند. ما چیزی که هیچ سندی ندارد را نمیپذیریم.
۲.حتما" شنیده اید که در زمان یکی از خلفا، فردی پرسیده بود: الله در زمین است یا در آسمان؟ پاسخ را علی(ع) فرمود: خدا در همه جا هست چه در زمین، چه در آسمان. البته اگر الله نام بتی در کعبه بود، البته خلیفه پاسخ این فرد را اینگونه میداد: به مسجدالحرام برو و الله را ببین!
۳.یکی از شبهاتی که زنادقه در بحث با مسلمین مطرح میکردند این بود که چگونه به خدایی ایمان میاورید که نمیشود او را دید؟ خب اگر خدای مسلمانان ،یعنی الله، بتی در کعبه بود، مسلمانان فورا" پاسخ میدادند که به کعبه برو و خدا(الله) را در آن ببین!(پاسخ این شبهه که خدا را نمیتوان دید اینستکه: خدا جسم ندارد تا دیده شود. آیا میتوانیم از آنجایی که صدا را نمیبینیم، بگوییم صدا وجود ندارد؟)
۴. قرآن در بخشی از مباحثات پی در پی با اهل کتاب میفرماید:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ
سورۀ توبه آیه ۳۰
بنا بر مفاد این آیه از قرآن، یهودیان و مسیحیان جزیرةالعرب، عزیر و مسیح را فرزندالله(فرزند خدا) مینامند. پس آشکار است که مسیحیان و یهودیان عربزبان نیز خدا را الله مینامیدند.
حقیقت امر نیز همین است. الله ترکیبی است از ال(حرف تعریف) و اله(=خدا) وقتی حرف تعریف ال در ابتدای اله قرار میگیرد، خدا بودن را انحصاری میکند. در واقع الله نیز یعنی خدایی که فقط خودش خداست؛ یا همان خدای یگانۀ خودمان. حقیقت هم همین بود که مشرکین قریش، مسیحیان و یهودیان نیز به الله اعتقاد داشتند. زیرا الله همان خدای یکتای فارسیست. زرتشتیان با وجود اینکه اسم پروردگارشان را اورمزد میدانند، او را خدا نیز مینامند. همچنین مسلمانان، مسیحیان و یهودیان ایرانی نیز به جای الله، پدرآسمانی و یهوه که نام پروردگار در دینشان است، پروردگار را خدا مینامند. علت اینستکه در ایران و زبان فارسی خدا، همان پروردگار است و الله در عربی نیز همین خدای فارسیست ولی با این تفاوت که بر یگانه بودنش نیز تأکید است. قریش به الله اعتقاد داشتند زیرا او را از زمان ابراهیم میشناختند ولی برایش شریکهایی قائل بودند که در کعبه قرارشان میدادند. چنانکه قرآن میفرماید وقتی از مشرکین بپرسی چه کسی آسمان زمین را خلق کرده است، میگویند الله! (سورۀ عنکبوت آیۀ ۶۱)
یهودیان عرب هم الله را همان یهوه میدانستند ولی آن فرقه از یهودیان که در مدینه مقیم بودند عزیر را فرزند الله یا یهوه میدانستند.
مسیحیان عرب نیز، الله را همان پدر آسمانی میدانستند ولی عیسی را فرزند الله یا پدر اسمانی میدانستند .
مؤید این ادعای من، آیۀ ۳۰ از سورۀ توبه است که با هم آنرا دیدیم.پس جای سؤال است که این اسلامستیزان که بعضی از آنها مسیحی و یهودی هستند، در مورد یهودیان و مسیحیان مقیم عربستان که آنها نیز خدای دین خود را به لفظ عربی، الله مینامیدند، چه میگویند؟ آیا آنها هم بتی در خانۀ کعبه را میپرستیدند؟
۵.بیایید فرض محال بگیریم که الله نام بتی در کعبه بوده است. خب حال بیایید این دو آیه از قرآن را که در مورد رفتن موسی و برگزیدگان یهود به طورسینا است را ببینیم:
اِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ بقره ۵۵
وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ موسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ اعراف ۱۴۳
این دو آیه بیان میدارند که یهودیانی که همراه موسی(ع) بودند به او گفتند میخواهیم «الله» را "آشکارا" ببینیم. پاسخ الله این بود که «هرگز» منرا نخواهید دید. بعد در اثر اسرار این افراد، خداوند پرتویی از نور خود را بر کوه نازل فرمود ولی کوه منهدم شد و پرتو همچون صاعقه، بیهوششان کرد.
حال جای سؤال است که اگر الله نام بتی در کعبه بود؛ چرا مسلمین که در زمان نزول آیات همگی اهل جزیرةالعرب بودند همگی کعبه و بتهای آنرا دیده بودند، به این دو آیه اعتراض نکردند که "ما الله را در کعبه دیدیم چرا موسی «هرگز» نمیتوانست او را ببیند؟"
۶. نمیدانم این افراد چه دلیلی دارند که یک بت در کعبه قرار دارد؟ این افراد اگر راست میگفتند اقلا یک عکس از این بت میگرفتند تا ما هم آنرا ببینیم. حالا خوبه درب خانه کعبه رو هر سال باز میکنن و جاسوسهاشون هم برای بررسی رفتار متقابل بین مسلمین توی مکه حضور دارن!
دلیل خیلی مهمتر از شش دلیل فوق هم اینستکه اگر پیامبر تبلیغگر پرساتش یک بت بود، چرا در سخن خودش و در قرآن اینقدر از پرستش بتها بدگویی میشود؟؟
پس باز هم ادعای اسلامستیزان مردود است. واقعا تعجب میکنم که برخی میخواهند با این ادعاهای سست اسلام را زیر سؤال ببرند!
مبع:
اعجاز قرآن: عدم اختلاف در قرآن
اعجاز قرآن: عدم اختلاف در قرآن
قرآن كريم براى اثبات الهى بودن خود به عدم اختلاف و تناقض در درون خود تصريح دارد و مىفرمايد: اگر اين كتاب از ناحيه غير خدا مىبود مردم در آن ناسازگارى و ناهمگونى بسيارى مىيافتند: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءانَ ولَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّهِ لَوَجَدوا فيهِ اختِلـفـًاكَثيرا» (نساء/4/ 82) قرآن، نداشتن هرگونه كجى، انحراف و تناقض را از اوصاف خود مىداند[1]: «قُرءانـًا عَرَبيـًّا غَيرَ ذى عِوَج» ( زمر/39/ 28) و خداوند را به جهت نزول چنين كتابى ستايش مىكند: «اَلحَمدُلِلّهِ الَّذى اَنزَلَ عَلى عَبدِهِ الكِتـبَ ولَميَجعَل لَهُ عِوَجا». (كهف/18 / 1)
پيشينه تاريخى:
گرچه بحث اعجاز به ويژه اعجاز عدم اختلاف، از قرن سوم آغازشده; ليكن ريشه آن به زمان نزول قرآن و دعوت آن به تحدّى بازمىگردد. دانشمندان علوم قرآنى و مفسران قرآن در اعجاز عدم اختلاف و تناقض بر يك نظر نيستند; گروهى درباره معجزهبودن و نبودن آن اظهار نظر نكردهاند[2]; مثلا زركشى در البرهان اين بحث را مستقل از بحث «معرفة اعجازالقرآن» تحت عنوان «معرفة الموهم والمختلف» ذكر كرده و به اندك موارد اختلافنما پاسخ داده است.[3]
گروه دوم از مفسران، بر عدم اختلاف و تناقض در قرآن تأكيد مىورزند; امّا آن را از وجوه اعجاز نمىشمارند، از جمله شيخ طوسى و طبرسى كه معتقدند اين احتمال وجود دارد كه در سخن برخى عالمان نيز تناقض يافت نشود.[4] فخررازى نيز اعجاز مورد تحدّى خداوند را در عدم تناقض و اختلاف نمىداند، زيرا خداوند به هريك از سورههاى قرآن تحدّى كرده و بسيارى از انسانها نيز مىتوانند در حدّ سورهاى كوتاه سخنى خالى از تناقض بگويند.[5] ابنحمزه علوى افزون بر اين، گفته است: معجزه بايد امرى ضرورى و بديهى باشد، درحالىكه به تصريح خود قرآن، درك اين شاخه از اعجاز نيازمند تدبر است.[6] صدرالمتألهين و زرقانى نيز عدم اختلاف را از وجوه اعجاز قرآن نمىدانند، زيرا كلمات فصحا و بلغا نيز در بسيارى از موارد، از تناقض و اختلاف تهى است.[7]
گروه سوم عدم اختلاف و تناقض در قرآن را از وجوه اعجاز قرآن به شمار آورده موافقان بيشترى را ـبه ويژه در ميان مفسّران متأخّر و معاصرـ به خود جلب كردهاند; ابوهاشم جبائى نبود ناسازگارى در قرآن را دليلى بر اعجاز آن دانسته است.[8] باقلانى اين وجه را مطرح كرده و به تفصيل از آن سخن گفته است.[9] قاضى عبدالجبار معتزلى فصلى را به اين بحث اختصاص داده و از قول ابوالهذيل نقل مىكند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با همين وجه عدم اختلاف با عرب تحدّى كرده است[10]; همچنين زمخشرى[11] و قطبالدين راوندى[12] و سيوطى[13] اين وجه را از وجوه اعجاز شمردهاند. از معاصران نيز مفسرانى، چون عبداللّه شبّر، محمد عبده، صدر بلاغى، علامه طباطبايى، سيدابوالقاسم خوئى، و سيد محمد باقر صدر اين نظر را پذيرفته و از آن دفاعكردهاند.
معناى اختلاف:
از مجموع سخن لغويان و با توجه به موارد استعمال كلمه، مىتوان معناى جامع اختلاف را جمع نشدن چيزى با چيز ديگر دانست. علت اين جمع نشدن گاهى تناقض آن دو چيز و گاهى ضديت يا تفاوت بين آن دو يا وجود تردد و اضطراب و تشتت و پراكندگى با هر منشائى است كه مانع تجمع شده است.[14]
چون اختلاف داراى انواعى است، مفسران در تفسير «عدم اختلاف»، آراى گوناگونى دارند[15]; جمعى اختلاف را به معناى تناقض حق و باطل گرفتهاند و عدم اختلاف در قرآن را به معناى نبودن باطل در آن.[16] گروهى ديگر آن را به معناى تفاوت در بلاغت گرفته و معتقدند قرآن در درجات بلاغت متفاوت نيست.[17] ابومسلم و برخى ديگر نيز اين ديدگاه را پذيرفتهاند.[18] بعضى نبودن اختلاف در قرآن را در خصوص اخبار غيبى آن دانستهاند.[19] ابنعباس و گروهى ديگر آن را به نبودن تناقض[20] يا اضطراب و تضاد معنا كردهاند.[21] جمعى نبود اختلاف در قرآن را در همه جهات فوق دانسته[22]، نفى اختلاف در آن را نفى هر نوع ناهماهنگى، تفاوت، تردد، تضاد، تناقض، تشتت و اضطراب مىدانند و ساحت قرآن را از هرگونه اختلاف منزّه و پاك و مبرّا مىشمرند.[23]
اين نفى اختلاف، با همه معانى متصور و مصاديق پيدا و پنهان، همه حوزههاى درونى و برونى قرآن را شامل مىشود كه قرآن نه در درون خود اختلافى را برمىتابد و نه با بيرون خود در حوزههاى مختلف علم و عقل و واقعيت در اختلاف است.
نفى اختلاف در قرآن:
سير در قرآن اين حقيقت را آشكار مىكند كه معانى آن با هم تعارض و تدافع ندارند[24] و از هرگونه اضطراب و تشتت درونى در سلامتاند. همه آنچه را قرآن بدان مىپردازد و از زمين و زمان و آسمان و... مىگويد، به منزله دانههاى تسبيحى است كه آنها را به نظم كشانده باشند.
قرآن با حقايق بيرون خود نيز همخوان و همساز است و با علم و عقل اصطكاكى ندارد; همچنين با واقعيت نيز در تناقض و تضاد نيست; بدين معنا كه واقعيت خارجى چيزى باشد و قرآن چيز ديگرى را كه قابل جمع با آن نباشد ارائه دهد. قرآن نظريات و آرايى را به يهود و نصارا نسبت نمىدهد كه خود آنها آن نظريات را نپذيرند و چنين نيست كه آنها را به جهت نظريات و آرايى تقبيح كند كه قابل دفاع باشد.[25] البته در اين زمينه شبهاتى مطرح شده كه محققان به خوبى به آنها پاسخ دادهاند.[26]
قرآن با علم و رهآوردهاى علمى نيز در تناقض و اختلاف نيست، زيرا تاكنون نظريه قطعى علمى ارائه نشده كه با قرآن در تعارض باشد يا قرآن نظريهاى قطعى را ارائه داده باشد كه با علم منافى باشد.
قرآن با عقل نيز اختلافى ندارد[27] و چنين نيست كه آنچه را عقل ادراك و ارزشگذارى مىكند، قرآن آن را نفى كند يا عقل، نافى مطالب قرآنى باشد; مانند اينكه در جايى نبوت پيامبرى را ثابت كرده باشد و در جاى ديگر چيزى منافى با نبوت به او نسبت بدهد، بنابراين، قرآن هرگونه اختلاف و حتى تفاوت را كه اندك مرتبه اختلاف است برنمىتابد و به بيان خودش مجموعهاى بههم تنيده است كه معانى معطوف به هم دارد و همه در القاى هدايت و تبيين، همانند هم هستند[28]: «كتبًا متشبهًا مثانى...». (زمر/39 / 23; فصّلت/41/42) اگر در برخى آيات آن اجمالى باشد، آيات ديگر آن را شرح مىدهند[29] و به تعبير اميرالمؤمنين، على(عليه السلام): «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض و لا يختلف فىالله ولايخالف بصاحبه عنالله = بعضى از قرآن از بعض ديگر سخن مىگويد، و برخى بر برخى ديگر گواهى مىدهد. آياتش در شناساندن خدا اختلافىنداشته، و كسى را كه همراهش شد از خدا جدانمىسازد».[30]
مبانى اعجاز عدم اختلاف در قرآن:
براى اثبات اين وجه از اعجاز قرآن سهمقدمه زير را بايد به عنوان مبنا در نظر گرفت:
1. جغرافيا و جامعهاى كه قرآن در آن نازلشده، زيرا جزيرة العرب و مردم ساكن در آن، هنگام نزول قرآن از هرگونه فرهنگ و تمدّن دوربودند.[31] على(عليه السلام) مىفرمايد: خداوند پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در ميان مردمى نادان كه به بدترين نحو زندگى مىكردند و قتل و غارت و فساد و فحشا در ميانشان رواج داشت برانگيخت.[32] حال چگونه مىتوان قرآن را با آن همه برجستگى، برآمده از چنين جامعهاى دانست؟
2. پيامبر(صلى الله عليه وآله) انسانى امّى بود و 40 سال در چنين جامعهاى رشد كرد و تاريخ زندگى وى بسيار روشن بود; در تمام اين مدت احتمالاً تنها دو سفر كوتاه تجارى به شام داشت.[33] قرآن همين مطلب را شاهد وحيانى بودن خود مىداند[34]: «فَقَد لَبِثتُ فيكُم عُمُرًا». (يونس/10،16)
3. قانون تحول و تكامل بر جهان مادّه حاكم و انسان نيز كه جزئى از اين نظام است همواره مشمول آن است و افعالش هر لحظه از نقصان به كمال و از ضعف به قوّت مىگرايد.[35] قرآن مجموعهاى كامل از معارف، فضايل اخلاقى، قوانين اجتماعى و... است[36] كه طىّ 23 سال درحالات و شرايط و مكانهاى مختلف (مكه، مدينه، حضر، سفر، جنگ، صلح و...) نازل شدهاست. باوجود اين، هيچگونه اختلافى در آن مشاهده نمىشود كه بهترين گواه بر وحيانى بودن آناست.[37] افزون بر اين، تأليفات بشرى در همان آغاز يا پس از گذشت اندك زمانى، تناقضات آن آشكار مىشود; ولى قرآن پس از گذشت قرنها بدون هيچگونه اختلاف و تناقض خودنمايى مىكند.[38]
ادّعاى برخى بر وجود تناقض در پارهاى از آيات، ناشى از سوء نيّت[39] يا نگاه سطحى به آيات قرآن يا آشنا نبودن با ادبيات عرب و زبان قرآن است[40]، زيرا همه موارد ادّعايى از قبيل حقيقت و مجاز، تشبيه و كنايه، استعاره، عام و خاص، مطلق و مقيّد، مجمل و مبيّن، ناسخ و منسوخ و... است كه با تدبر برطرف مىشود. (موهم و مختلف در قرآن) شايد به همين سبب خداوند بعد از امر به تدبّر مىفرمايد: اگر قرآن از طرف غيرخدا بود در آن اختلاف فراوان مىيافتند.[41]
ناتوانى عربهاى معاصر نزول كه با زبان قرآن به خوبى آشنا بودند و به شدت با آن مبارزه مىكردند، دليل روشنى بر بطلان اين ادعاست.[42]
تنها چيزى كه از آن زمان گزارش شده و بعدها نيز مخالفان ديگر اسلام به ويژه خاورشناسان آن را پى گرفتهاند[43]، طرح مسئله ناسخ و منسوخ در قرآن به عنوان تناقض است[44]، درحالىكه در جاى خود ثابت شده كه نسخ، همان تغيير حكم به سبب دگرگون شدن شرايط و مصالح است[45] كه در كتابهاى آسمانى ديگر نيز سابقه داشته است [46] (نسخ).
اختلاف نماها در قرآن:
از ديرباز جمعى با اغراض گوناگون با طرح مواردى درصدد القاى شبهه وجود اختلاف در قرآن بودند كه پيشينه آن به قدمت قرآن باز مىگردد; مثلا شخصى به اميرمؤمنان على(عليه السلام)گفت: اگر در قرآن اختلاف و تناقض نبود من به دين شما مىگرويدم! آن حضرت سخنان وى را شنيد و به آنها پاسخ داد و در پايان فرمود: اين پاسخها اندكى از بسيار است، زيرا نه رغبتى در افراد هست و نه تحملى. آنگاه آن شخص ايمان آورد و از حضرت تشكر كرد كه او را از شرك نجات داده است.[47] از ابنعباس نيز مشابه اين رخداد گزارش شده است.[48] نقل است كه فيلسوف معروف عرب، حنينبناسحاق كندى تصميم گرفت كتابى در اين زمينه بنگارد كه با پاسخ كوتاه و قاطع امام عسكرى(عليه السلام)از آن منصرف شد.[49]
القاى اين شبهات بسيارى را بر آن داشت تا در اين زمينه كتابهاى مستقلى بنگارند كه مىتوان به كتاب تأويلمشكلالقرآن ابنقتيبه اشاره كرد. وى در اين كتاب موارد اختلاف نما را طرح كرده و به پاسخ آنها پرداخته است. پس از او قاضى عبدالجبار معتزلى، فصلى از كتاب المغنى خود را با عنوان: «في بطلان طعنهم في القرآن» به اين موضوع اختصاص داده است.
فخر رازى در فصل سوم نهاية الايجاز به سخنان قائلان به تناقض در قرآن پاسخ مىدهد. در عصر حاضر نيز كتابهاى بسيارى با عنوانهاى مختلف در اين موضوع و در پاسخ به شبهات مستشرقان نگاشته شده است، افزون بر اينها اغلب مفسران در ذيل آيات، با طرح موارد اختلافنما و تناقضگونه به پاسخ آنها پرداختهاند، از جمله موارد اختلاف نما كه از آن به اختلاف درونى ياد مىشود، آيات مربوط به آفرينش آسمان و زمين است كه اين آيات سهگونه بيان دارند:
1. آياتى كه آفرينش آسمانها و زمين را در 6دوره ترسيم مىكند: «رَبَّكُمُالّلهُ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فى سِتَّةِاَيّام» (اعراف// 7 /54 و نيز يونس/10/3; هود/11 /7; حديد /57 /4)
2. آياتى كه در زمره اين 6 روز به آفرينش آنچه بين آسمانها و زمين است نيز اشاره دارد: «الّلهُاَلَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (سجده/32 /4; فرقان/25، 59)،«ولَقَد خَلَقنَا السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (ق /50/38 ).
3. آياتى كه بيان متفاوتى با دو دسته آيات فوق دارد: «قُل اَئِنَّكُم لَتَكفُرونَ بِالَّذى خَلَقَ الاَرضَ فى يَومَينِ ... و قَدَّرَ فيها اَقوتَها فى اَربَعَةِ اَيّام ... فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَين». (فصّلت/41/ 9-12) شبهه اين است كه در دو دسته از آيات براى آفرينش 6 دوره مطرح شده و از آيات سوره فصّلت، بر مىآيد كه آفرينش آنها در 8 دوره بوده است. مفسران به اين شبهه پاسخهاى متعددى دادهاند[50]; مشهور، معتقدند چهار روزى كه در آيه 10 فصّلت به آن اشاره شده است: «اَربَعَةَ اَيّام» ، شامل دو روز آفرينش زمين نيز مىشود، بنابراين، مقصود آيه اين است كه خداوند زمين را در دو روز آفريد و پس از آن با آفرينش كوهها و تقدير ارزاق اين زمان به 4 روز رسيد، بنابراين، مجموعه آفرينش زمين و آسمانها در 6 روز انجام گرفته[51] است و از آن جهت «فى يومين» گفته نشد تا اشاره باشد به اينكه دو دوره آفرينش كوهها و تقدير ارزاق با دو دوره آفرينش زمين به هم متصل بوده است.[52]
برخى در پاسخ اين اشكال گفتهاند: «اَربَعَةَ اَيّام» و حتى «يَومَين» در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» غير از «سِتَّةَ اَيّام» است كه در ساير آيهها آمده است. شاهد بر مدعا تغيير اسلوبى است كه در آيهها صورت گرفته است، زيرا در سوره فصّلت واژگان «جَعَل» ، بارَكَ» ، «قَدَّر» و «قَضى» و در ساير سورهها لفظ «خَلَق» آمدهاست. از مجموع آيات چنين بر مىآيد كه خداوند زمين را در دو روز و آسمان را در دو روز ديگر و آنچه بين آن دو هست را نيز در دو روز آفريد و اين 4 روز در سوره فصّلت چيزى غير از آن 6 روز است.[53]
اين قول از جهت دقتى كه در حكمت خداوند شده، يعنى تغيير در اسلوب بيان و بهكارگيرى هر كلمهاى در جايگاه خاص خود، و دقتى كه در تفاوت معانى كلمههاى «خَلَق» ، «جَعَل» و «قَدَّر» ... شده، مناسبترين پاسخى است كه براساس شواهد قرآنى مىتوان ارائه كرد; اما آنچه در جمعبندى اين قول آمده كه آسمان در دو روز آفريده شده، قرآن صراحتى بر آن ندارد و آنچه در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» (فصّلت/41 /12) آمده ناظر به قضا و حكم و تدبير و تقدير حق است; نه آفرينش آن، زيرا قضا و تقدير و تسويه بعد از خلق است، چنانكه در آيه 2 فرقان/25: «ولَميَكُن لَهُ شَريكٌ فِىالمُلكِ وخَلَقَ كُلَّ شَىء فَقَدَّرَهُ تَقديرا» و ساير آيات و در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام)در خطبه91 بر اين ترتيب تصريح دارد و مىفرمايند: «قدّرما خلق فأحكم تقديره» و بىشك قضا مرحلهاى پس از تقدير است، چون قضا حُكم بر قدر و اندازههاست.
علامه طباطبايى نيز «اَربَعَةَ اَيام» را غير از «سِتَّةَ اَيّام» گرفته و اين دو را ناظر به يكديگر نمىداند. علامه با تفسير «اَربَعَةَ اَيّام» به 4 فصل سال، مىگويد قرائنى تأييد مىكند كه مراد از تقدير اقوات زمين در 4 روز، تقدير آن در 4 فصل است كه بر حسب ظاهر حس، در پى ميل شمالى و جنوبى خورشيد پديد مىآيد.[54]
ايشان به هيچ يك از قراين ياد شده اشارهاى ندارد. البته در يك فرض مىتوان از اين نظر دفاعكرد كه«فىاَربَعَةَ اَيّام» حال از اقوات باشد; نه قيد براى «قَدَّر» ; يعنى خداوند در زمين اقوات را درحالىكه در 4 فصل هستند، تقدير كرد. اگر متعلق به «قَدَّر» باشد مناسب بود كه «يقدر» (بهصيغه مضارع) آورده مىشد.
حاصل اينكه ميان اين آيات در آفرينش آسمان و زمين اختلاف و تهافتى نيست و با دقت در متن آيهها و توجه به جايگاه كلمهها روشنمىشود كه اين خلقت در 6 روز (دوره) انجام شده و اقوات زمين در 4 دوره ديگر تقدير شده است (موهم و مختلف در قرآن).
عبدالمجيد فلسفيان و بخش علوم قرآنى
دائرة المعارف قرآن كريم
______________________________________________________
زيرنويس
[1]. تفسير قرطبى، ج15، ص164.
[2]. جامع البيان، مج4، ج5، ص245.
[3]. البرهان فى علومالقرآن، ج2، ص176.
[4]. التبيان، ج3، ص271; مجمعالبيان، ج3، ص126.
[5]. نهاية الايجاز، ص57.
[6]. الطراز، ج3، ص221.
[7]. تفسير صدرالمتالهين، ج2، ص128; مناهلالعرفان، ج2، ص634ـ635.
[8]. المغنى، ص328.
[9]. اعجاز القرآن، باقلانى، ص60ـ62.
[10]. المغنى، ص387.
[11]. الكشاف، ج1، ص540.
[12]. الخرائج والجرائح، ج3، ص971.
[13]. معتركالاقران، ج1، ص73.
[14]. مفردات، ص294; المصباح، ص178ـ179; بصائر ذوى التمييز، ج2، ص526.
[15]. تفسير ماوردى، ج1، ص510ـ511; مجمعالبيان، ج3، ص126; روح المعانى، مج4، ج5، ص137.
[16]. جامعالبيان، مج4، ج5، ص245; التبيان، ج3، ص271; المنير، ج5، ص171.
[17]. روضالجنان، ج6، ص34; زادالمسير، ج2، ص145; روح المعانى، مج4، ج5، ص137.
[18]. اعجاز القرآن، باقلانى، ص60ـ62; الكشاف، ج10، ص540; التفسير الكبير، ج10، ص197.
[19]. فتح القدير، ج1، ص491; روح المعانى، مج4، ج5، ص136; تفسير قاسمى، ج5، ص321.
[20]. مجمعالبيان، ج3، ص126; المحرر الوجيز، ج4، ص187; تفسير ثعالبى، ج1، ص370.
[21]. تفسير ابنكثير، ج1، ص542; التحرير و التنوير، ج5، ص138.
[22]. الميزان، ج1، ص66; مواهب الرحمن، ج9، ص77ـ78; التفسير الحديث، ج8، ص178.
[23]. الميزان، ج1، ص66; المنير، ج5، ص173ـ174; تفسير موضوعى، ج1، ص138ـ143.
[24]. البرهان، ج2، ص177ـ 178; اعجاز القرآن، خطيب، ص181ـ 182; روان جاويد، ج2، ص90.
[25]. راهى به رهائى، ص498.
[26]. اظهار الحق; ج1، ص33ـ70; الهدى الى دين المصطفى; ج2، ص5ـ295.
[27]. تسنيم، ج1، ص163.
[28]. اعجاز علمى قرآن، ص10.
[29]. تسنيم، ج1، ص67; تفسير موضوعى، ج1، ص71، 139.
[30]. نهج البلاغه، خطبه 133.
[31]. الوجيز، ص46; هل محمد(صلى الله عليه وآله)، ص32ـ38.
[32]. نهج البلاغه، خطبه 26.
[33]. فروغ ابديت، ج1، ص172، 191.
[34]. تفسير المنار، ج11، ص320; تفسير قاسمى، ج9، ص15ـ16; الفرقان والقرآن، ص288.
[35]. الميزان، ج5، ص19; پيام قرآن، ج8، ص308ـ309.
[36]. تفسير المنار، ج5، ص288; الوجيز، ص45.
[37]. تفسير المنار، ج5، ص289; قرآن شناسى، ص160; اعجازالقرآن، خطيب، ص183.
[38]. تفسير المنار، ج5، ص289.
[39]. الميزان، ج1، ص67; قرآنشناسى،ص162.
[40]. المغنى، ص389; الاسلام و شبهات المستشرقين، ص247،251; دائرةالمعارف قرآن، ج1، ص161.
[41]. المغنى، ص390ـ396; البرهان، ج2، ص189; روانجاويد، ج2، ص90.
[42]. المغنى، ص387.
[43]. الاسلام و شبهات المستشرقين، ص250ـ251.
[44]. اسبابالنزول، ص35ـ36.
[45]. كنزالدقائق، ج3، ص484.
[46]. اظهار الحق، ج1، ص69; البيان، ص281.
[47]. الاحتجاج، ج1، ص561ـ609
[48]. معترك الاقران،ج1،ص73ـ76.
[49]. دائرةالمعارف قرآن، ج1، ص162ـ163.
[50]. تفسير بيضاوى، ج4، ص72; بحارالانوار، ج54، ص60، 309ـ311.
[51]. معانىالقرآن، ج4، ص380; التحرير والتنوير، ج24، ص244; شبهات و ردود، ص259.
[52]. تفسير بيضاوى، ج4، ص72.
[53]. بحارالانوار، ج54، ص310
[54]. الميزان، ج17، ص364.
منابع
الاحتجاج; اسباب النزول، واحدى; الاسلام و شبهات المستشرقين; اظهار الحق; اعجازالقرآن، باقلانى; اعجازالقرآن فى دراسة كاشفة لخصائص البلاغة العربية و معاييرها، خطيب; انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى; بحارالانوار; البرهان فى علوم القرآن; بصائر ذوى التمييز; پيام قرآن; التبيان فى تفسير القرآن; تفسير التحرير و التنوير; التفسير الحديث; تفسيرالقرآن العظيم; ابنكثير; تفسير القرآن الكريم; صدرالمتالهين; التفسير الكبير; تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب; تفسير المنار; التفسير المنير فىالعقيدة و الشريعة و المنهج; تفسير موضوعى قرآن كريم; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; جلوههايى از اعجاز علمى قرآن; الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى; الخرائج والجرائح; دائرة المعارف قرآن كريم; راهى به رهائى; روان جاويد در تفسير قرآن مجيد; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; روضالجنان و روح الجنان; زادالمسير فى علم التفسير; شبهات و ردود; الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز; فتح القدير; الفرقان و القرآن; فروغ ابديت; قرآن شناسى; الكشاف; مجمع البيان فى تفسير القرآن; محاسن التأويل، قاسمى; المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز; المصباح المنير; معانى القرآن و اعرابه; معترك الاقران فى اعجاز القرآن; المغنى فى ابواب التوحيد و العدل; مناهل العرفان فى علوم القرآن; مواهبالرحمن فى تفسير القرآن، سبزوارى; الميزان فى تفسير القرآن; النكت و العيون، ماوردى; نهاية الايجاز فى دراية الاعجاز; نهج البلاغه; الوجيز فى معرفة الكتاب العزيز; الهدى الى دين المصطفى; هل محمد(صلى الله عليه وآله) عبقرى مصلح او نبى مرسل
منبع این مقاله :
دانلود کتاب در باره ی حضرت علی (ع)
جرداق جرج امام علی (ع) صدای عدالت انسانی
توضیح:برای دانلود کتاب بروی لینک آن کلیک راست کرده و save target as را انتخواب کنید.
تناسب و ارتباط میان سوره های قرآن
یكی از جلوه های تناسب و ارتباط در ساختار قرآن كریم، مناسبتهای موجود میان سوره های آن است. این موضوع از سوی بسیاری از مفسران و پژوهشگران علوم قرآن بررسی و پی گیری شده و حجمی از تفاسیر و كتابهای علوم قرآن را به خود اختصاص داده است. تفاسیری مانند: مجمع البیان، تفسیر كبیرفخر رازی، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، المنار، تفسیر مراغی، الاساس فی التفسیر و شماری دیگر كه از روابط میان سوره ها سخن گفته اند. با بررسی و تحلیل آنچه مفسران و نگارندگان حوزۀ علوم قرآن دربارۀ تناسب میان سوره ها یاد كرده اند وجوه گوناگونی را در هم پیوندی سوره ها می توان شماره كرد كه در اینجا مهم ترین آنها را همراه با نمونه هایی در چهار محور خلاصه می كنیم: یكی از وجوه تناسب میان دو سوره، هماهنگی مضمونی میان آن دو است، به گونه ای كه دو سورۀ همجوار در موضوعات و مطالبی كه عنوان می كنند به شكلی همگونی داشته باشند؛ این همگونی می تواند به این صورت باشد كه سورۀ دوم، ادامه دهنده و تكمیل كننده سورۀ پیش از خود باشد و یا مطالب اجمالی آن را تفصیل دهد و یا موضوع مطرح شده در هر دو یكی باشد؛ حتی ممكن است میان مطالب آن دو، رابطه تقابل وجود داشته باشد و مواردی از این دست. افزون بر پیوند كلی كه در مضمون دو سوره ممكن است وجود داشته باشد گاه آغاز یك سوره با پایان سورۀ پیشین همانندی دارد و حلقۀ اتصال نزدیكی دو سوره را به هم مرتبط می كند. به گفتۀ ابوزید این علاقۀ خاص به پیوند اسلوبی و لغوی نزدیك تر است، درحالی كه علاقه های دیگر كلی، پیوند در مضمون و محتوا می باشند.10 یكی دیگر از گونه های تناسب میان سوره ها، همانندی برخی سوره های همجوار در آیات آغازین و گاه در آیات پایانی است. همانندی آغاز در سوره هایی كه با حروف مقطعه شروع گشته اند نمود بیشتری دارد، همان گونه كه تمامی سوره هایی كه با «حم» افتتاح شده اند كنار یكدیگر قرار گرفته اند. سعید حوّی، نگارنده «الاساس فی التفسیر» كه كوشش شایانی در دریافت تناسبهای موجود میان سوره ها و آیات قرآن انجام داده است، در ترسیم چگونگی ارتباط میان سوره ها طرح خاصی دارد؛ وی با تأكید بر حدیثی كه آن را حسن می شمارد، اساس كار خود را بر حصه های چهارگانۀ قرآن: طوال، مئین، مثانی و مفصّل پایه گذاری می كند و بنابر بررسی هایی كه انجام می دهد و شواهدی كه در آغاز تفسیر هر قسم یاد می كند، چارچوب های هر یك از این اقسام و تقسیمات آن را به شكل زیر مشخص می كند: 1. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، چاپ اول، قم ، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، 412. نویسنده:
كتابهای جداگانه ای نیز در این باره نگاشته شده است؛ همچون البرهان فی مناسبة ترتیب سور القرآن از ابوجعفر بن زبیر و تناسق الدرر فی تناسب السور از جلال الدین سیوطی.
در برابر این نظر، گروهی دیگر از عالمان و پژوهشگران كه ترتیب سوره ها را به اجتهاد صحابه می دانند، به انكار این مناسبتها پرداخته اند و آنها را قلم فرسایی هایی بیهوده و تكلف آمیز قلمداد كرده اند؛ از جمله استاد آیت الله معرفت كه این گونه تناسبها را بی فایده و رنج آور خوانده می نویسد:
«هیچ تناسب معنوی میان سوره ها با یكدیگر وجود ندارد و هرگز ترتیب موجود بین سوره ها توقیفی نیست، بلكه این كار به دست صحابه از روی برخی مناسبتها - مثلاً بزرگی و كوچكی سوره ها و از این قبیل - انجام گرفته است».1
كسانی كه در این زمینه به بحث پرداخته اند، سخن گفتن از تناسب سوره ها را متوقف بر توقیفی بودن ترتیب آنها دانسته اند و این مسأله طبیعی به نظر می رسد كه اگر ترتیب سوره ها وحیانی نباشد جست وجوی مناسبت میان آنها بی پایه خواهد بود، و اگر وحیانی باشد باید در این چینش حكمتی نهفته باشد و به خاطر مناسبتی دو سوره كنار یكدیگر قرار گرفته باشند.
از دیدگاه سومی با وجود آن كه این نظر ترجیح دارد كه ترتیب سوره های قرآن در زمان رسول اكرم(ص) شناخته شده بوده و از طریق وحی انجام پذیرفته است، اما این بدان معنی نیست كه حتماً باید میان دو سورۀ همجوار مناسبتی وجود داشته باشد، زیرا ممكن است حكمت این گونه ترتیب در قالب كلی آن نهفته باشد و حكمتهای دیگری غیر از مناسبت دو سوره با یكدیگر، دخالت داشته باشد همان گونه كه صبحی صالح می نویسد:
«ترتیب توقیفی سوره ها لزوماً به این معنی نیست كه میان هر سوره و سورۀ پس از آن رشته های پیوندی نزدیك وجود داشته باشد.»2
از سوی دیگر كسانی كه تنظیم یافتن سوره ها را پس از دوران پیامبر می دانند، می توانند تناسب میان سوره ها را به صورت قاعده ای كلی و فراگیر نفی كنند، اما نمی توانند انكار كنند كه برخی از این سوره ها جایگاه واقعی آنها مانند ترتیب كنونی، كنار یكدیگر بوده است، همانند سوره های: بقره و آل عمران، عنكبوت و روم، صافات و ص، زخرف و دخان، جاثیه و احقاف، ضحی و شرح، فیل و قریش و مانند آنها، زیرا شدت تناسب این سوره ها به گونه ای است كه جز به گزاف نمی توان منكر تناسب آنها شد.
بنابراین بهتر آن است كه در تناسب سوره ها به صورت میدانی پیش رویم و به جای آن كه به صورتی كلی داوری كنیم، به پیوندهایی كه میان دو سوره موجود است نظر كنیم و بسنجیم كه آیا به صورت طبیعی و با ذوقی سلیم می توانیم پیوندهای یاد شده را بپذیریم یا آن كه به نظر ما ارتباطی وجود ندارد.
از این رو به جای آن كه با استناد به برخی تناسبهای سست و تكلف آمیز كه برخی استخراج كرده اند به ردّ ارتباط میان سوره ها بپردازیم و سخن گفتن در این باره را اتلاف وقت بدانیم، بهتر آن است كه راه مقایسه گری میان دو سورۀ همجوار و تدبّر در نقطه های اشتراك میان آن دو را باز گذاریم، و چه بسا با این كار، شناخت بهتر و دقیق تری از سوره های قرآن به دست آید و لطایف دیگری از قرآن كشف گردد همان گونه كه این نتایج به دست آمده است.
1. ارتباط مضمونی میان سوره های همجوار؛
2. ارتباط آغاز هر سوره با فرجام سورۀ پیشین؛
3. همانندی دو سوره در آغاز یا فرجام؛
4. دیدگاه سعید حوّی در چگونگی ارتباط میان سوره ها.
پس از گذر از سورۀ فاتحه الكتاب كه دریچۀ ورود به قرآن كریم است و فشردۀ مطالب آن را در بردارد می بینیم كه میان دو سورۀ بقره و آل عمران پیوندی نزدیك وجود دارد، به گونه ای كه هر دو در بیان پایه های اساسی دین مانند توحید، نبوت و مانند آن هم داستان هستند، و بنابر نقل زركشی سورۀ بقره به منزلۀ اقامۀ دلیل بر حكم، و آل عمران به منزلۀ پاسخ از شبهات مخالفان است. در سورۀ بقره به یهود و در آل عمران به مسیحیان بیشتر خطاب شده است، چرا كه انجیل دنباله رو تورات است و رویارویی رسول اكرم(ص) پس از هجرت نخست با یهود و در آخر كار با مسیحیت بود.3
در دو سورۀ بعد كه نساء و مائده باشد باز همین اتحاد و تلازم وجود دارد، اما در بیان احكام و قانون برخوردها و روابط. شرح مناسبت میان مائده و نساء را از زبان رشیدرضا پی می گیریم:
«همان گونه كه روشن است قسمت عمدۀ سورۀ مائده در احتجاج با یهود و نصارا و مقداری در ذكر منافقان و مشركان است، و این همان چیزی است كه در سورۀ نساء تكرار شده بود و در آخرش از آن به تفصیل سخن گفته شد، و این قوی ترین مناسبت و آشكارترین وجه پیوند میان دو سوره است؛ گویا آنچه در این سوره آمده متمم و كامل كنندۀ مطالب گذشته است.
و در هر یك از دو سوره بخشی از احكام عملیه در عبادات و حلال و حرام آمده است؛ از جمله احكام مشترك در این دو، آیات تیمم و وضو است و همین طور حلیت ازدواج با زنهای پاكدامن و مؤمن، و در سورۀ مائده پاكدامنان اهل كتاب نیز حلال شده اند كه متمّم احكام ازدواج در سورۀ نساء است. از دیگر مشتركات در سفارشهای كلی فرمان به بپای داشتن عدالت و گواهی به عدل است بدون ترس از كسی و همین طور سفارش به تقوا.
از نكات لطیف تناسب این دو سوره آن است كه سورۀ نساء راه تحریم شراب را هموار ساخته و سورۀ مائده آن را به طور كلی حرام كرده است. البته احكامی نیز وجود دارد كه ویژه هر سوره است.»4
از جمله سوره هایی كه رابطه نزدیك دارند سوره هال انفال و توبه هستند؛ رشید رضا می نویسد:
«تناسب میان این دو سوره و سورۀ پیش از آن، از تناسب سایر سوره ها با هم آشكارتر است؛ گویی سورۀ توبه در اصول دین و سنتهای الهی و نظام تشریع و قانون گذاری متمم سورۀ انفال است. البته بیشترین قانونهای این دو سوره دربارۀ احكام جنگ و مسائل مربوط به آن، مانند آمادگی رزمی و عوامل پیروزی در جنگ است.
همچنین در احكام مربوط به حفظ یا نقض معاهدات و پیمانها و دوستی و ولایت در جنگ و غیرجنگ میان مؤمنان با یكدیگر و كافران با یكدیگر و نیز در احوال مؤمنان راستین و كفرپیشگان و منافقان بیمار دل، سورۀ توبه كامل كنندۀ سورۀ انفال است.
پس هر آنچه در سورۀ نخست، آغاز به طرح شده است در سورۀ دوم پایان یافته و اگر نبود كه سوره بندی قرآن و اندازه سوره ها متوقف بر نصّ است. آنچه گفتیم مؤید كسانی است كه گفته اند از این دو سوره یكی است، همچنان كه ترتیب سوره ها از نظر طولانی بودن نیز این مسأله را تأیید می كند.»5
در مجمع البیان از امام صادق(ع) نیز روایت شده است كه فرمود: انفال و براءت یكی می باشند.6
نمونه ای دیگر را از اجزاء پایانی قرآن بر می گزینیم؛ مراغی چگونگی مناسبت سورۀ نبأ را با سورۀ پیش از آن؛ مرسلات، چنین باز می گوید:
«سورۀ نبأ شامل اثبات قدرت بر برانگیختن مردگان است كه در سورۀ پیشین یاد شده و كافران آن را تكذیب می كردند.
2. چه در این سوره و چه در سورۀ قبلی سرزنش و كوبیدن تكذیب كنندگان وجود دارد؛ در آنجا گفته شد: «ألم نخلقكم من ماء مهین» (مرسلات/20) و اینجا گفته می شود: «ألم نجعل الأرض مهاداً» (نبأ/6)
3. در هر دو سوره توصیف بهشت و جهنم و نعمتهای پرهیزكاران و عذابهای منكران وجود دارد.
4. در این سوره تفصیل آنچه در سورۀ پیشین از یوم الفصل گفته شد آمده است؛ در آنجا می گوید: «لأی یوم أجّلت. لیوم الفصل. و ما أدراك ما یوم الفصل» (مرسلات/14 ـ 12) و اینجا می گوید: «إنّ یوم الفصل كان میقاتاً» (نبأ/17) تا به آخر سوره.»7
چنان كه ملاحظه شد در نمونه های یادشده جهات گوناگونی در تناسبهای مضمونی میان دو سوره وجود داشت كه از جهات بارز آن تكمیل گری سوره دوم نسبت به سورۀ پیشین و تفصیل برخی مطالب مجمل آن بود. سیوطی تفصیل این اجمال را به صورت قاعده ای فراگیر در روابط میان سوره ها چنین می نگارد.
«قاعده ای كه قرآن بر آن پایه ریزی شده آن است كه هر سوره تفصیل و شرح و بسط مطالب فشرده و اجمالی سوره پیش از آن است. در نزد من این مسأله در بیشتر سوره های قرآن، خواه طولانی و خواه كوتاه، ثابت شده است.»8
گاه ممكن است این تناسب به صورت تقابل میان دو سوره باشد، همان گونه كه در سورۀ «ماعون» چهار صفت ذكر شده كه در سورۀ «كوثر» نقیض آنها آمده است؛ در سورۀ ماعون خداوند منافقان را به چهار صفت توصیف می كند: بخل، ترك نماز، ریا در نماز و منع از زكات. سپس در سورۀ كوثر كه پس از آن آمده، در مقابل بخل می گوید: «انّا اعطیناك الكوثر»، و در مقابل ترك نماز می گوید: «فصلّ» یعنی بر آن پایدار باش، و در برابر ریا می گوید «لربّك» یعنی برای رضای پروردگارت نه كس دیگر، و در برابر ماعون می گوید: «وانحر» یعنی قربانی كن و گوشت آن را صدقه بده. و به این ترتیب مناسبتی شگرف میان این دو سوره برقرار شده است.9
زركشی می نویسد:
«زمانی كه به آغاز هر سوره بنگری در می یابی كه مناسبتی كامل با پایان سورۀ پیشین ازخود دارد. این مناسبت گاهی نهان و گاه آشكار است.»11
از جمله در بخش پایانی سورۀ فاتحه این گونه دعا می شود كه: «اهدنا الصراط المستقیم» و در آغاز سوره بقره آمده است:
«ألم ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتّقین» گویا در آغاز سوره بقره به این دعا پاسخ داده می شود كه آن صراط مستقیمی كه درخواست كرده بودید همان راهی است كه این قرآن ترسیم می كند.
در پایان سورۀ «حج» این عبارت وجود دارد «وافعلوا الخیر لعلّكم تفلحون». این جمله در سورۀ «مؤمنون» كه پس از آن می آید گشوده می شود و خصلتهای موجب فلاح و رستگاری بیان می گردند: «قد أفلح المؤمنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون…»
گاه واژه یا موضوعی كه در انتهای سوره ای آمده است در آغاز سورۀ بعد تكرار می گردد؛ مثل آن كه سورۀ «طور» به این آیه ختم شده است كه: «و من اللیل فسبّحه و إدبار النجوم» و سورۀ «نجم» با همان واژه آغاز می گردد: «والنجم إذا هوی».
سورۀ «واقعه» با امر به تسبیح پایان می یابد: «فسبّح باسم ربّك العظیم» و سورۀ «حدید» نیز با تسبیح آغاز می گردد: «سبّح لله ما فی السموات و الأرض».
سورۀ «جاثیه» با توحید و ربوبیت خداوند پایان می یابد و در آنجا می آید: «وله الكبریاء فی السموات و الأرض و هو العزیز الحكیم» و سورۀ «احقاف» نیز با توحید و خالقیت خداوند آغاز می شود. «تنزیل الكتاب من الله العزیز الحكیم».
با استفاده از نصوصی از قرآن كه می فرماید: «و قضی بینهم بالحقّ و قیل الحمد للّه ربّ العالمین» (زمر/75) و «فقطع دابرالقوم الذین ظلموا و الحمد لله ربّ العالمین»(انعام/45) ارتباطی كلی میان داوری و حلّ و فصل امور و حمد خداوند متعال و نیز میان هلاكت ستمكاران و حمد الهی می توان یافت كه بر اساس آن، نوعی تناسب در برخی از سوره ها ظهور می یابد. در پایان سورۀ مائده خداوند در روز قیامت میان عیسی بن مریم و قومش دربارۀ ادعای الوهیت وی داوری می نماید و سپس سورۀ انعام با «الحمد لله» شروع می شود.12
سوره فاطر نیز با «الحمدلله» آغاز می شود كه مناسب با پایان سورۀ قبل آن؛ یعنی سوره سبأ است كه می فرماید: «وحیل بینهم و بین ما یشتهون كما فعل بأشیاعهم من قبل إنّهم فی شكّ مریب»(سبأ/54)
از دیگر سوره هایی كه آغاز یكی با پایان دیگری در ارتباط است سوره های «فیل» و «قریش» است، به گونه ای كه برخی آن دو را یك سوره به حساب آورده اند، بنابراین وجه تعلیلی كه در آغاز سورۀ «قریش» آمده است كه «لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء و الصیف» متعلق به سورۀ «فیل» است؛ یعنی نتیجه آنچه خداوند متعال نسبت به اصحاب فیل انجام داد كه «فجعلهم كعصف مأكول»، الفت دادن قریش و تأمین سفرهای تجاری آنان بود، و به گفتۀ اخفش، اتصال آغاز سورۀ قریش با سوره فیل از باب «فالتقطه آل فرعون لیكون لهم عدوّاً و حزناً» (قصص/8) می باشد؛ یعنی این لام، لام عاقبت است و متعلق به سورۀ گذشته می باشد.13 البته تفسیر دیگری نیز وجود دارد كه این لام را متعلق به آیات خود همین سوره می داند.14
براساس قاعده ای كه در تناسب آغاز و انجام سوره با محتوای آن یاد شد، همانندی در آغاز یا انجام می تواند نشانگر تشابه مضمونی دو سوره نیز باشد. بنابراین، این گونه سوره ها از نظر محتوا نیز در یك راستا قرار دارند و تفاوتهایی كه در سرآغازهای آنها وجود دارد ما را به تفاوتهای محتوایی آنها رهنمون می شود. اكنون به بررسی همانندی های سرآغاز می پردازیم:
سوره های بقره و آل عمران كه كنار یكدیگر آمده اند هر دو با «الم» آغاز گشته و در آغاز بقره گفته می شود: «ذلك الكتاب لاریب فیه…»، در آغاز آل عمران نیز آمده است: «نزّل علیك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه…» چنان كه یاد شد این دو سوره در بیان اصول دین قرینۀ یكدیگرند.
از سورۀ یونس تا سورۀ حجر به ترتیبی كه یاد می شود آغازی شبیه به هم دارند:
یونس: «الر كتاب أحكمت آیاته ثمّ فصلت من لدن حكیم خبیر»
یوسف: «الر تلك آیات الكتاب المبین»
رعد: «الر تلك آیات الكتاب و الذی انزل الیك من ربّك الحقّ و لكنّ أكثر الناس لایؤمنون»
ابراهیم: «الر كتاب أنزلناه الیك لتخرج الناس من الظّلمات الی النّور باذن ربّهم الی صراط العزیز الحمید» حجر: «الر تلك آیات الكتاب و قرآن مبین»
همان گونه كه دیده می شود در آغاز تمامی این شش سوره حروف مقطعه «الر» به كار رفته است، البته در سورۀ رعد، حرف «میم» نیز افزوده شده است كه بنابر مبنای علامه طباطبایی باید نشانگر داشتن نوعی افزایش نسبت به مقاصد سوره های «الر» باشد.
پس از حروف مقطعه در تمامی آنها توصیفی از قرآن وجود دارد كه این توصیفها نزدیك به یكدیگرند و تفاوتهای آنها بر اساس حكمتی است ناشی از چگونگی محتوا و مقاصد این سوره ها؛ به عنوان نمونه رشید رضا دربارۀ سورۀ یوسف می نویسد:
«آغاز این سوره همان آغاز سورۀ یونس است با این تفاوت كه در اینجا قرآن توصیف به «مبین» و در آنجا توصیف به «حكیم» شده است و این دو آغاز در بالاترین درجۀ بیان و در نهایت حكمت و استواری قرار دارند، و می بینیم كه در هر یك از دو سوره توصیفی انتخاب شده كه مناسب با آن دو است، چه آن كه موضوع سورۀ یونس اصل دین است كه توحید در عبودیت و ربوبیت و اثبات وحی و رسالت از طریق اعجاز قرآن و رستاخیز و جزاست، و اینها از حكمت اند، و سورۀ یوسف سرگذشت پیامبری بزرگوار است كه ماجراهایی گوناگون را گذرانده است و در تمامی آنها الگویی نیكو به شمار می آید بنابراین بیان و روشنی با آن مناسب تر است.»15
البته این هماهنگی كلی در آغاز این شش سوره نشان دهندۀ آن است كه همه در یك مجموعه قراردارند، اما چگونگی ترتیب میان خود آنها كه كدام مقدم و كدام مؤخر شده و به چه دلیل، خود نیازمند تأمّل و موشكافی های دیگری است. سوره های نحل و اسراء نیز هر دو با تسبیح و تنزیه خداوند آغاز می شوند:
نحل: «أتی امرالله فلاتستعجلوه سبحانه و تعالی عمّا یشركون»
اسراء: «سبحان الّذی اسری بعبده لیلاً من المسجدالحرام الی المسجد الاقصی»
و در پی این دو، سورۀ كهف می آید كه آغازش با حمد خداوند است:
«الحمد للّه الّذی أنزل علی عبده الكتاب» و تسبیح و تحمید در قرآن كریم دو در سایر سخنان همراه هم می آیند و تسبیح بر تحمید مقدم می شود.16 همان گونه كه قرآن فرموده است: «فسبّح بحمد ربّك»(حجر/98)
از دیگر سوره هایی كه آغاز آنها با هم تناسب دارد، سوره های شعراء، نمل و قصص هستند، سورۀ نمل با «طس» و آن دو با «طسم» شروع شده اند و در آغاز هر سه سخن از قرآن وجود دارد.
و همین طور چهار سورۀ عنكبوت، روم، لقمان و سجده كه پی در پی هستند با «الم» آغاز گشته اند.
سوره های سبأ و فاطر نیز هر دو با «الحمد لله» گشوده می شوند.
بزرگ ترین مجموعه سوره های هم آغاز، حوامیم هستند كه به ترتیب عبارتند از:
غافر: «حم. تنزیل الكتاب من الله العزیز العلیم»
فصّلت: «حم. تنزیل من الرّحمن الرحیم»
شوری: «حم. عسق. كذلك یوحی الیك و الی الذین من قبلك اللّه العزیز الحكیم»
زخرف: «حم. و الكتاب المبین. إنّا جعلناه قرآناً عربیاً»
دخان: «حم. و الكتاب المبین. إنّا انزلناه فی لیلة مباركة»
جاثیه: «حم. تنزیل الكتاب من الله العزیز الحكیم»
احقاف: «حم. تنزیل الكتاب من اللّه العزیز الحكیم»
در تمامی این هفت سوره «حم» آیه ای مستقل شمرده شده و پس از آن دربارۀ كتاب و وصف آن سخن رفته است. این هفت سوره مكی هستند و آن گونه كه روایت شده است با هم یا در پی هم فرود آمده اند.17 از میان این سوره ها (زخرف و دخان) و (جاثیه و احقاف)، در دو آیۀ نخست مانند یكدیگرند و این نشان دهنده نزدیك تر بودن پیوند میان آنهاست.
مقایسه میان آغاز این هفت سوره با شش سوره ای كه اشاره شد و با «الر» آغاز می شدند نكات جالبی را به دست خواهد داد، چنان كه سیوطی به برخی از آنها اشاره می كند.18
در پایان گفتاری از سیوطی دربارۀ پیوند سه سورۀ شمس، لیل و ضحی نقل می شود كه دربردارندۀ پاسخ برخی پرسشها نیز هست:
«این سه سوره به خاطر مناسبتی كه در آغازهای آنها وجود دارد، جداً پیوستگی خوبی دارند، چرا كه میان خورشید، شب و بامداد، نوعی همگونی وجود دارد. سورۀ فجر نیز از این قبیل است اما به خاطر نكتۀ مهم تری با سوره بلد از این سه سوره جدا شده است، همچنان كه میان سورۀ انفطار و انشقاق و میان مسبّحات جدایی افتاده است؛ زیرا مراعات تناسب در نامها، آغاز و ترتیب نزول در جایی است كه با مناسبتی قوی تر و مهم تر معارضه نداشته باشد.»19
گاه ممكن است دو سوره در خاتمه با یكدیگر تناسب داشته باشند و در جهاتی پایان آنها همانند یكدیگر باشد، البته این همانندی به گستردگی و روشنی سرآغازها نیست و در برخی موارد از ظرافت خاصی برخوردار است؛ مانند پایان دو سورۀ یونس و هود، و گاه ممكن است چندین آیه مانده به آخر سوره، این تناسب بروز كند.20 در این بخش به مواردی از همانندی های پایان سوره ها اشاره می شود:
دو سورۀ یس و صافات با تسبیح خداوند پایان یافته اند:
یس: «فسبحان الذی بیده ملكوت كلّ شیء و الیه ترجعون»
صافّات: «سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا یصفون. و سلام علی المرسلین. والحمد للّه ربّ العالمین»
آخرین واژه در سوره واقعه و حدید «العظیم» است كه در مورد نخست، صفت پروردگار، و در مورد دوم صفت فضل اوست.
در پایان سوره های تغابن و طلاق، سخن از گستردگی و فراگیری علم الهی است:
تغابن: «عالم الغیب و الشهادة العزیز الحكیم»
طلاق: «و أنّ الله قد أحاط بكلّ شیء علماً»
سیوطی دربارۀ تناسب فرجام سورۀ جمعه با صفّ می نویسد:
«چون سورۀ صف به فرمان جهاد ختم شد و خداوند آن را تجارت نامید، این سوره نیز به فرمان به فریضۀ جمعه ختم شد و بیان شد كه از تجارت دنیوی بهتر است.»21
به جز آنچه تاكنون از تناسب میان سوره ها یاد شد گونه های دیگری از تناسب نیز قابل شمارش است22 كه یا در عناوین یاد شده می گنجد و یا مواردی جزئی است.
این نكته را نیز یادآوری می كنیم كه شاید برخی از این مناسبتها به گونه ای نباشد كه تنها به خاطر آن، دو سوره كنار یكدیگر قرارگیرند، اما آن را می توان به عنوان نكته ای در این میان به حساب آورد كه گاهی حاكی از مناسبتی عمیق تر است، مانند اشاره داشتن همانندی دو كلمه در فرجام سوره به بخشی از همانندی محتوای آن دو.
1. سوره های هفتگانۀ طولانی كه شامل بقره تا پایان سورۀ براءت می شود و یك مجموعه را تشكیل می دهد.
2. قسم مئین كه سوره هایی است كه بیشتر آنها حدود صد آیه دارند و از «یونس» شروع و به انتهای «قصص» ختم می شوند. وی این قسم را مركب از سه مجموعه می داند.
3. سوره های مثانی كه پس از مئین قراردارند و آیات آنها از صد كمتر است و از «عنكبوت» شروع و تا پایان سورۀ «ق» امتداد دارد. این قسم شامل پنج مجموعه می شود.
4. سوره های بخش مفصل كه كوتاه ترند و جدایی آنها با «بسم الله الرحمن الرحیم» بیشتر صورت گرفته است. این بخش از «ذاریات» تا انتهای قرآن گستره دارد و در آن 15 مجموعه قرار گرفته است. 23
سعید حوّی كه از اصطلاحات «قسم» و «مجموعه» برای دسته بندی سوره ها استفاده می كند، قرآن را به چهار قسم و به 24 مجموعه تقسیم می كند و در دسته بندی آیات هر سوره چهار واژۀ «قسم» ، «مقطع» ، «فقره» و «مجموعه» را به كار می برد.
قسم، اصطلاحی وسیع تر از سه دیگر بوده و در سوره های طولانی كاربرد دارد و شامل چندین مقطع می شود كه وجه جامعی داشته باشند، مانند سورۀ بقره كه چندین قسم می شود.
مقطع، كه وسیع تر از فقره است در صورتی استفاده می شود كه آیات هم موضوع فراوان باشند.
فقره، كه در رتبه بعد قرار دارد در جایی به كار می رود كه یك مقطع كه دارای یك موضوع است چند معنای مهم و اصلی داشته باشد، در این صورت برای هر یك از این معانی از كلمۀ فقره استفاده می شود.
مجموعه یا كوچك ترین بخش در جایی است كه هر فقره بیش از یك معنی داشته باشد و مناسب باشد به صورت جدا توضیح داده شود.24
از دیدگاه سعید حوّی سورۀ فاتحه اجمال معانی قرآن را در بردارد، و سورۀ بقره آمده است تا طریق نعمت داده شدگان و طریق غضب شدگان و گمراهان را تفصیل دهد و 39 آیۀ آغاز آن از معانی اساسی هدایت و ضلالت سخن می گوید. بقیه سورۀ بقره در راستای خدمت به معانی این آیات 39 گانه قرار دارد.
وی معتقد است كه سورۀ بقره تمامی موضوعات قرآن را در خود جای داده است و همانند محوری است كه دیگر سوره های قرآن آن را تفصیل می دهند. در قسم نخست كه سورۀ بقره و مجموعه ای از سوره های طولانی باشد، سورۀ بقره از آغاز تا پایان به وسیله سوره های پس از آن تفصیل داده می شود. دیگر مجموعه ها هر یك بخشی از معانی سورۀ بقره را به ترتیب ورود این معانی در سوره بقره تفصیل می دهند. بنابراین در مجموع، این سوره 24 بار در قرآن به وسیلۀ مجموعه های بیست و چهارگانه تفصیل داده شده است.25
سعید حوّی نخستین و مهم ترین خاصیت تفسیر خود را همان نظریۀ جدیدی كه در موضوع وحدت قرآنی ارائه كرده است می داند كه درتمامی تفسیر خود به آن پایبند است، و آغاز این بارقه را كه آفاقی گسترده در فهم معانی قرآن و سیاق كلی آن و نیز سیاق خاص داخل هر سوره برای او گشوده، دوران كودكی یاد می كند كه بسیار در بارۀ اسرار پیوند میان آیه ها و سوره ها اندیشیده است. وی چگونگی این ارتباط را به شرح زیر توضیح می دهد:
1. آیات نخست سورۀ بقره با «الم» آغاز و به «اولئك هم المفلحون» پایان می یابد؛ سورۀ آل عمران نیز با «الم» آغاز و به «لعلكم تفلحون» پایان می یابد.
2. پس از مقدمۀ سوره بقره این آیه قرار دارد: «یا ایها الذین اعبدوا ربّكم الّذی خلقكم و الذین من قبلكم لعلّكم تتّقون» (بقره/21)؛ سوره نساء نیز با «یا ایها الناس اتّقوا ربّكم» آغاز می شود.
3. در سورۀ بقره پس از بیان تعدادی از آیات، مسأله وفای به عهد مطرح شده است: «و ما یضلّ به الاّ الفاسقین. الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه» (بقره/27ـ26)؛ سورۀ مائده نیز با فرمان به وفای به عهد آغاز می شود: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود».
4. در سورۀ بقره پس از آیات یاد شده مطرح می شود كه خداوند آنچه را در زمین وجود دارد برای انسان آفریده: «هوالذی خلق لكم ما فی الأرض جمیعاً» (بقره/29)؛ در سورۀ انعام همین معنی تفصیل داده می شود، به همین دلیل در این سوره آیاتی كه با كلمۀ «و هو» آغاز گردیده تكرار شده است، و حتی آخرین آیه، بحث خلافت انسان را در زمین مطرح می كند: «و هو الذی جعلكم خلائف الأرض».
5. در سورۀ بقره، داستان آدم(ع) با پیروی از هدایت الهی پایان می یابد: «فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» (بقره/38)؛ در آیه دو از سورۀ اعراف نیز مسأله هدایت مطرح شده و داستان آدم از آغاز آن بیان می شود: «اتّبعوا ما انزل الیكم من ربّكم» (اعراف/3).
6. در ادامه سورۀ بقره آیه مربوط به وجوب قتال مطرح می شود: «كتب علیكم القتال…»(بقره/216) و بدون فاصله پس از آن، پرسش از قضیه ای كه در ارتباط با قتال است مطرح می شود و با «یسألونك» آغاز می گردد؛ سورۀ انفال و براءت نیز پیرامون موضوع قتال گفت وگو می كنند و آغاز سوره انفال با «یسألونك» است؛ گویا این دو سوره تفصیل قضایای مربوط به نبرد هستند.
بنابراین سوره های هفتگانۀ پس از بقره به همان شیوۀ تسلسل موضوعات سورۀ بقره آمده اند و برای هر یك محوری در سورۀ بقره وجود دارد.26
2. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، بیروت، دارالعلم للملایین، 1977 م، 151 - 152.
3. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زركشی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، 1/261.
4. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ذیل سوره مائده.
5. همان، 10/147 - 148.
6. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 5/6.
7. مراغی، محمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، 30/3.
8. سیوطی، جلال الدین، ترتیب سور القرآن، (تناسق الدرر فی تناسب السور) تحقیق السید الجمیلی، دار و مكتبة الهلال، 2000 م، 42.
9. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/36.
10. نصرحامد ابوزید، مفهوم النص، بیروت، المركز الثقافی العربی، 1998م، 162.
11. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/38.
12. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، 1/ 38؛ مفهوم النص، 165 - 166.
13. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، 1/ 38؛ ترتیب سور القرآن، 167.
14. بنگرید به: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی،مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق، 20/421ـ422.
15. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، 12/251.
16. سیوطی، جلال الدین، ترتیب سور القرآن، 84.
17. همان، 110.
18. همان، 110 -111.
19. همان، 154.
20. به عنوان نمونه بنگرید به تناسبی كه سیوطی میان فرجام سورۀ عنكبوت با قصص ایجاد می كند: همان، 99.
21. همان، 126.
22. بنگرید به مقاله: تناسب الآیات و السور، مرتضی ایروانی، مجله دانشكدۀ الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، شمارۀ 37 و 38 پاییز و زمستان 1376 ش.
23. بنگرید به: الأساس فی التفسیر، سعید حوّی، قاهره، دارالسلام، 1412 ق، 1/30 و 11/67770 و 6771.
24. همان، 1/31.
25. همان، 11/6770 - 6771.
26. همان، 1/21 - 31.
اکتشافاتی از کشتی حضرت نوح
در سال ۱۹۵۹، یک خلبان ترک، براساس مأموریت محول شده، چندین عکس هوایی برای مؤسسه ژئودتیک ترکیه برداشت. هنگامی که مأموریت به پایان رسید، در میان عکس های او تصویری جلب نظر می کرد که بیشتر شبیه یک قایق بود تا چیزی دیگر، قایقی بزرگ که بر سینه تپه ای، در فاصله بیست کیلومتری کوههای آرارات آرمیده بود. تاریخ در مورد محل به گل نشستن کشتی چه می گوید؟ تکنولوژی پیچیده در ساخت کشتی …خوشبختانه تحقیق بیشتر در محل، حضور حیوانات را در کشتی یافت شده، تأیید کرد. کشف مقادیر قابل توجهی فضولات حیوانات که به صورت فسیل در آمده اند و از ناحیه خسارت دیده کشتی به بیرون رانده شده اند ، فرضیه ما را بیشتر به واقعیت نزدیک کرد. علاقمندان به کاوش در مورد کشتی نوح بارها و بارها سعی کرده اند به درون کشتی فسیل شده راه یابند ولی همیشه با توده های عظیم سنگ و خاک نیمه ویران مواجه شده اند. در آخرین تلاشها، کاوشگران سعی کردند لایه های گل و لای خشک شده اطراف کشتی را در هم بشکنند و از میان بردارند تا شاید راهی برای ورود به اتاقکهای زیرین کشتی پیدا کنند، اما خیلی موفق نبودند. در سال ۱۹۹۱، «گرگ برور» باستان شناس، بخشی از شاخ فسیل شده جانوری را کشف کرد که از قسمت تخریب شده کشتی که فضولات حیوانی بیرون ریخته بودند، به بیرون افتاده بود. به تشخیص محققان، این شاخ که مربوط به یک پستاندار بوده است، مقارن با شاخ اندازی سالانه جانور به هنگام خروج از کشتی در آنجا رها شده است… کشتی نوح: اسکلت فلزی، بدنه چوبی و اصنع الفلک باعیننا و وحینا (سوره هود، آیه37) کتیبه ای که ادعای دانشمندان را اثبات کرد منبع وبلاگ اثبات اعجاز علمی قرآن
تصویر هوایی از فسیل کشتی که محل آسیب دیدگی ناشی از برخورد به یک صخره در آن مشخص است. بلافاصله پس از مشاهده این تصویر، تعدادی از متخصصان، علاقه مند به پیگیری شدند. دکتر براندنبرگ از دانشگاه ایالتی اوهایو یکی از این علاقه مندان بود. او کسی بود که قبلاً در زمینه کشف تأسیسات روی زمین از طریق هوا، مطالعات دانشگاهی داشت و پایگاههای موشکی کوبا را در دوران کندی کشف کرده بود.
دکتر واندنبرگ با دقت عکس ها را مورد مطالعه قرار داد و اظهار کرد: «من هیچ شکی ندارم که شیء موجود در عکس های هوایی یک کشتی است. من تا به حال در طول مدت فعالیتم، هرگز چنین شیء عجیبی در یک عکس هوایی ندیده بودم.» پس از آن یک گروه کاوشگر آمریکایی نیز به منطقه مورد نظر اعزام شد، ولی حتی با انجام تحقیقات کوتاه مدت، نتوانست اطلاعات قابل توجهی بدست آورد.
۱۷ سال از آخرین تحقیقات در منطقه گذشت و هیچ اکتشافی تا سال ۱۹۷۶ انجام نگرفت. در سال ۱۹۷۶ یک باستان شناس آمریکایی به نام «ران ویت» تحقیقات جدید خود را در منطقه آغاز کرد. او بسیار زود دریافت که این شیء قایق مانند، بسیار بزرگتر ازحدی است که قبلاً تصور می کرد. او بزودی با انجام محاسبات دقیق دریافت که طول این شیء عظیم الجثه بلندتر از طول یک زمین بازی فوتبال و اندازه آن به بزرگی یک ناو جنگی است که کاملاً در زمین دفن شده است. اما کشتی کشف شده در زیر گل و لای قطوری دفن شده بود و بسختی به جز از ارتفاع قابل رؤیت بود.
به دلیل همین عدم مشاهده دقیق از سطح زمین، امکان هر تحقیقی غیر ممکن بود. از سوی دیگر جسم کشف شده آنقدر بزرگ و سنگین بود که هر گونه اقدامی را در وهله اول عقیم می ساخت. «ران وایت» و گروه همراهش که مشتاقانه کار را پیگیری می کردند، به جایی رسیدند که تنها وقوع یک حادثه عجیب و نادر می توانست راهگشای کار آنها باشد:
«زمین لرزه!» آنها متوجه شدند که حرکت دادن و در آوردن جسم مذکور از درون زمین، به دلیل ابعاد وسیع و بزرگ آن غیر ممکن است و تنها با یک لرزش زمین، این شیء می تواند از دل خاک سر در آورد و مورد کاوش قرار گیرد.
از تحقیقات ران ویت مدت زیادی نگذشته بود که در ۲۵ نوامبر سال ۱۹۷۸، وقوع زمین لرزه ای در محل، باعث شد تا کشتی مزبور به طور شگفت آوری از دل کوه بیرون بزند و سطح زمین اطرافش را به بیرون براند. بدین ترتیب دیواره های این شیء، شش متر از محوطه اطرافش بالاتر قرار گرفت و برجسته تر شد.
بدنبال این زمین لرزه، ران وایت ادعا کرد که شیء مذکور می تواند باقیمانده کشتی نوح باشد. سپس بدبینی ها به خوش بینی مبدل و این سؤال ها مطرح شد: «اگر این جسم عظیم قایقی شکل به طول یک زمین فوتبال، در ارتفاع ۱۸۹۰ متری کوههای آرارات، کشتی نوح نیست، پس چه چیز می تواند باشد؟ و اگر جسم کشتی نوح است، آیا طوفان نوح واقعاً بوقوع پیوسته است؟… آیا ما شاهد بقایای کشتی افسانه ای حضرت نوح که در کتب مقدس ادیان جهان از آن صحبت شده است، هستیم؟»
طوفان و سیل در زمان حضرت نوح در سطح وسیعی بوسعت کره زمین واقع شده است. به اعتقاد مسیحیان و بنا به نص انجیل، این حادثه عظیم و دهشت آور، برای تنبیه مردمان آن روزگار که دست به سرکشی زده بودند و به منظور نجات نوح پیامبر و پیروانش واقع شده بود. بررسیهای زمین شناسی در نقاط مختلف دنیا، نابود شدن و مرگهای دسته جمعی موجودات زنده را بر اثر حادثه ای غیر منتظره نشان می دهد. برخی از این حوادث با زمان طوفان نوح همخوانی دارد.
وجود لایه های مخلوط فسیل شده حیواناتی چون فیل، پنگوئن، ماهی، درختان نخل و هزاران هزار گونه گیاه جانوری، تأییدی بر این واقعیت است. این سنگواره ها که بعضاً در برگیرنده حیوانات مناطق گرمسیر با مناطق سردسیر (در کنار هم) هستند، نشان می دهند که با فرونشستن آب، جانوران و گیاهان خارج شده، در زیر رسوبات مانده و به فسیل تبدیل شده اند. امتزاجی عجیب از جانوران خشکی و دریا، حاره و قطبی که مرگی آنی و دلخراش را روایت می کنند.
داستان کشتی نوح از گذشته های دور مورد توجه اقوام مختلف بوده است. مورخان از ۲۰۰۰ سال پیش نقل کرده اند که توریست ها و مسافران کنجکاو بسیاری از قدیم این منطقه را در کوههای آرارات کشور ترکیه، مورد بازدید قرار می دادند و گاهی تکه های کوچکی از آن به غنیمت برده می شد. در تاریخ آمده است که حدود ۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، آشوریان اقدام به ورود به کشتی کردند و موفق به ورود به طبقه سوم آن که در زیر زمین واقع شده بود شدند. این نشان می دهد که اقوال مختلف در مورد موقعیت جغرافیایی کشتی، متفقند.
اینجا صحبت از ساخت یک قایق کرجی کوچک هشت نفره با ظرفیت چند حیوان کوچک نیست. بحث بر سر تکنولوژی پیچیده ای است که مهارت ذوب فلزات، ابزار پیشرفته و نیروی انسانی حاذق می طلبیده است. از آنجا که یاران حضرت نوح تعداد بسیار کمی بوده اند، این سؤال پیش می آید که نوح براستی چگونه این کشتی را ساخته است. کشتی ای که تاکنون از عجایب کتب مقدس به شمار می رفت و اکنون یک واقعیت علمی لمس شدنی است. آیا نوح به تنهایی توانسته است کشتی ناوگونه خود را به طول یک زمین فوتبال و به وزن تقریبی ۳۲۰۰۰ تن بسازد؟ آیا ساخت یک کشتی با دست خالی با امکانات آن زمان، به گنجایش ۴۹۴ اتوبوس دو طبقه مسافربری با تصورات ما درباره قدما، همخوانی دارد؟ براستی چه تعداد جانور و چگونه جمع آوری شدند و در کشتی جایگزینی شدند؟ آب و غذا چگونه تأمین می شد؟ جانوران وحشی چگونه به سوی کشتی هدایت شدند؟ باید کار جمع آوری و هدایت حیوانات کاری سخت بوده باشد ولی بهرحال فرمان خدا باید انجام می شد.
آزمایشات دانشمندان وجود قطعات آهن را در فواصل منظم و معین در ساختار کشتی تأیید کرده است. باستان شناسان با کشف رگه ها و تیرهای باریک آهنی، الگویی ترسیم کرده اند که حاصل کار به صورت نوارهای زرد و صورتی بر روی کشتی علامتگذاری شد. آنها همچنین گره ها و اتصالات آهنی محکم و برجسته ای را یافته اند که در ۵۴۰۰ نقطه کشتی بکار رفته اند.
تصویر برداری های راداری نشان داده که در محل تصادم کشتی با صخره به هنگام فرود آمدن یا به عبارت دیگر به گل نشستن، نوارهای آهنی یا تیرهای فلزی کج شده اند. آنها می گویند که استفاده وسیع و همه جانبه از فلزات در ساخت کشتی خارج از حد تصور ماست. و اصنع الفلک باعیننا و وحینا (سوره هود، آیه۳۷)
به نظر می رسد که تکنولوژی پیشرفته و رشدیافته ای در آن دوران وجود داشته که به هر حال حضرت نوح (ع) توانسته از آن بهره مند شود. تکنولوژی و تمدنی که ذهن ما را از تمرکز بر روی بناها و اماکن منحصر به فرد در نقاط مختلف دنیا به این نقطه از جهان معطوف می کند.
اکتشافات زمانی جالبتر شد که باستان شناسان توانستند طرح مشبکی حاصل از تقاطع تیرهای فلزی افقی و عمودی بکاررفته در بدنه کشتی بدست بیاورند. تصاویری که نشان می دهند ۷۲ تیر فلزی اصلی در هر طرف کشتی به کاررفته است. به نظر می رسد که برای هر چیزی طرح و الگویی وجود داشته است. وجود اتاقها و فضاهای کوچک و بزرگ در طبقات مختلف، نظریه وجود طرح مهندسی پیشرفته را تأیید می کند.
در طول تحقیقات، بررسیهایی در مورد تعیین طول، عرض و قطر کشتی انجام گرفته است که متخصصان را قادر ساخته تا از جزییات کف کشتی، ساختمان و الگوی اولیه و مواد تشکیل دهنده آن اطلاعاتی بدست آورند. دستیابی به چنین کشفیاتی مبهوت کننده بود، چرا که در بسیاری از مواقع، درک واقعیت کشف شده از حد تصور خارج بود.
کشف یک لایه غلافی و کپسولی شکل در داخل کشتی از این جمله بود که در واقع کشتی را به دو لایه یا پوسته اصلی مجهز می کرد. این آزمایشات، وجود دیوارهای داخلی کشتی، حفره ها، اتاقها و دهلیزها و همچنین وجود دو مخزن بزرگ استوانه ای را تأیید کرد. در این آزمایشها که به «رادار اسکن» یا «اسکن های راداری» معروفند، معلوم شد که دو مخزن استوانه ای بزرگ که هر کدام چهار متر و ۲۰ سانتی متر بلندی و هفت متر و بیست سانتی متر عرض داشته اند و به دور هر یک از آنها کمربندی فلزی نصب شده بود، در نزدیکی تنها در ورودی کشتی وجود داشته اند. در یکی از آزمایشات رادار اسکن که به درخواست استاندار استان آگری ترکیه انجام شد، معلوم شد که جنس بدنه کشتی از سه لایه چوب به هم چسبیده تشکیل شده است. این سه لایه با مواد محکم چسبنده، بهم چسبیده بودند.
و کشتی بساز زیر نظر ما و مطابق وحی ما [
قطعات كاملاً سنگي شده از قسمتهاي چوبي كشتي كه آثار حجاري و برش خوردگي دارند.
در سال ۱۹۹۱، یک عدد میخ پرچ فسیل شده با حضور ۲۶ نفر محقق در بقایای کشتی کشف شد. تجزیه و تحلیل ترکیبات این میخ وجود آلیاژهای آلومینیوم، تیتانیوم و برخی از دیگر فلزات را تأیید کرد.
این در حالی است که گمان می رفت در زمان حضرت نوح، آهن و آلومینیوم هنوز به مرحله کشف و استخراج نرسیده باشد. آیا ما نیازمند بازنگری در تاریخ استفاده و استخراج بشر از فلزات هستیم؟
لنگرهای کشتی هم کشف شد
بر بلندیهای تپه های اطراف محل کشتی، باستان شناسان چند جسم بزرگ حجیم سنگی یافتند که در بالای هر کدام سوراخی بزرگ تعبیه شده بود. این اجسام مثلثی شکل سنگی و نیمه صیقلی، شبیه به لنگرهای کشتی های باستانی بودند که «دراگ» نامیده می شدند. اینها در واقع ابزاری بودند که به علت وزن زیاد به جای وزنه یا لنگر به هنگام پهلو گرفتن کشتی به آب پرتاب می شدند. چگونه و با چه نیرویی؟ دقیقاً نمی دانیم ولی حدس هایی در این زمینه وجود دارد.
کشف شش وزنه یا لنگر کشتی، هر یک مجهز به سوراخی در بالای آن، حدس باستان شناسان را به یقین تبدیل کرد. این وزنه ها در فواصل متفاوت، ظاهراً به هنگام پهلو گرفتن کشتی به آب پرتاب شده بودند.
اندازه کشتی نوح در کتاب مقدس ۳۰۰ ذراع یاد شده است. واحد ذراع در مصر قدیم در زمان حضرت موسی(ع) برابر با ۵۲.۷ سانتی متر بوده است. با محاسبه این رقم، عدد ۱۵۸.۴۶ متر بدست می آید.
طول کشتی مورد کاوش توسط دو تیم مختلف در دو زمان اندازه گیری شد. رقم بدست آمده دقیقاً ۱۵۸.۴۶ متر را نشان می داد. این محاسبات، محققان را در ادامه کاوشها مصمم تر کرد…
بدین ترتیب در این یادداشت و برای نخستین بار، هم از طریق اثبات توقف روند سازنده ی تاریخ، در سرزمینی که امروز ترکیه می شناسیم و هم از مسیر مشاهدات عوارض و شرایط جغرافیایی، بی کم ترین تردید مدعی می شوم که ترکیه ی کنونی مکان وقوع طوفان نوح بوده است.
روایت است که حضرت نوح(ع) قبل از به زمین نشستن کشتی و فروکش کردن آب، پرنده ای را که باید مانند کبوتر یا کلاغ بوده باشد به بیرون فرستاد تا مطمئن شود خشکی نزدیک است یا نه. بار اول پرنده با خستگی به کشتی بازگشت و این بدان معنی بود که خشکی در آن نزدیکیها وجود ندارد. بار دوم پرنده به کشتی باز نگشت و این آزمایش نشان داد که عمل لنگر انداختن نزدیک است. [در کتاب مقدس که گویا این روایت از آن نقل شده، آمده است حضرت نوح(ع) ابتدا یک کلاغ را می فرستد که از فرستادن کلاغ نتیجه ای نمی گیرد و بعد از آن کبوتری را می فرستد- انصاف]
درست در دو کیلومتری شرق محلی که کشتی هم اکنون قرار دارد، دهکده ای وجود دارد که «کارگاکونماز» نامیده شده است. نام این دهکده ترکی را چنین ترجمه کرده اند: «آن کلاغ نه توقف می کند نه باز می گردد.» [چارلز برلیتز در کتاب "کشتی گمشده نوح" (ترجمه احمد اسلاملو) نام این محل را "جایی که کلاغ نمی نشیند" ترجمه کرده است- انصاف]
محل کنونی کشتی در دل کوههای آرارات از گذشته های دور، به منطقه هشت معروف شده و دره پایین منطقه، محله هشت نام گرفته است. چرا؟ [در کتاب "کشتی گمشده نوح" آمده نام این منطقه به «تمانین» (Temanin) معروف است که به معنی «هشت» است. شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار از امام رضا(ع) نقل کرده است که "نوح در همان محلی که کشتی به زمین نشست قریه ای بنا کرد و نام آن را قریه «ثمانین» (هشتاد) گذاشت." همانطور که می بینیم بین کلمات «ثمانین» (هشتاد) و «تمانین» (هشت) از نظر شکل و معنی شباهت زیادی وجود دارد- انصاف]
در نزدیکی محل فرود کشتی در بالای تپه، لوحه ای کشف شد که ادعاهای باستان شناسان را به طرز زیبایی اثبات کرد. کتیبه ای که حداقل ۴۰۰۰ سال قدمت دارد. بر روی این تابلوی سنگ آهکی، در سمت چپ، تصویر رشته کوههایی دیده می شود که در کنار یک تپه و سپس یک کوه آتشفشان قرار دارد. در سمت راست، یک تصویر قایقی شکل با هشت نفر انسان کنده کاری شده است… در بالای سنگ کتیبه، دو پرنده در حال پروازند. کشف این کتیبه همگان را به شگفتی واداشت. [کتاب مقدس، سرنشینان کشتی نوح را هشت نفر ذکر کرده است. در روایات شیعه نیز تعداد هشت نفر و هشتاد نفر، هر دو نقل شده است- انصاف] در واقعیت موجود، کوه آرارات در سمت چپ، تپه ای در کنار آن و قله یک کوه آتشفشان در کنار تپه وجود دارد.
پیامبر اسلام فرمود: « هنگامی که خداوند اراده کرد قوم حضرت نوح را هلاک کند، به نوح فرمان داد کشتی بزرگی بسازد. جبرئیل نیز با میخهایی برای ساختن کشتی فرود آمد. در میان انبوه میخها پنج میخ ویژه بود که درخشش خاصی داشت و بر روی هر یک نام یکی از پنج نور مقدس محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین نقش بسته بود.
حضرت نوح هر کدام را بر می داشت، میخ همچون ستارهای در تاریکی شب می درخشید. هنگامی که میخ پنجم را برداشت، پس از درخششی، اشکی از آن جاری شد.
نوح از جبرئیل پرسید: « این میخ و اشک چیست؟»
جبرئیل در پاسخ گفت: « این میخ حسین بن علی است.»
حضرت نوح نیز هر یک را در یک طرف از کشتی کوبید.
پیامبر فرمود: « در آیه « و حملنا علی ذات الواح و دسر » منظور از « الواح » چوبهای کشتی و منظور از « دسر » ما هستیم. اگر ما نبودیم کشتی حرکت نمی کرد.»
منابع:
بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۲۲، حدیث ۱۴- امان الاخطار، ص ۱۰۷ و ۱۰۸
گزارش باستانشناسی شوروی دربارة کشتی نوح
بر اثر این اکتشاف، ادارة کلّ باستان شناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و خواندن آن، هیئتی مرکّب از هفت نفر از مهمترین باستان شناسان و اساتید خط شناس و زبان دان روسی و چینی را مأمور تحقیق و بررسی نموده که نام آنها بدین گونه است:
۱ ـ پرفسور سولی نوف، استاد زبانهای قدیمی و باستانی در دانشکدة مسکو.
۲ ـ ایفاهان خینو، دانشمند و استاد زبانشناس در دانشکدة لولوهان چین.
۳ ـ میشانن لوفارنک، مدیر کلّ آثار باستانی شوروی.
۴ ـ تانمول گورف، استاد لغات در دانشکده کیفزو.
۵ ـ پرفسور دی راکن استاد باستان شناس در آکادمی علوم لنین.
۶ ـ ایم احمد کولا، مدیر تحقیقات و اکتشافات عمومی شوروی.
۷ ـ میچر کولتوف، رئیس دانشکدة استالین.
این هیئت پس از ۸ ماه تحقیق و مطالعه و مقایسة حروف آن با نمونة سائر خطوط و کلمات قدیم متّفقاً گزارش زیر را در اختیار باستان شناسی شوروی گذاشت:
۱ ـ این لوح مخطوط چوبی از جنس همان پاره تختههای مربوط به کاوشهای قبلی، و کُلاًّ متعلّق به کشتی نوح بوده است؛ منتهی لوح مزبور مثل سائر تختهها آنقدرها پوسیده نشده، و طوری سالم مانده که خواندن خطهای آن به آسانی امکان پذیر میباشد.
۲ ـ حروف و کلمات این عبارات به لغت سامانی یا سامی است که در حقیقت اُمّ اللغات (ریشة لغات) و به سام بن نوح منسوب میباشد.
۳ ـ معنای این حروف و کلمات بدین شرح است:
توسّل حضرت نوح به پنج تن علیهم السّلام و أسامی آنها بر کشتی
«ای خدای من! و ای یاور من!
به رحمت و کرمت مرا یاری نما!
و به پاس خاطر این نفوس مقدّسه:
مُحمّد
إیلیا (علیّ)
شَبَر (حَسَن)
شُبَیْر (حُسَین)
فاطِمَه
آنان که همه بزرگان و گرامیاند
جهان به برکت آنها برپاست.
به احترام نام آنها مرا یاری کن!
تنها توئی که میتوانی مرا به راه راست هدایت کنی!»
بعداً دانشمند انگلیسی: این ایف ماکس، استاد زبانهای باستانی در دانشگاه منچستر، ترجمة روسی این کلمات را به زبان انگلیسی برگردانید، و عیناً در این مجلّهها و روزنامهها نقل و منتشر گردیده است:
۱ ـ مجلّة هفتگی «ویکلی میرر» لندن، شمارة مربوط به ۲۸ دسامبر ۱۹۵۳ م.
۲ ـ مجلّة «استار انگلیسی» لندن، مربوط به کانون دوّم ۱۹۵۴ م.
۳ ـ روزنامة «سن لایت» منتشره از منچستر، شمارة مربوط به کانون دوّم ۱۹۵۴ م.
۴ ـ روزنامة «ویکلی میرر» تاریخ یکم شباط ۱۹۵۴ م.
۵ ـ روزنامة «الهدی» قاهره مصر، تاریخ ۳۰ مارس ۱۹۵۳ م.
سپس دانشمند و محدّث عالیمقام پاکستانی حکیم سیّد محمود گیلانی که یک موقع مدیر روزنامة «أهل الحَدیث» پاکستان (و نخست از اهل تسنّن بوده و بعداً از روی تحقیق به آئین تشیّع گرائیده) آن گزارش را به زبان اُرْدو در کتابی به نام «إیلیا مرکز نجات ادیان العالم» ترجمه و نقل کرده است.
آنگاه مجلّة «بذره» نجف در شمارههای شوّال و ذوالقعدة ۱۳۸۵، سال اوّل، صفحه ۷۸ إلی ۸۱ زیر عنوان: نامهای مبارکی که حضرت نوح بدان توسّل جست، از اردو به عربی ترجمه و نقل کرده است.
لازم به تذکر است که لوح بدست آمده هم اکنون در موزه واتیکان در “رم” قرار دارد.
در پایان اشاره به برخی نکات در تأیید تحقیقات:
۱- «کتاب مقدس» می گوید که کشتی نوح در ناحیه کوههای آرارات فرود آمده است.
۲- قرآن کتاب مقدس مسلمانان، می گوید که کشتی نوح بر روی کوه «جودی» نشسته است. کوهی که در حال حاضر کشتی مورد نظر بر آن قرار دارد به ترکی «کودی» داغ یا همان کوه «جودی» نام دارد. [در منابع اسلامی آمده است که محل کوه جودی در منطقه موصل است. مثلاً در کتاب «الدر المنثور» از امام کاظم(ع) نقل شده که «جودی کوهی است در موصل». رجوع به نقشه جغرافیایی نشان می دهد که نزدیکترین محل معروف و شناخته شده در عصر ائمه به کوه آرارات، منطقه موصل در شمال عراق است- انصاف] قضی الامر و استوت علی الجودی (سوره هود، آیه۴۴)
۳- آشور نصیربان دوم، پادشاه آشور (۸۵۹ – ۸۸۳ قبل از میلاد) مدعی بود که کشتی نوح در محلی به نام نیسیر پهلو گرفته است. در فاصله کمتر از ۵۰۰ یاردی محل کشتی، دهکده ای وجود دارد که اوزون گیلی نام دارد و پایین تر از آن بر روی نقشه های بسیار قدیمی، محلی به نام نیسیر یا نسیر مشاهده می شود.
۴- اسامی برخی اماکن در اطراف کوه آرارت نیز می تواند با ماجرای طوفان و کشتی نوح مرتبط باشد؛ خود کوه آرارات در میان ارمنی ها به کوه «ماسیس» معروف است که به معنی «مادر جهان» است، «نخجوان» به معنی «محل فرود» است، «اچمیادزین» به معنی «فرودگاه» یا «کسانی که فرود آمدند» است، «آرگوری» (Arghuri) نشان دهنده «پرورش درخت مو» است که می تواند یادآور کاشت درخت مو توسط حضرت نوح(ع) پس از پایان طوفان، آنطور که در کتاب مقدس به آن اشاره شده باشد، دهکده ای نزدیک به محل کشتی وجود دارد به نام «محشر» که می تواند یادآور مجازات جهانی مردم دنیا باشد- انصاف (به نقل از “کشتی گمشده نوح” صفحه ۱۷۱)]
هم اینک دولت ترکیه با اعزام گروههای باستان شناس، کشتی را مورد حفاظت قرار داده و برخی از یافته های باستان شناسان برای حفاظت و مراقبت بیشتر، مورد توجه ویژه قرار گرفته اند. کشف چهار ستون فلزی فسیل شده که هرکدام ۱۲۰ سانتی متر طول دارند و از بخشهای مهم در ساخت کشتی بوده اند، از جمله این اشیاء است که هم اکنون در تملک وزارت معادن و فلزات ترکیه قرار دارد.
در دل کوههای آرارات در نزدیکی مرزهای ایران و ترکیه، جسم عظیم فسیل شده ای قرنهاست که آرمیده و طوفان مهیب را پشت سرگذاشته است. کشتی بزرگ و مجهزی که یکی از پیامبران خدا را در رسالتش یاری داده است. این فسیل غول پیکر، راز و رمزهای بسیاری در دل خود نهفته دارد. ماجرای آن قرنهاست که مورد توجه بوده و دهها سال کانون کاوش ها و کنجکاویها خواهد بود. تحقیقات هم چنان ادامه دارد.
منابع: مقاله ی “فسیل کشتی نوح” نوشته ی دکتر جاناتان گری، ترجمه ی کتايون افجه ای