شگفتي هاي سوره اخلاص
| ||||||||||
نوشته مهندس: عبد الدائم الكحيل برگردان: دکتر محمد هادي مؤذن جامي أسراراين سورهعظيمچيست ؟ وآيا به زبان اعداد مي توان معجزه جديدي که عظمت اين سوره را اثبات کند ارائه کرد؟ دراين نوشتار زنجيره اي از توافقات شگفت آورآيات سوره با عدد هفت را ارائه مي کنيم تا ايمانمان به آفريدگارآسمانهاي هفتگانه بيشترشود. عدد كلمات هرآيه فقط اين نيست بلکه هرآيه از آيات چهارکانه حاوي عدد معيني ازکلمات به شرح آتي است : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد كلمات 4 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد كلمات 2 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد كلمات 5 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد كلمات 6 اين ارقام را برحسب ترتيب مي نوبسيم : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 4 2 5 6 عدد حاصل يعني 6524مضرب هفت است : 6524 = 7 × 932 حروف (الله) در هرآية همانطور که خداوند عَزَّ وجَلَّ هرچيز درقرآن را باإحكاممرتب کرده ،اين ترتيبگيج کننده را براي اسم اعظم (الله) در سوره اخلاص که ازالله ووحدانيتو بي انبازي او سخن گفته مي يابيم . هرآية حاوي تعداد معيني ازحروف لفظ جلاله (الله)، يعني الف ولام وهاءاست ، اگرآيات چهارگانه رابا تعدادحروف اسم (الله) درهريک بنويسيم داريم : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد حروف الف ولام وهاء 7 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد حروف الف ولام وهاء 6 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد حروف الف ولام وهاء ء 4 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد حروف الف ولام وهاء 5 اگرارقام خاص تكرار حروف لفظ جلاله را بنويسيم داريم: آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 7 6 4 5 عدد جديد 5467 مضرب هفت است : 5467 = 7 × 781 كلمات وحروف لفظ جلاله حتى هنگامي کهكلمات هرآيه با تعدادحروف (الله) درهريک را باهم لحاظ کنيم اين نظام عددي باقي است : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 كلماتها ا ل هـ كلماتها ا ل هـ كلماتها ا ل هـ كلماتها ا ل هـ 4 7 2 6 5 4 6 5 عدد56456274 ار مضارب هفت است : 74 62 45 56 = 7 × 8065182 ودراين معادلات الهي بامن تأمل کنيد که چگونه همگي متناسب با عدد 7 است : 1_ عدد كلمات هرآية: 4 2 5 6 ازمضارب هفت است 2ـ عدد حروف (الله) درهرآية: 7 6 4 5 ازمضارب هفت است 3ـ عدد كلمات وحروف (الله) درهرآية: 74 62 45 56 ازمضارب هفت است آيا اين کار نظم کاربشراست كلمات حاوي حروف اسم (الله) برخي ازكلمات سورهحاوي حروفي ازاسم (الله)است و برخي فاقد آن ، که اين کلمات را برشماريم 14 مي شود يعني 7 ×2، توزيع کلمات بقرار زير است : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد كلمات حاويحروف ا ل هـهو 4 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد كلمات حاوي حروف ا ل هـ 2 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد كلمات حاوي حروف ا ل هـ 4 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد كلمات حاويحروف ا ل هـ 4 اگر بر اساس ترتيب بنويسيم رقم قم جديدي بدست مي آيد که مضرب هفت است: الآية 1 الآية 2 الآية 3 الآية 4 4 2 4 4 عدد 4424 مضرب 7 مي باشد : 4424 = 7 × 632 وکلماتي که فاقد حرفي از حروفلفظ جلاله نيز چنين است : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 0 0 1 2 عدد 2100 مضرب 7 مي باشد : 2100 = 7 × 300 اعجاز عددي در يک آيه اکنون در آيه سوم سوره :(لم يلد ولم يولد)تأمل کنيد که چه نظم وتناسب شگفت آوري دارد: اين آيه که خداوند در آن خود را ازداشتن فرزند و زاده شدن منزه دانسته ، با وجود داشتن کلمات قليل (12 حرف) غني از اعجاز ودلايل آن است . در پنج بخش اين آيه اسرارعددي شگفت آوري نهفته که شک درآن ممکن نيست . آيا اين معجزه شگرف دليل يکتايي خداي عز وجلنيست ؟ تناسب شگرف آيه سوم سوره اخلاص با بسمله دراين آيه عظيم معجزه اي برپايه حروف : (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) وجود دارد, حروف هرکلمه ازكلمات بسمله با کلمات (لم يلد ولم يولد)بانظم مُحكَمي تناسب دارد. كلمة (بسم) حرف مشترك بين اين كلمه وآيه حرف ميماست که اگربررسي شود نتيجه وجود حرف ميم درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْ يَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 1 0 0 1 0 وعدد توزيع حروف (بسم) يعني 1001 هم ازمضارب هفت است : 01001 = 7 × 11 × 0143 كلمه (الله) حرف مشترك بين اسم (الله)وآيه (لم يلد ولم يولد)حرف لاماست که اگربررسي شود نتيجه وجود حرف لام درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْ يَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 1 1 0 1 1 وعدد 11011 توزيع حروف اسم (الله) مضرب هفت است : 11011 = 7 × 1573 كلمه (الرَّحْمنِ) حروف مشترك بين كلمه (الرَّحْمنِ)وآيه لام وميماست که اگربررسي شود نتيجه وجود دو حرف لام و ميم درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْيَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 2 1 0 2 1 عدد 12012 توزيع حروف اسم (الرَّحْمنِ) هم مضرب هفت است : 12012 = 7 × 1716 كلمه (الرَّحِيمِ) حروف المشترك بين اسم وآيه لام و ياء وميم است که اگربررسي شود نتيجه وجود حروف مذکور درهرکلمه آيه چنين مي شود : لمَ ْ يَلِدْ و لمَ ْيُولَدْ 2 2 0 2 2 وعدد 22022توزيع حروف اسم (الرَّحِيمِ) هم مضرب هفت است: 22022 = 7 × 3146 و اکنون مي پرسيم آيا ممکن است اين چهارتکرار در چهار آيه تصادفي باشد وهمه مضرب هفت گردند ؟ اگر حاصل تقسيم اعدا مذکور برهفت را بنويسيم داريم : 1 ـ كلمه (بسم): 0143 2 ـ كلمه (الله): 1573 3 ـ كلمه (الرَّحْمنِ):1716 4 ـ كلمه (الرَّحِيمِ):3146 يعني به ترتيب داريم : بسم الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ 0143 1573 1716 3146 عدد متشكل از رديف اين ارقام که 16 رقمي است هم مضرب هفت است : 3146171615730143 = 7 × 449453087961449 (أحد)تجلَّىمي کند ... در اين آيه عظيم ارقام ونظم وتناسبي است که گواه وحدانيت ويکتايي خداي تعالي است . از نامهاي زيباي خداوصفاتش (الأحد) است که انبازي ندارد. اگركلمات آية و تعداد حروفي از کلمه (الأحد) يعني حروف: ا ل ح درا بنويسيم داريم : لم يلد و لم يولد 1 2 0 1 2 عدد 21021 (ومقلوب آن 12012) هم ازمضارب هفت و هم دو بارقابل قسمت برآن است که تاکيد مي کنم اين نظم صادر از خداي واحد أحد سبحانه وتعالىاست : 21021 = 7 × 7 × 429 حتى هنگامي که درهرکلمه حروف (أحد) بدون (ال) را بجوييم نيز اين نظام پابرجاست : لم يلد و لم يولد 0 1 0 0 1 يعني عدد توزيع حروف از مضارب هفت است : 10010 = 7 × 1430 شگفت آور آنکه حاصل قسمت اين دو عدد يعني429 و 1430 نيز اگر درکنارهم نوشته شود (1430429) نيز مضرب هفت است : 1430429 = 7 × 204347 اين تناسبات شگفت آوربا عدد هفت دليل قاطعي است برآنکه خداوند تعالي حروف قرآن ونظم وترتيبآن را به شکلي محکم ومتين آورده که نظيزآن را نمي توان آورد. أسماء الله الحسنىو آيه سوم سوره اخلاص بيشتر نامهاي زيباي خدا در اين آيه متجلي است مثلا توزيع حروف اسم (المبدئ): لم يلد و لم يولد 2 3 0 2 3 که عدد 32032 مضرب هفت است : 32032 = 7 × 4576 اسم (القدير) : لم يلد و لم يولد 1 3 0 1 3 که عدد31031 هم مضرب هفت است : 31031 = 7 × 4433 وشگفت آورتر آنکه اين مطلب درهردو حالت معرفه و غيرمعرفه اسم مشاهده مي شود مثلا در: (الصَّمد) يا (صَمَد)، قاعده ثابتاست.
أولينحرف وآخرينحرف آيه ازعظمتكتاب خداوندتعالى آنکه كتابي استكامل درسوره ها وآياتش ، ودرتكرار أولينحرف وآخرينحرف درآية نظم عددي محكمي مشهود است که درهمه كتاب خدا هست. 1 ـ توزيع حرف لام: اگرآية را با تعد اد حرف لام در کلماتش بنويسيم داريم : لم يلد و لم يولد 1 1 0 1 1 عدد توزيع حرف اللام يعني(11011) مضرب هفت است . 2 ـ توزيع حرف دال: اگرآية را با تعد اد حرف دال در کلماتش بنويسيم داريم: لم يلد و لم يولد 0 1 0 0 1 وعدد 10010 هم مضرب هفت است . پس هم اولين وهم آخرين حرف آيه براساس نظم عددي مبتني بر هفت توزيع شده است. حروف (الـم) دراين آيه نظمي براساس حروفالف ولام وميموجود دارد ، اين بارهم آيه رابراساس تعداد کلمات (ا ل م)مي نويسيم : لم يلد و لم يولد 2 1 0 2 1 عدد 12012 و مقلوب آن 21021براي توزيع (الم) هم از مضارب هفت است . اين موزد براي اسم (الأحد) هم مطرح شد. نکته عجيبي ازعجائب قرآن ازعجائب آيه(لم يلد ولم يولد) آنکه همه اعدادي که ذکر شد بر 7 قابل قسمت است و اين اعداد بر (11) هم از دو طرف قابل قسمت است و اين عدد به حساب ابجد برابر (هو) مي شود !! واين خود دليلي بر وحدانيت خداست چرا که عدد (11) از دو (1) و (1)ترکيب شده و تاکيد بروحدانيت خداوند تعالي است . وجالب آنکه اين اعدادبر 13هم قابل قسمت است که عدد اول است و نمايند عدد سالهاي دعوت در مکه است.به مجموعه عمليات زيرتوجه فرماييد که اعداد بدون استثناء بر(7) و (11) و (13)تناسب دارند: 1001 = 7 × 11 × 13 × 1 11011 = 7 × 11 × 13 × 11 2002 = 7 × 11 × 13 × ×2 12012 = 7 × 11 × 13 × 12 21021 = 7 × 11 × 13 × 21 22022 = 7 × 11 × 13 × 22 31031 = 7 × 11 × 13 × 31 13013 = 7 × 11 × 13 × 13 32032 = 7 × 11 × 13 × 32 23023 = 7 × 11 × 13 × 23 اين نتايج عجيب تصادفي بدست نيامده است . اگر براساس قانون احتمالات بخواهيم سخن گوييم احتمال آن يک در يک ميلي.ن ميليارد ميليارد (يعني يک با سي صفردرمقابل آن !) است . براي همين مي توان گفت که بشر از تقليد حتي يک آيه قرآن ناتوان است چه رسد به کل قرآن ؟ نکته آخر آنکه اگرهر سه عدد: 7-11-13 را درهم ضرب کنيم عدد حاصل يعني: 1001 هم تاکيدي بر عدد يک است و دليلي بر وحدانيت خداوند يگانه يکتا (الله الواحد الأحد) ؟؟؟ أسماء الله درسورهاخلاص کيفيت تجليأسماء الله الحسنى درسورهاخلاص کهسورهتوحيد است دليل عيني و عددي قوي بر إحکام حروف اسماي حسناي الهي درآيات کتابش قرآن است تا قدرت او برهرچيز را نشان دهد وأن الله هو الواحد الأحد لم يتخذ ولداً ولا يساويه شيء فهو خالق كل شيء، سبحانه وتعالى عما يشركون. توزيع حروف اسم (الملك) (الملك)اسمي ازأسماء الله الحسنىاست، يقول تعالى: (هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ) [الحشر: 59/23]. وازعظمتقرآن آنکه هرحرفآن بمقدار ونظام مُحكَموضع شده است. وکسي که سورهاخلاص را نازل کرده (الملِك)تبارك وتعالىاست، براي همين حروف اسمش را درون اين سورهبانظمعددي متناسب با عدد هفت مقررفرمود تا دريابيم و بدانيم که : (أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاَطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً) [الطلاق: 65/12]. اگركلمات سورهاخلاص را نوشته و عدد حروف اسم (الملك) يعني حروف: ا ل م ك را درآن بنويسيم داريم : قل هو الله أحد الله الصمد 1 0 3 1 3 3 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 1 0 2 1 0 2 1 1 2 1 عدد حاصل يعني12112012012331301 مضرب هفت است : 12112012012331301 = 7 × 1730287430333043 وگرچه اين نتيجه شگفت آور است اام شايد کسي بگويد اين نتيجه تصادفي است لذا خداوند تعالي نظم ديگري براي تأکيد بر اين نتيجه قرار داداه است يعني اگرتعداد حروف اسم (الملك) در هرآيه را محاسبه کنيم حاصل چنين است: آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 5 6 6 7 يعني عدد 7665 مضرب هفت است : 7665 = 7 × 1095 آيا اين نظم شگفت آور نيست ؟ توزيع حروف اسم (القدُّوس) واين نظم با حروفاسم (القدوس)، نيز مشاهده مي شود : ا ل ق د و س: قل هو الله أحد الله الصمد 2 1 3 2 3 3 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 1 1 3 1 1 0 1 2 2 عدد توزيع حروف(القدوس) يعني: 22101131121332312 هم مضرب هفت است : 22101131121332312 = 7 × 3157304445904616 اعجاز ادامه دارد چرا که عدد حروف درهرايه به قرار زير است : آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 8 6 8 7 عدد توزيع حروف (القدوس) يعني7868 مضرب هفت است : 7868 = 7 × 1124 وسبحان الله العظيم! خود نظم تماماً با هر دو اسم تکرار شده است آيا اين امر تصادفي است ؟ و مي پرسيم : آيا براي انساني هر قدر هم توانا ممکن است که نصي ادبي با اين نظم عددي بيافريند ؟ در کتاب خداوند عَزَّ وجَلَّ هر قدر بگرديم خلل و اختلافي – چه دربلاغت ومعاني وچه در اعجاز علمي وعددي - نمي توانيم پيدا کنيم وصدق الله سبحانه وتعالى عندما يقول عن كتابه:(لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ) [فصلت: 41/42]. نظم شگرف دو اسم ازأسماء الله اکنون در نظم متعاکستوزيع حروف دو اسم: (الخالق البارئ) تأمل و تدبر کنيد که عدد توزيع حروف (الخالق) و مقلوب عدد توزيع حروف (البارئ) در سوره هر دو مضرب هفت هستند . توزيع حروف اسم (الخالق) عَزَّ وجَلَّ دركلمات سوره به روش پيشگفته عددحروف (الخالق)، يعنيأي حروف ا ل خ قدرسوره چنين است: قل هو الله أحد الله الصمد 2 0 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 0 1 1 0 1 0 1 1 1 وعدد توزيع حروف اسم (الخالق) مضرب هفت: 11101011011231302= 7 × 15858715890186 توزيع حروف اسم (البارئ) تعالى دركلمات سوره براي حروف كلمة (البارئ)سبحانه وتعالى، يعني حروف ا ل ب ر ياعداد چنين است: قل هو الله أحد الله الصمد 1 0 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 0 1 2 0 1 1 1 1 1 اگرعدد از راست به چپ (از قلبه طرف أحد) خوانده شود عدد: 10313212012011111 به دست مي آيد که مضرب هفت است : 10313212012011111 = 7 × 1473316001715873 تنوع وتعدد أسلوبهاياعجاز عددي موجب ازدياد پيچيدگي معجزه عددي قرآن و محال تر شدن تقليد اين معجزه توسط انسانهاست . براي همين مي تونا گفت که تعداد نظم هاي عددي اين کتاب بزرگ پايان ناپذير است! توزيع حروف اسم (الخالق) و اسم (البارئ)بنحوي که ياد شد کارانسان نيست بلکه کار پروردگارانسانهاست . وبا من به عظمتكلام خدا بنگريد :(قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَأَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً)[الكهف:18/109]. واگردر بسياري از أسماء الله الحسنى تأمل کنيم اين نظم پابرجاست مثلاً اسم (البصير) و اسم (العدل) از اين نظم پيروي مي کنند... به مواردديگر توجه فرماييد : (المحصي) و سوره اخلاص اين بار سوره راکامل وبا بسمله و تعداد حروف كلمة (المحصي) يعني ا ل م ح ص ي را درآن مي نويسيم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 1 3 4 5 1 0 3 2 3 4 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 2 0 2 2 0 2 1 1 1 2 عدد توزيع حروف (المحصي) در کلمات سوره يعني211120220224323015431 هم مضرب هفت است : 211120220224323015431 = 7 × 30160031460617573633 اين نظم عجيب حتي دراجزاي سوره هم وجود دارد اگرتعداد هرحرف اسم (المحصي)سبحانه وتعالىرا درهرکلمه جزء اثباتي (بسمله وآيه نخست سوره) بنويسيم داريم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 1 3 4 5 1 0 3 2 3 4 وعدد 4323015431 هم ازمضارب هفت است : 4323015431 = 7 × 617573633 در جزء نفي (آيات دوم وسوم سوره ) داريم : لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 2 0 2 2 0 2 1 1 1 2 وعدد 21112022022 هم ازمضارب هفت است : 21112022022 = 7 × 3016003146 وحتى اگربا يک آيه محاسبه را تکرار کنيم داريم : لم يلد و لم يولد 2 2 0 2 2 عدد 22022 هم ازمضارب هفت است : 22022 = 7 × 3146 و لم يكن له كفواً أحد 0 2 1 1 1 2 عدد 211120 هم ازمضارب هفت است : 211120= 7 ×30160 اين نتايج قطعي الثبوت تأکيد مي کند که خداوند تعالي اين آيات را به اين شکل شگفت آور إحکام بخشيده است و جزرب السماوات السبع کسي را توان اين کار نيست . براي همين به مدعياني که درقرآن شک دارند بايد گفت: (فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ)[الطور: 52/34]. ما در قرن 21 ميلادي هستيم وهنوز کسي نتوانسته در برابراين تحدي قد عَلَم کند (وهرکه کرد رسوا شد) ومگرکسي مي تواند چون قرآن بياورد ؟ اکنون به اسم (المبدئ)، مي پردازيم ، يقول عز وجل:(وَهُوَ الَّذِي يَبْدأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)[الروم: 30/27]. المبـدئ توزيع حروف (المبدئ)، يعني: ا ل م ب د ي بدين قرار است : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 2 3 3 4 1 0 3 2 3 4 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 3 0 2 3 0 2 1 1 1 2 وعدد حاصل مضرب هفت : 211120320324323014332= 7 × 30160045760617573476 واين نظم در دو جزء نفي واثبات سوره تکرارمي شود ، در جزء اثباتي : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 2 3 3 4 1 0 3 2 3 4 عدد: 4323014332 مضرب هفت است ودر جزء نفي : لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 2 3 0 2 3 0 2 1 1 1 2 عدد: 21112032032 دو بار بر هفت بخشپذير است . واين دليل وتأكيدي از خداوند عز وجل به زبان عدد است که اوست يگانه يکتايي که نه زاييده و نه زاده شده (أنهواحد أحد لم يلد ولم يولد!) واين نظم درهرآيه تکرارمي شود: لم يلد و لم يولد 2 3 0 2 3 وعدد 32032 برهفت بخشپذير است : 32032 = 7 × 4576 و لم يكن له كفواً أحد 0 2 1 1 1 2 عدد 211120 برهفت بخشپذير است 211120 = 7 × 30160 شايد کسي بگويد اين موارد تصادفي است پس به دو اسم متلازم مي پردازيم : از اسمهاي وارده درقرآن قوله تعالىاست:(وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ)[البروج: 85/14]. نظم مذکور دران مورد هم صادق است . الغفور الودود توزيع حروف كلمة (الغفور) حروف اين اسم يعني ا ل غ ف و ر را به قرار زير مي نويسيم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 3 3 1 1 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 1 1 2 1 1 0 1 3 1 عدد حاصل برهفت بخشپذير است : 131011211112313113330= 7 × 18715887301759016190 توزيع حروف كلمة (الودود) وحروف اسم (الودود) يعني حروف ا ل و د هم ازاين نظم پيروي مي کنند: بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 2 2 1 1 3 2 3 3 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 1 1 3 1 1 0 1 2 2 وعددحاصل برهفت بخشپذير است : 221011311213323112230= 7 × 31573044459046158890 اسم (اللطيف) توزيع حروف (اللطيف) يعني ا ل ط ي ف به قرار زير است : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 2 3 1 0 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 0 1 2 0 1 1 1 2 1 وعدد حاصل بر هفت بخشپذير : 121110210212313013230= 7 × 17301458601759001890 اسم (الوليّ) توزيع حروف (الوليّ) يعني ا ل و ي هم چنين است : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 3 2 3 1 1 3 1 3 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 1 1 3 1 1 1 1 2 1 وعدد حاصل بر هفت بخشپذير : 121111311212313113230= 7 × 17301615887473301890 عبارات قرآني هم با نظميمُحكمتجلي مي کنند تجلي اسمهاي زيباي الهي را ملاحظه کرديد ، اکنون به برخي از عبارت قرآني مي پردازيم . خداوند تعالي درقرآن مي فرمايد (اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ)[الزمر: 39/62]، توزيع حروفاين عبارت يعني : ا ل هـ خ ق ك ش ي را بدين ترتيب مي نويسيم : بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 4 2 3 2 1 4 1 4 2 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 2 0 1 2 0 1 2 2 2 1 وعدد حاصل بر هفت بخشپذير : 122210210212414123240= 7 × 17458601458916303320 وهكذا أرقام وأرقام لا نهاية لإعجازها! وكلَّما تبحرنا في أعماق هذا القرآن أكثر رأيناعجائب لا تنقضي. وهذا تصديق لقول الحبيب الأعظم عليه الصلاة والسلام عندما وصف القرآن بقوله: (ولا تنقضي عجائبه)[رواه الترمذي].وايضاً فی ..(2) ولكن سؤالاين است : آيا إعجاز قرآن بريک نظم عددي خاص متکي است ؟ پاسخ اين پرسش در را بخش نظم حروف وارائه نظم انباشتي ارائه مي دهيم تا با يقين و تدبر بخوانيم : (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً) [النساء: 4/82]. اعجاز با بسمله ادامه دارد عدد حروف هرآية همراه بابسمله مي نويسيم : بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 19 11 9 12 15 عدد حاصل يعني 151291119 ز مضارب هفت است : 151291119 = 7 × 21613017 واگرأولينعدد يعني19 را با آخرين عدد يعني 15 باهم درنظرگيريم هم عدد حاصل يعني 1519 ارمضارب هفت است آن هم دوبار: 1519 = 7 × 7 × 31 حتي اگر تعداد حروف بسممله رادر هريک از موارد ياد شده بنويسيم داريم : (بسم الله الرحمن الرحيم) عدد حروف بسملة 19حرف (قل هو الله أحد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 8حرف. (الله الصمد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 7حرف. (لم يلد ولم يولد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 8حرف. (ولم يكن له كفُواً أحد) عدد حروف بسمله دركلمات اين آيه 9حرف. واگرآنها را مرتب بنويسيم مي شود : بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 19 8 7 8 9 و عدد حاصل يعني 987819 هم از مضارب هفت است : 987819 = 7 × 141117 حروف (الـم) حروف (الم)الف ولام وميم درآيات به اين ترتيب است : (بسم الله الرحمن الرحيم): عدد حروف(الم) 10 (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): عدد حروف(الم) 5 (اللَّهُ الصَّمَدُ): عدد حروف(الم) 6 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): عدد حروف(الم) 6 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): عدد حروف(الم) 5 که اگر افقي بنويسيم مي شود: بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 10 5 6 6 5 اين عدد يعني 566510 هم از مضارب هفت است : 566510 = 7 × 80930 عجيب آنکه اين نظم در اولين و آخرين حرف هم تکرار مي شود!! أولينحرف از(الم) أولينحرف از (الم) يعني ألفرادرهرآيه مي نويسيم: (بسم الله الرحمن الرحيم): تعداد حرفالف 3 (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): تعداد حرفالف 2 (اللَّهُ الصَّمَدُ): تعداد حرفالف 2 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): تعداد حرفالف 0 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): تعداد حرفالف 2 واگر مرتب بنويسيم مي شود: بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 3 2 2 0 2 عدد حاصل يعني 20223 از مضارب هفت است : 20223 = 7 × 2889 آخر حرف من (الم) اين نظم درمورد حرف آخر يعني ميم هم به چشم مي خورد: (بسم الله الرحمن الرحيم): تعداد حرفميم 3 (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ): تعداد حرفميم 0 (اللَّهُ الصَّمَدُ): تعداد حرفميم 1 (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ): تعداد حرفميم 2 (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ): تعداد حرفميم 1 اگرمرتب بنويسيم ً: بسمله آية 1 آية 2 آية 3 آية 4 3 0 1 2 1 عدد حاصل يعني 12103 از مضارب هفت وآن هم دوبار مي باشد : 12103 = 7 × 7 × 247 وعجيب آنکه جمع هردو حاصل قسمت هم ار مضارب هفت است : 2889 + 247 = 3136 3136 = 7 × 7 × 64 نظم حروف به حساب ابجد تعداد حروف سوره اخلاص 66 تاست (ازبسمله تا احد) وارزش عددي 66 برابر کلمه جلاله(الله)است . اما در سوره اخلاص نظم عددي دقيقي براي تعداد حروف کلمات وجود دارد که با فهم آن بايد سجده کرد و به عبوديت دربرابرحق اعتراف و به اسلام وقرآن افتخارکرد. اگر حروف اين سوره را به روش تراکمي يا انباشتي محاسبه کنيم ( يعني تعداد حروف هر کلمه را با کلمه قبل جمع کنيم ) به نظم شگفت آور ديگري مي رسيم ووجود اين نظم تراكمي دركتاب خدا دليل مادي وملموس برحقانيت آن است: بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد 3 7 13 19 21 23 27 30 الله الصمد لم يلد و لم يولد 34 39 41 44 45 47 51 و لم يكن له كفواً أحد 52 54 57 59 63 66 اين عدد شگفت آور 40 رقمي وبخشپذير برهفت به دست مي آيد يعني : 663595754525147454441393430272321191373 اين است حقيقت نابود کننده باطل و راهي براي اثبات حقانيت قرآن و اسلوبهاي متعدد اثبات اعجازعددي درقرآن که بزرگترين کتاب روي زمين است . توزيع كلماتي که حاوي حروف اسم (الله)است هنگامي که در سوره توحيد مي نگريم درمي يابيم که برخي ارز کلمات حاوي حروفي از لفظ جلاله (الله) است وبرخي ديگر چنين نيست . اکنون به روش دودويي Binaryبه اين موضوع مي پرداريم يهني به وجود حرف عدد يک و به عدم وجود ان عدد صفر مي دهيم و تمام سوره را مي نويسيم توجه شود که : عدد1 يعني وجود يک يا چند حروف اسم (الله) دركلمه. عدد0 يعني عدم وجود يک يا چند حروف اسم (الله) دركلمه. بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 1 1 1 1 1 1 1 1 1 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 0 1 1 0 1 0 1 1 1 عدد حاصل هم بر هفت بخشپذير است : 111010110111111111110= 7 × 15858587158730158730 بديهي که خواننده محترم مي داند که در زمان پيامبراعظم (ص) روش دودويي و استفاده از صفر و يک براي محاسبات مطرح نبوده است و اين خود تأکيدي است برتازگي قرآن درهمه زمانها و عدم انقضاي عجائبش . توزيع شگفت آورهرحرف ازحروف (الله) در سطور پيشين ديديم که توزيع حروف اسمهاي زيباي خداوندي چگونه است . اکنون به روش دودويي به محاسبه تک تک حروف لفظ جلاله مي پردازيم : توزيع حرف ألف بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 1 1 1 0 0 1 1 1 1 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 0 0 0 0 0 0 0 0 0 1 1 وعدد حاصل برهفت بخشپذيراست : 110000000001111001110= 7 × 15714285714444428730 توزيع حرف لام بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 2 1 1 1 0 2 0 2 1 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 1 1 0 1 1 0 1 0 1 0 0 وعدد حاصل برهفت بخشپذيراست : 001010110111202011120= 7 × 144301444457470160 توزيع حرف هاء بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد الله الصمد 0 1 0 0 0 1 1 0 1 0 لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد 0 0 0 0 0 0 0 0 1 0 0 و مقلوب عدد حاصل (از بسم به طرف أحد ) برهفت بخشپذيراست : 010001101000000000100= 7 × 1428728714285714300 قبالا هم شاهد اين نظم بديع بوده ايم و توزيع حرف اول وآخر عکس هم بوده است : توزيع أولينحرفدراسم (الله) توزيع آخرينحرف دراسم (الله) ® ألف هاء ¬ آيا اين اعداد بزرگ دليلي برآن نيست که قرآنخداوندعَزَّ وجَلَّنازل فرموده است؟ وصدق الله القائل عن كلماته: (وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)[لقمان: 31/27]. ما دراين نوشتار اثبات کرديم که آوردن سوره اي کوچک مانند سوره اخلاص محال است چه رسد به آوردن کتابي نظيرقرآن عظيم. واين فضل خداست که مارا به ارائه اين برهانهاي ملموس وقابل فهم همگان – يعني زبان اعداد - هدايت فرمود والحمدلله اولا وآخرا وظاهرا وباطنا مرجع: قرآن كريم. |
دانلود دو کتاب جدید از دکتر علی شریعتی
زیباترین روح پرستنده
نيايش عبارت است از تجلي دغدغه و اضطراب انساني، زنداني مانده در خويش، كه به زنداني بودن خويش آگاهي يافته است، نيايش تجلي روح تنها، و تنهايي است، تنها و تنهايي به آن معني كه كسي دور افتاده باشد، بنابرين تنهايي به معني بي كسي نيست، بلكه بمعناي جدايي است، بمعناي بي كسي نيست، بمعناي بي “او”يي است. و انساني كه خودش را تنها و غريب، در زندان طبيعت، و در زندان تنگ تر “خويش” كه جداره اين زندان، جداره هاي وجود “من” است، احساس مي كند، و جز با ضربه هاي انقلابي عشق، و جز با حيله عشق، و جز با التهاب پرستيدن، و جز با خواستني عاشقانه “دعا” راه نجات از اين زندان ندارد. چون كسي كه عشق را نفهمد، به ميزاني كه قدرت علمي اش قوي بشود، تا آنجاكه زندانبان طبيعت باشد، حتي طبيعت را اسير خود كند باز باندازه يك حيوان اسير “خويش” است.
برای دانلود کتاب زیبا ترین روح پرستنده کلیک کنید.
سیمای محمد(ص)
تجربه تلخي كه از سرنوشت تمدنهاي تاريخ بدست آورده ايم ، نوسان دائمي جامعه ها است ميان دنيا و آخرت، معنويت و ماديت، فرديت و جمعيت، جسم و روح، عظمت اخلاق و قدرت زندگي، عمق فرهنگ و اوج تمدن، دل و دماغ، عقل و احساس، علم و دين، اصالت و مصلحت، لذت و تقوي، زيبائي و سود، عينيت و ذهنيت و بالاخره، واقعيت و حقيقت، رئاليسم و ايده آليسم، كه همواره بشر را بيمار و معيوب داشته و از «محروميت» و «انحراف» رنجور ساخته است و اكنون نيز ، در طول حيات درازش بر روي زمين، بيش از هميشه از چنين بيماري يي رنج ميبرد، رنجي كه جهان را ، با همه فراخي، بر او تنگ كرده است.
افقهاي روشن زندگي را ، همه ، سياه و شوم مي بيند و انسان را تنهاي بي سامان و آواره، و آفرينش را دستگاهي ابله و پوچ؛ بگونه اي كه بدبيني و تلخ انديشي و ياس شوم فلسفي روح و انديشه قرن ما را تباه ساخته و مذهب عام روشنفكران امروز جهان شده است، تا آنجا كه منحني جنون و انتحار ، هم آهنگ با فرهنگ و مدنيت بزرگ انسان امروز، بشتاب صعود مي كند و آينده او را هولناك و پريشان و رقت بار ساخته است.
برای دانلود کتاب سیمای محمد(ص) کلیک کنید.
باتشکر از وبلاگ بسیار پرمحتوی مهاجر به خاطر این کتابها
پاسخ به یک شبهه آیا الله نام بتی در کعبه بوده است؟
شبهه: الله نام بتی بود در عصر جاهليت عرب. اين بت در کعبه نگهداری ميشد و هنوز هم در کعبه قرار دارد(!!) مسلمانان نيز بت ميپرستند ولی فقط يک بت را! اما الان ملاهای مسلمان اين امر را مخفی ميکنند و ميگويند الله نام خدايی در آسمان است!
پاسخ:
۱. اسلام ستیزان هیچ سندی برای این ادعای خود معرفی نمیکنند. ما چیزی که هیچ سندی ندارد را نمیپذیریم.
۲.حتما" شنیده اید که در زمان یکی از خلفا، فردی پرسیده بود: الله در زمین است یا در آسمان؟ پاسخ را علی(ع) فرمود: خدا در همه جا هست چه در زمین، چه در آسمان. البته اگر الله نام بتی در کعبه بود، البته خلیفه پاسخ این فرد را اینگونه میداد: به مسجدالحرام برو و الله را ببین!
۳.یکی از شبهاتی که زنادقه در بحث با مسلمین مطرح میکردند این بود که چگونه به خدایی ایمان میاورید که نمیشود او را دید؟ خب اگر خدای مسلمانان ،یعنی الله، بتی در کعبه بود، مسلمانان فورا" پاسخ میدادند که به کعبه برو و خدا(الله) را در آن ببین!(پاسخ این شبهه که خدا را نمیتوان دید اینستکه: خدا جسم ندارد تا دیده شود. آیا میتوانیم از آنجایی که صدا را نمیبینیم، بگوییم صدا وجود ندارد؟)
۴. قرآن در بخشی از مباحثات پی در پی با اهل کتاب میفرماید:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ
سورۀ توبه آیه ۳۰
بنا بر مفاد این آیه از قرآن، یهودیان و مسیحیان جزیرةالعرب، عزیر و مسیح را فرزندالله(فرزند خدا) مینامند. پس آشکار است که مسیحیان و یهودیان عربزبان نیز خدا را الله مینامیدند.
حقیقت امر نیز همین است. الله ترکیبی است از ال(حرف تعریف) و اله(=خدا) وقتی حرف تعریف ال در ابتدای اله قرار میگیرد، خدا بودن را انحصاری میکند. در واقع الله نیز یعنی خدایی که فقط خودش خداست؛ یا همان خدای یگانۀ خودمان. حقیقت هم همین بود که مشرکین قریش، مسیحیان و یهودیان نیز به الله اعتقاد داشتند. زیرا الله همان خدای یکتای فارسیست. زرتشتیان با وجود اینکه اسم پروردگارشان را اورمزد میدانند، او را خدا نیز مینامند. همچنین مسلمانان، مسیحیان و یهودیان ایرانی نیز به جای الله، پدرآسمانی و یهوه که نام پروردگار در دینشان است، پروردگار را خدا مینامند. علت اینستکه در ایران و زبان فارسی خدا، همان پروردگار است و الله در عربی نیز همین خدای فارسیست ولی با این تفاوت که بر یگانه بودنش نیز تأکید است. قریش به الله اعتقاد داشتند زیرا او را از زمان ابراهیم میشناختند ولی برایش شریکهایی قائل بودند که در کعبه قرارشان میدادند. چنانکه قرآن میفرماید وقتی از مشرکین بپرسی چه کسی آسمان زمین را خلق کرده است، میگویند الله! (سورۀ عنکبوت آیۀ ۶۱)
یهودیان عرب هم الله را همان یهوه میدانستند ولی آن فرقه از یهودیان که در مدینه مقیم بودند عزیر را فرزند الله یا یهوه میدانستند.
مسیحیان عرب نیز، الله را همان پدر آسمانی میدانستند ولی عیسی را فرزند الله یا پدر اسمانی میدانستند .
مؤید این ادعای من، آیۀ ۳۰ از سورۀ توبه است که با هم آنرا دیدیم.پس جای سؤال است که این اسلامستیزان که بعضی از آنها مسیحی و یهودی هستند، در مورد یهودیان و مسیحیان مقیم عربستان که آنها نیز خدای دین خود را به لفظ عربی، الله مینامیدند، چه میگویند؟ آیا آنها هم بتی در خانۀ کعبه را میپرستیدند؟
۵.بیایید فرض محال بگیریم که الله نام بتی در کعبه بوده است. خب حال بیایید این دو آیه از قرآن را که در مورد رفتن موسی و برگزیدگان یهود به طورسینا است را ببینیم:
اِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ بقره ۵۵
وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ موسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ اعراف ۱۴۳
این دو آیه بیان میدارند که یهودیانی که همراه موسی(ع) بودند به او گفتند میخواهیم «الله» را "آشکارا" ببینیم. پاسخ الله این بود که «هرگز» منرا نخواهید دید. بعد در اثر اسرار این افراد، خداوند پرتویی از نور خود را بر کوه نازل فرمود ولی کوه منهدم شد و پرتو همچون صاعقه، بیهوششان کرد.
حال جای سؤال است که اگر الله نام بتی در کعبه بود؛ چرا مسلمین که در زمان نزول آیات همگی اهل جزیرةالعرب بودند همگی کعبه و بتهای آنرا دیده بودند، به این دو آیه اعتراض نکردند که "ما الله را در کعبه دیدیم چرا موسی «هرگز» نمیتوانست او را ببیند؟"
۶. نمیدانم این افراد چه دلیلی دارند که یک بت در کعبه قرار دارد؟ این افراد اگر راست میگفتند اقلا یک عکس از این بت میگرفتند تا ما هم آنرا ببینیم. حالا خوبه درب خانه کعبه رو هر سال باز میکنن و جاسوسهاشون هم برای بررسی رفتار متقابل بین مسلمین توی مکه حضور دارن!
دلیل خیلی مهمتر از شش دلیل فوق هم اینستکه اگر پیامبر تبلیغگر پرساتش یک بت بود، چرا در سخن خودش و در قرآن اینقدر از پرستش بتها بدگویی میشود؟؟
پس باز هم ادعای اسلامستیزان مردود است. واقعا تعجب میکنم که برخی میخواهند با این ادعاهای سست اسلام را زیر سؤال ببرند!
مبع:
اعجاز قرآن: عدم اختلاف در قرآن
اعجاز قرآن: عدم اختلاف در قرآن
قرآن كريم براى اثبات الهى بودن خود به عدم اختلاف و تناقض در درون خود تصريح دارد و مىفرمايد: اگر اين كتاب از ناحيه غير خدا مىبود مردم در آن ناسازگارى و ناهمگونى بسيارى مىيافتند: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءانَ ولَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّهِ لَوَجَدوا فيهِ اختِلـفـًاكَثيرا» (نساء/4/ 82) قرآن، نداشتن هرگونه كجى، انحراف و تناقض را از اوصاف خود مىداند[1]: «قُرءانـًا عَرَبيـًّا غَيرَ ذى عِوَج» ( زمر/39/ 28) و خداوند را به جهت نزول چنين كتابى ستايش مىكند: «اَلحَمدُلِلّهِ الَّذى اَنزَلَ عَلى عَبدِهِ الكِتـبَ ولَميَجعَل لَهُ عِوَجا». (كهف/18 / 1)
پيشينه تاريخى:
گرچه بحث اعجاز به ويژه اعجاز عدم اختلاف، از قرن سوم آغازشده; ليكن ريشه آن به زمان نزول قرآن و دعوت آن به تحدّى بازمىگردد. دانشمندان علوم قرآنى و مفسران قرآن در اعجاز عدم اختلاف و تناقض بر يك نظر نيستند; گروهى درباره معجزهبودن و نبودن آن اظهار نظر نكردهاند[2]; مثلا زركشى در البرهان اين بحث را مستقل از بحث «معرفة اعجازالقرآن» تحت عنوان «معرفة الموهم والمختلف» ذكر كرده و به اندك موارد اختلافنما پاسخ داده است.[3]
گروه دوم از مفسران، بر عدم اختلاف و تناقض در قرآن تأكيد مىورزند; امّا آن را از وجوه اعجاز نمىشمارند، از جمله شيخ طوسى و طبرسى كه معتقدند اين احتمال وجود دارد كه در سخن برخى عالمان نيز تناقض يافت نشود.[4] فخررازى نيز اعجاز مورد تحدّى خداوند را در عدم تناقض و اختلاف نمىداند، زيرا خداوند به هريك از سورههاى قرآن تحدّى كرده و بسيارى از انسانها نيز مىتوانند در حدّ سورهاى كوتاه سخنى خالى از تناقض بگويند.[5] ابنحمزه علوى افزون بر اين، گفته است: معجزه بايد امرى ضرورى و بديهى باشد، درحالىكه به تصريح خود قرآن، درك اين شاخه از اعجاز نيازمند تدبر است.[6] صدرالمتألهين و زرقانى نيز عدم اختلاف را از وجوه اعجاز قرآن نمىدانند، زيرا كلمات فصحا و بلغا نيز در بسيارى از موارد، از تناقض و اختلاف تهى است.[7]
گروه سوم عدم اختلاف و تناقض در قرآن را از وجوه اعجاز قرآن به شمار آورده موافقان بيشترى را ـبه ويژه در ميان مفسّران متأخّر و معاصرـ به خود جلب كردهاند; ابوهاشم جبائى نبود ناسازگارى در قرآن را دليلى بر اعجاز آن دانسته است.[8] باقلانى اين وجه را مطرح كرده و به تفصيل از آن سخن گفته است.[9] قاضى عبدالجبار معتزلى فصلى را به اين بحث اختصاص داده و از قول ابوالهذيل نقل مىكند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با همين وجه عدم اختلاف با عرب تحدّى كرده است[10]; همچنين زمخشرى[11] و قطبالدين راوندى[12] و سيوطى[13] اين وجه را از وجوه اعجاز شمردهاند. از معاصران نيز مفسرانى، چون عبداللّه شبّر، محمد عبده، صدر بلاغى، علامه طباطبايى، سيدابوالقاسم خوئى، و سيد محمد باقر صدر اين نظر را پذيرفته و از آن دفاعكردهاند.
معناى اختلاف:
از مجموع سخن لغويان و با توجه به موارد استعمال كلمه، مىتوان معناى جامع اختلاف را جمع نشدن چيزى با چيز ديگر دانست. علت اين جمع نشدن گاهى تناقض آن دو چيز و گاهى ضديت يا تفاوت بين آن دو يا وجود تردد و اضطراب و تشتت و پراكندگى با هر منشائى است كه مانع تجمع شده است.[14]
چون اختلاف داراى انواعى است، مفسران در تفسير «عدم اختلاف»، آراى گوناگونى دارند[15]; جمعى اختلاف را به معناى تناقض حق و باطل گرفتهاند و عدم اختلاف در قرآن را به معناى نبودن باطل در آن.[16] گروهى ديگر آن را به معناى تفاوت در بلاغت گرفته و معتقدند قرآن در درجات بلاغت متفاوت نيست.[17] ابومسلم و برخى ديگر نيز اين ديدگاه را پذيرفتهاند.[18] بعضى نبودن اختلاف در قرآن را در خصوص اخبار غيبى آن دانستهاند.[19] ابنعباس و گروهى ديگر آن را به نبودن تناقض[20] يا اضطراب و تضاد معنا كردهاند.[21] جمعى نبود اختلاف در قرآن را در همه جهات فوق دانسته[22]، نفى اختلاف در آن را نفى هر نوع ناهماهنگى، تفاوت، تردد، تضاد، تناقض، تشتت و اضطراب مىدانند و ساحت قرآن را از هرگونه اختلاف منزّه و پاك و مبرّا مىشمرند.[23]
اين نفى اختلاف، با همه معانى متصور و مصاديق پيدا و پنهان، همه حوزههاى درونى و برونى قرآن را شامل مىشود كه قرآن نه در درون خود اختلافى را برمىتابد و نه با بيرون خود در حوزههاى مختلف علم و عقل و واقعيت در اختلاف است.
نفى اختلاف در قرآن:
سير در قرآن اين حقيقت را آشكار مىكند كه معانى آن با هم تعارض و تدافع ندارند[24] و از هرگونه اضطراب و تشتت درونى در سلامتاند. همه آنچه را قرآن بدان مىپردازد و از زمين و زمان و آسمان و... مىگويد، به منزله دانههاى تسبيحى است كه آنها را به نظم كشانده باشند.
قرآن با حقايق بيرون خود نيز همخوان و همساز است و با علم و عقل اصطكاكى ندارد; همچنين با واقعيت نيز در تناقض و تضاد نيست; بدين معنا كه واقعيت خارجى چيزى باشد و قرآن چيز ديگرى را كه قابل جمع با آن نباشد ارائه دهد. قرآن نظريات و آرايى را به يهود و نصارا نسبت نمىدهد كه خود آنها آن نظريات را نپذيرند و چنين نيست كه آنها را به جهت نظريات و آرايى تقبيح كند كه قابل دفاع باشد.[25] البته در اين زمينه شبهاتى مطرح شده كه محققان به خوبى به آنها پاسخ دادهاند.[26]
قرآن با علم و رهآوردهاى علمى نيز در تناقض و اختلاف نيست، زيرا تاكنون نظريه قطعى علمى ارائه نشده كه با قرآن در تعارض باشد يا قرآن نظريهاى قطعى را ارائه داده باشد كه با علم منافى باشد.
قرآن با عقل نيز اختلافى ندارد[27] و چنين نيست كه آنچه را عقل ادراك و ارزشگذارى مىكند، قرآن آن را نفى كند يا عقل، نافى مطالب قرآنى باشد; مانند اينكه در جايى نبوت پيامبرى را ثابت كرده باشد و در جاى ديگر چيزى منافى با نبوت به او نسبت بدهد، بنابراين، قرآن هرگونه اختلاف و حتى تفاوت را كه اندك مرتبه اختلاف است برنمىتابد و به بيان خودش مجموعهاى بههم تنيده است كه معانى معطوف به هم دارد و همه در القاى هدايت و تبيين، همانند هم هستند[28]: «كتبًا متشبهًا مثانى...». (زمر/39 / 23; فصّلت/41/42) اگر در برخى آيات آن اجمالى باشد، آيات ديگر آن را شرح مىدهند[29] و به تعبير اميرالمؤمنين، على(عليه السلام): «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض و لا يختلف فىالله ولايخالف بصاحبه عنالله = بعضى از قرآن از بعض ديگر سخن مىگويد، و برخى بر برخى ديگر گواهى مىدهد. آياتش در شناساندن خدا اختلافىنداشته، و كسى را كه همراهش شد از خدا جدانمىسازد».[30]
مبانى اعجاز عدم اختلاف در قرآن:
براى اثبات اين وجه از اعجاز قرآن سهمقدمه زير را بايد به عنوان مبنا در نظر گرفت:
1. جغرافيا و جامعهاى كه قرآن در آن نازلشده، زيرا جزيرة العرب و مردم ساكن در آن، هنگام نزول قرآن از هرگونه فرهنگ و تمدّن دوربودند.[31] على(عليه السلام) مىفرمايد: خداوند پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در ميان مردمى نادان كه به بدترين نحو زندگى مىكردند و قتل و غارت و فساد و فحشا در ميانشان رواج داشت برانگيخت.[32] حال چگونه مىتوان قرآن را با آن همه برجستگى، برآمده از چنين جامعهاى دانست؟
2. پيامبر(صلى الله عليه وآله) انسانى امّى بود و 40 سال در چنين جامعهاى رشد كرد و تاريخ زندگى وى بسيار روشن بود; در تمام اين مدت احتمالاً تنها دو سفر كوتاه تجارى به شام داشت.[33] قرآن همين مطلب را شاهد وحيانى بودن خود مىداند[34]: «فَقَد لَبِثتُ فيكُم عُمُرًا». (يونس/10،16)
3. قانون تحول و تكامل بر جهان مادّه حاكم و انسان نيز كه جزئى از اين نظام است همواره مشمول آن است و افعالش هر لحظه از نقصان به كمال و از ضعف به قوّت مىگرايد.[35] قرآن مجموعهاى كامل از معارف، فضايل اخلاقى، قوانين اجتماعى و... است[36] كه طىّ 23 سال درحالات و شرايط و مكانهاى مختلف (مكه، مدينه، حضر، سفر، جنگ، صلح و...) نازل شدهاست. باوجود اين، هيچگونه اختلافى در آن مشاهده نمىشود كه بهترين گواه بر وحيانى بودن آناست.[37] افزون بر اين، تأليفات بشرى در همان آغاز يا پس از گذشت اندك زمانى، تناقضات آن آشكار مىشود; ولى قرآن پس از گذشت قرنها بدون هيچگونه اختلاف و تناقض خودنمايى مىكند.[38]
ادّعاى برخى بر وجود تناقض در پارهاى از آيات، ناشى از سوء نيّت[39] يا نگاه سطحى به آيات قرآن يا آشنا نبودن با ادبيات عرب و زبان قرآن است[40]، زيرا همه موارد ادّعايى از قبيل حقيقت و مجاز، تشبيه و كنايه، استعاره، عام و خاص، مطلق و مقيّد، مجمل و مبيّن، ناسخ و منسوخ و... است كه با تدبر برطرف مىشود. (موهم و مختلف در قرآن) شايد به همين سبب خداوند بعد از امر به تدبّر مىفرمايد: اگر قرآن از طرف غيرخدا بود در آن اختلاف فراوان مىيافتند.[41]
ناتوانى عربهاى معاصر نزول كه با زبان قرآن به خوبى آشنا بودند و به شدت با آن مبارزه مىكردند، دليل روشنى بر بطلان اين ادعاست.[42]
تنها چيزى كه از آن زمان گزارش شده و بعدها نيز مخالفان ديگر اسلام به ويژه خاورشناسان آن را پى گرفتهاند[43]، طرح مسئله ناسخ و منسوخ در قرآن به عنوان تناقض است[44]، درحالىكه در جاى خود ثابت شده كه نسخ، همان تغيير حكم به سبب دگرگون شدن شرايط و مصالح است[45] كه در كتابهاى آسمانى ديگر نيز سابقه داشته است [46] (نسخ).
اختلاف نماها در قرآن:
از ديرباز جمعى با اغراض گوناگون با طرح مواردى درصدد القاى شبهه وجود اختلاف در قرآن بودند كه پيشينه آن به قدمت قرآن باز مىگردد; مثلا شخصى به اميرمؤمنان على(عليه السلام)گفت: اگر در قرآن اختلاف و تناقض نبود من به دين شما مىگرويدم! آن حضرت سخنان وى را شنيد و به آنها پاسخ داد و در پايان فرمود: اين پاسخها اندكى از بسيار است، زيرا نه رغبتى در افراد هست و نه تحملى. آنگاه آن شخص ايمان آورد و از حضرت تشكر كرد كه او را از شرك نجات داده است.[47] از ابنعباس نيز مشابه اين رخداد گزارش شده است.[48] نقل است كه فيلسوف معروف عرب، حنينبناسحاق كندى تصميم گرفت كتابى در اين زمينه بنگارد كه با پاسخ كوتاه و قاطع امام عسكرى(عليه السلام)از آن منصرف شد.[49]
القاى اين شبهات بسيارى را بر آن داشت تا در اين زمينه كتابهاى مستقلى بنگارند كه مىتوان به كتاب تأويلمشكلالقرآن ابنقتيبه اشاره كرد. وى در اين كتاب موارد اختلاف نما را طرح كرده و به پاسخ آنها پرداخته است. پس از او قاضى عبدالجبار معتزلى، فصلى از كتاب المغنى خود را با عنوان: «في بطلان طعنهم في القرآن» به اين موضوع اختصاص داده است.
فخر رازى در فصل سوم نهاية الايجاز به سخنان قائلان به تناقض در قرآن پاسخ مىدهد. در عصر حاضر نيز كتابهاى بسيارى با عنوانهاى مختلف در اين موضوع و در پاسخ به شبهات مستشرقان نگاشته شده است، افزون بر اينها اغلب مفسران در ذيل آيات، با طرح موارد اختلافنما و تناقضگونه به پاسخ آنها پرداختهاند، از جمله موارد اختلاف نما كه از آن به اختلاف درونى ياد مىشود، آيات مربوط به آفرينش آسمان و زمين است كه اين آيات سهگونه بيان دارند:
1. آياتى كه آفرينش آسمانها و زمين را در 6دوره ترسيم مىكند: «رَبَّكُمُالّلهُ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فى سِتَّةِاَيّام» (اعراف// 7 /54 و نيز يونس/10/3; هود/11 /7; حديد /57 /4)
2. آياتى كه در زمره اين 6 روز به آفرينش آنچه بين آسمانها و زمين است نيز اشاره دارد: «الّلهُاَلَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (سجده/32 /4; فرقان/25، 59)،«ولَقَد خَلَقنَا السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (ق /50/38 ).
3. آياتى كه بيان متفاوتى با دو دسته آيات فوق دارد: «قُل اَئِنَّكُم لَتَكفُرونَ بِالَّذى خَلَقَ الاَرضَ فى يَومَينِ ... و قَدَّرَ فيها اَقوتَها فى اَربَعَةِ اَيّام ... فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَين». (فصّلت/41/ 9-12) شبهه اين است كه در دو دسته از آيات براى آفرينش 6 دوره مطرح شده و از آيات سوره فصّلت، بر مىآيد كه آفرينش آنها در 8 دوره بوده است. مفسران به اين شبهه پاسخهاى متعددى دادهاند[50]; مشهور، معتقدند چهار روزى كه در آيه 10 فصّلت به آن اشاره شده است: «اَربَعَةَ اَيّام» ، شامل دو روز آفرينش زمين نيز مىشود، بنابراين، مقصود آيه اين است كه خداوند زمين را در دو روز آفريد و پس از آن با آفرينش كوهها و تقدير ارزاق اين زمان به 4 روز رسيد، بنابراين، مجموعه آفرينش زمين و آسمانها در 6 روز انجام گرفته[51] است و از آن جهت «فى يومين» گفته نشد تا اشاره باشد به اينكه دو دوره آفرينش كوهها و تقدير ارزاق با دو دوره آفرينش زمين به هم متصل بوده است.[52]
برخى در پاسخ اين اشكال گفتهاند: «اَربَعَةَ اَيّام» و حتى «يَومَين» در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» غير از «سِتَّةَ اَيّام» است كه در ساير آيهها آمده است. شاهد بر مدعا تغيير اسلوبى است كه در آيهها صورت گرفته است، زيرا در سوره فصّلت واژگان «جَعَل» ، بارَكَ» ، «قَدَّر» و «قَضى» و در ساير سورهها لفظ «خَلَق» آمدهاست. از مجموع آيات چنين بر مىآيد كه خداوند زمين را در دو روز و آسمان را در دو روز ديگر و آنچه بين آن دو هست را نيز در دو روز آفريد و اين 4 روز در سوره فصّلت چيزى غير از آن 6 روز است.[53]
اين قول از جهت دقتى كه در حكمت خداوند شده، يعنى تغيير در اسلوب بيان و بهكارگيرى هر كلمهاى در جايگاه خاص خود، و دقتى كه در تفاوت معانى كلمههاى «خَلَق» ، «جَعَل» و «قَدَّر» ... شده، مناسبترين پاسخى است كه براساس شواهد قرآنى مىتوان ارائه كرد; اما آنچه در جمعبندى اين قول آمده كه آسمان در دو روز آفريده شده، قرآن صراحتى بر آن ندارد و آنچه در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» (فصّلت/41 /12) آمده ناظر به قضا و حكم و تدبير و تقدير حق است; نه آفرينش آن، زيرا قضا و تقدير و تسويه بعد از خلق است، چنانكه در آيه 2 فرقان/25: «ولَميَكُن لَهُ شَريكٌ فِىالمُلكِ وخَلَقَ كُلَّ شَىء فَقَدَّرَهُ تَقديرا» و ساير آيات و در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام)در خطبه91 بر اين ترتيب تصريح دارد و مىفرمايند: «قدّرما خلق فأحكم تقديره» و بىشك قضا مرحلهاى پس از تقدير است، چون قضا حُكم بر قدر و اندازههاست.
علامه طباطبايى نيز «اَربَعَةَ اَيام» را غير از «سِتَّةَ اَيّام» گرفته و اين دو را ناظر به يكديگر نمىداند. علامه با تفسير «اَربَعَةَ اَيّام» به 4 فصل سال، مىگويد قرائنى تأييد مىكند كه مراد از تقدير اقوات زمين در 4 روز، تقدير آن در 4 فصل است كه بر حسب ظاهر حس، در پى ميل شمالى و جنوبى خورشيد پديد مىآيد.[54]
ايشان به هيچ يك از قراين ياد شده اشارهاى ندارد. البته در يك فرض مىتوان از اين نظر دفاعكرد كه«فىاَربَعَةَ اَيّام» حال از اقوات باشد; نه قيد براى «قَدَّر» ; يعنى خداوند در زمين اقوات را درحالىكه در 4 فصل هستند، تقدير كرد. اگر متعلق به «قَدَّر» باشد مناسب بود كه «يقدر» (بهصيغه مضارع) آورده مىشد.
حاصل اينكه ميان اين آيات در آفرينش آسمان و زمين اختلاف و تهافتى نيست و با دقت در متن آيهها و توجه به جايگاه كلمهها روشنمىشود كه اين خلقت در 6 روز (دوره) انجام شده و اقوات زمين در 4 دوره ديگر تقدير شده است (موهم و مختلف در قرآن).
عبدالمجيد فلسفيان و بخش علوم قرآنى
دائرة المعارف قرآن كريم
______________________________________________________
زيرنويس
[1]. تفسير قرطبى، ج15، ص164.
[2]. جامع البيان، مج4، ج5، ص245.
[3]. البرهان فى علومالقرآن، ج2، ص176.
[4]. التبيان، ج3، ص271; مجمعالبيان، ج3، ص126.
[5]. نهاية الايجاز، ص57.
[6]. الطراز، ج3، ص221.
[7]. تفسير صدرالمتالهين، ج2، ص128; مناهلالعرفان، ج2، ص634ـ635.
[8]. المغنى، ص328.
[9]. اعجاز القرآن، باقلانى، ص60ـ62.
[10]. المغنى، ص387.
[11]. الكشاف، ج1، ص540.
[12]. الخرائج والجرائح، ج3، ص971.
[13]. معتركالاقران، ج1، ص73.
[14]. مفردات، ص294; المصباح، ص178ـ179; بصائر ذوى التمييز، ج2، ص526.
[15]. تفسير ماوردى، ج1، ص510ـ511; مجمعالبيان، ج3، ص126; روح المعانى، مج4، ج5، ص137.
[16]. جامعالبيان، مج4، ج5، ص245; التبيان، ج3، ص271; المنير، ج5، ص171.
[17]. روضالجنان، ج6، ص34; زادالمسير، ج2، ص145; روح المعانى، مج4، ج5، ص137.
[18]. اعجاز القرآن، باقلانى، ص60ـ62; الكشاف، ج10، ص540; التفسير الكبير، ج10، ص197.
[19]. فتح القدير، ج1، ص491; روح المعانى، مج4، ج5، ص136; تفسير قاسمى، ج5، ص321.
[20]. مجمعالبيان، ج3، ص126; المحرر الوجيز، ج4، ص187; تفسير ثعالبى، ج1، ص370.
[21]. تفسير ابنكثير، ج1، ص542; التحرير و التنوير، ج5، ص138.
[22]. الميزان، ج1، ص66; مواهب الرحمن، ج9، ص77ـ78; التفسير الحديث، ج8، ص178.
[23]. الميزان، ج1، ص66; المنير، ج5، ص173ـ174; تفسير موضوعى، ج1، ص138ـ143.
[24]. البرهان، ج2، ص177ـ 178; اعجاز القرآن، خطيب، ص181ـ 182; روان جاويد، ج2، ص90.
[25]. راهى به رهائى، ص498.
[26]. اظهار الحق; ج1، ص33ـ70; الهدى الى دين المصطفى; ج2، ص5ـ295.
[27]. تسنيم، ج1، ص163.
[28]. اعجاز علمى قرآن، ص10.
[29]. تسنيم، ج1، ص67; تفسير موضوعى، ج1، ص71، 139.
[30]. نهج البلاغه، خطبه 133.
[31]. الوجيز، ص46; هل محمد(صلى الله عليه وآله)، ص32ـ38.
[32]. نهج البلاغه، خطبه 26.
[33]. فروغ ابديت، ج1، ص172، 191.
[34]. تفسير المنار، ج11، ص320; تفسير قاسمى، ج9، ص15ـ16; الفرقان والقرآن، ص288.
[35]. الميزان، ج5، ص19; پيام قرآن، ج8، ص308ـ309.
[36]. تفسير المنار، ج5، ص288; الوجيز، ص45.
[37]. تفسير المنار، ج5، ص289; قرآن شناسى، ص160; اعجازالقرآن، خطيب، ص183.
[38]. تفسير المنار، ج5، ص289.
[39]. الميزان، ج1، ص67; قرآنشناسى،ص162.
[40]. المغنى، ص389; الاسلام و شبهات المستشرقين، ص247،251; دائرةالمعارف قرآن، ج1، ص161.
[41]. المغنى، ص390ـ396; البرهان، ج2، ص189; روانجاويد، ج2، ص90.
[42]. المغنى، ص387.
[43]. الاسلام و شبهات المستشرقين، ص250ـ251.
[44]. اسبابالنزول، ص35ـ36.
[45]. كنزالدقائق، ج3، ص484.
[46]. اظهار الحق، ج1، ص69; البيان، ص281.
[47]. الاحتجاج، ج1، ص561ـ609
[48]. معترك الاقران،ج1،ص73ـ76.
[49]. دائرةالمعارف قرآن، ج1، ص162ـ163.
[50]. تفسير بيضاوى، ج4، ص72; بحارالانوار، ج54، ص60، 309ـ311.
[51]. معانىالقرآن، ج4، ص380; التحرير والتنوير، ج24، ص244; شبهات و ردود، ص259.
[52]. تفسير بيضاوى، ج4، ص72.
[53]. بحارالانوار، ج54، ص310
[54]. الميزان، ج17، ص364.
منابع
الاحتجاج; اسباب النزول، واحدى; الاسلام و شبهات المستشرقين; اظهار الحق; اعجازالقرآن، باقلانى; اعجازالقرآن فى دراسة كاشفة لخصائص البلاغة العربية و معاييرها، خطيب; انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى; بحارالانوار; البرهان فى علوم القرآن; بصائر ذوى التمييز; پيام قرآن; التبيان فى تفسير القرآن; تفسير التحرير و التنوير; التفسير الحديث; تفسيرالقرآن العظيم; ابنكثير; تفسير القرآن الكريم; صدرالمتالهين; التفسير الكبير; تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب; تفسير المنار; التفسير المنير فىالعقيدة و الشريعة و المنهج; تفسير موضوعى قرآن كريم; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; جلوههايى از اعجاز علمى قرآن; الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى; الخرائج والجرائح; دائرة المعارف قرآن كريم; راهى به رهائى; روان جاويد در تفسير قرآن مجيد; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; روضالجنان و روح الجنان; زادالمسير فى علم التفسير; شبهات و ردود; الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز; فتح القدير; الفرقان و القرآن; فروغ ابديت; قرآن شناسى; الكشاف; مجمع البيان فى تفسير القرآن; محاسن التأويل، قاسمى; المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز; المصباح المنير; معانى القرآن و اعرابه; معترك الاقران فى اعجاز القرآن; المغنى فى ابواب التوحيد و العدل; مناهل العرفان فى علوم القرآن; مواهبالرحمن فى تفسير القرآن، سبزوارى; الميزان فى تفسير القرآن; النكت و العيون، ماوردى; نهاية الايجاز فى دراية الاعجاز; نهج البلاغه; الوجيز فى معرفة الكتاب العزيز; الهدى الى دين المصطفى; هل محمد(صلى الله عليه وآله) عبقرى مصلح او نبى مرسل
منبع این مقاله :
دانلود کتاب در باره ی حضرت علی (ع)
جرداق جرج امام علی (ع) صدای عدالت انسانی
توضیح:برای دانلود کتاب بروی لینک آن کلیک راست کرده و save target as را انتخواب کنید.
تناسب و ارتباط میان سوره های قرآن
یكی از جلوه های تناسب و ارتباط در ساختار قرآن كریم، مناسبتهای موجود میان سوره های آن است. این موضوع از سوی بسیاری از مفسران و پژوهشگران علوم قرآن بررسی و پی گیری شده و حجمی از تفاسیر و كتابهای علوم قرآن را به خود اختصاص داده است. تفاسیری مانند: مجمع البیان، تفسیر كبیرفخر رازی، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، المنار، تفسیر مراغی، الاساس فی التفسیر و شماری دیگر كه از روابط میان سوره ها سخن گفته اند. با بررسی و تحلیل آنچه مفسران و نگارندگان حوزۀ علوم قرآن دربارۀ تناسب میان سوره ها یاد كرده اند وجوه گوناگونی را در هم پیوندی سوره ها می توان شماره كرد كه در اینجا مهم ترین آنها را همراه با نمونه هایی در چهار محور خلاصه می كنیم: یكی از وجوه تناسب میان دو سوره، هماهنگی مضمونی میان آن دو است، به گونه ای كه دو سورۀ همجوار در موضوعات و مطالبی كه عنوان می كنند به شكلی همگونی داشته باشند؛ این همگونی می تواند به این صورت باشد كه سورۀ دوم، ادامه دهنده و تكمیل كننده سورۀ پیش از خود باشد و یا مطالب اجمالی آن را تفصیل دهد و یا موضوع مطرح شده در هر دو یكی باشد؛ حتی ممكن است میان مطالب آن دو، رابطه تقابل وجود داشته باشد و مواردی از این دست. افزون بر پیوند كلی كه در مضمون دو سوره ممكن است وجود داشته باشد گاه آغاز یك سوره با پایان سورۀ پیشین همانندی دارد و حلقۀ اتصال نزدیكی دو سوره را به هم مرتبط می كند. به گفتۀ ابوزید این علاقۀ خاص به پیوند اسلوبی و لغوی نزدیك تر است، درحالی كه علاقه های دیگر كلی، پیوند در مضمون و محتوا می باشند.10 یكی دیگر از گونه های تناسب میان سوره ها، همانندی برخی سوره های همجوار در آیات آغازین و گاه در آیات پایانی است. همانندی آغاز در سوره هایی كه با حروف مقطعه شروع گشته اند نمود بیشتری دارد، همان گونه كه تمامی سوره هایی كه با «حم» افتتاح شده اند كنار یكدیگر قرار گرفته اند. سعید حوّی، نگارنده «الاساس فی التفسیر» كه كوشش شایانی در دریافت تناسبهای موجود میان سوره ها و آیات قرآن انجام داده است، در ترسیم چگونگی ارتباط میان سوره ها طرح خاصی دارد؛ وی با تأكید بر حدیثی كه آن را حسن می شمارد، اساس كار خود را بر حصه های چهارگانۀ قرآن: طوال، مئین، مثانی و مفصّل پایه گذاری می كند و بنابر بررسی هایی كه انجام می دهد و شواهدی كه در آغاز تفسیر هر قسم یاد می كند، چارچوب های هر یك از این اقسام و تقسیمات آن را به شكل زیر مشخص می كند: 1. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، چاپ اول، قم ، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، 412. نویسنده:
كتابهای جداگانه ای نیز در این باره نگاشته شده است؛ همچون البرهان فی مناسبة ترتیب سور القرآن از ابوجعفر بن زبیر و تناسق الدرر فی تناسب السور از جلال الدین سیوطی.
در برابر این نظر، گروهی دیگر از عالمان و پژوهشگران كه ترتیب سوره ها را به اجتهاد صحابه می دانند، به انكار این مناسبتها پرداخته اند و آنها را قلم فرسایی هایی بیهوده و تكلف آمیز قلمداد كرده اند؛ از جمله استاد آیت الله معرفت كه این گونه تناسبها را بی فایده و رنج آور خوانده می نویسد:
«هیچ تناسب معنوی میان سوره ها با یكدیگر وجود ندارد و هرگز ترتیب موجود بین سوره ها توقیفی نیست، بلكه این كار به دست صحابه از روی برخی مناسبتها - مثلاً بزرگی و كوچكی سوره ها و از این قبیل - انجام گرفته است».1
كسانی كه در این زمینه به بحث پرداخته اند، سخن گفتن از تناسب سوره ها را متوقف بر توقیفی بودن ترتیب آنها دانسته اند و این مسأله طبیعی به نظر می رسد كه اگر ترتیب سوره ها وحیانی نباشد جست وجوی مناسبت میان آنها بی پایه خواهد بود، و اگر وحیانی باشد باید در این چینش حكمتی نهفته باشد و به خاطر مناسبتی دو سوره كنار یكدیگر قرار گرفته باشند.
از دیدگاه سومی با وجود آن كه این نظر ترجیح دارد كه ترتیب سوره های قرآن در زمان رسول اكرم(ص) شناخته شده بوده و از طریق وحی انجام پذیرفته است، اما این بدان معنی نیست كه حتماً باید میان دو سورۀ همجوار مناسبتی وجود داشته باشد، زیرا ممكن است حكمت این گونه ترتیب در قالب كلی آن نهفته باشد و حكمتهای دیگری غیر از مناسبت دو سوره با یكدیگر، دخالت داشته باشد همان گونه كه صبحی صالح می نویسد:
«ترتیب توقیفی سوره ها لزوماً به این معنی نیست كه میان هر سوره و سورۀ پس از آن رشته های پیوندی نزدیك وجود داشته باشد.»2
از سوی دیگر كسانی كه تنظیم یافتن سوره ها را پس از دوران پیامبر می دانند، می توانند تناسب میان سوره ها را به صورت قاعده ای كلی و فراگیر نفی كنند، اما نمی توانند انكار كنند كه برخی از این سوره ها جایگاه واقعی آنها مانند ترتیب كنونی، كنار یكدیگر بوده است، همانند سوره های: بقره و آل عمران، عنكبوت و روم، صافات و ص، زخرف و دخان، جاثیه و احقاف، ضحی و شرح، فیل و قریش و مانند آنها، زیرا شدت تناسب این سوره ها به گونه ای است كه جز به گزاف نمی توان منكر تناسب آنها شد.
بنابراین بهتر آن است كه در تناسب سوره ها به صورت میدانی پیش رویم و به جای آن كه به صورتی كلی داوری كنیم، به پیوندهایی كه میان دو سوره موجود است نظر كنیم و بسنجیم كه آیا به صورت طبیعی و با ذوقی سلیم می توانیم پیوندهای یاد شده را بپذیریم یا آن كه به نظر ما ارتباطی وجود ندارد.
از این رو به جای آن كه با استناد به برخی تناسبهای سست و تكلف آمیز كه برخی استخراج كرده اند به ردّ ارتباط میان سوره ها بپردازیم و سخن گفتن در این باره را اتلاف وقت بدانیم، بهتر آن است كه راه مقایسه گری میان دو سورۀ همجوار و تدبّر در نقطه های اشتراك میان آن دو را باز گذاریم، و چه بسا با این كار، شناخت بهتر و دقیق تری از سوره های قرآن به دست آید و لطایف دیگری از قرآن كشف گردد همان گونه كه این نتایج به دست آمده است.
1. ارتباط مضمونی میان سوره های همجوار؛
2. ارتباط آغاز هر سوره با فرجام سورۀ پیشین؛
3. همانندی دو سوره در آغاز یا فرجام؛
4. دیدگاه سعید حوّی در چگونگی ارتباط میان سوره ها.
پس از گذر از سورۀ فاتحه الكتاب كه دریچۀ ورود به قرآن كریم است و فشردۀ مطالب آن را در بردارد می بینیم كه میان دو سورۀ بقره و آل عمران پیوندی نزدیك وجود دارد، به گونه ای كه هر دو در بیان پایه های اساسی دین مانند توحید، نبوت و مانند آن هم داستان هستند، و بنابر نقل زركشی سورۀ بقره به منزلۀ اقامۀ دلیل بر حكم، و آل عمران به منزلۀ پاسخ از شبهات مخالفان است. در سورۀ بقره به یهود و در آل عمران به مسیحیان بیشتر خطاب شده است، چرا كه انجیل دنباله رو تورات است و رویارویی رسول اكرم(ص) پس از هجرت نخست با یهود و در آخر كار با مسیحیت بود.3
در دو سورۀ بعد كه نساء و مائده باشد باز همین اتحاد و تلازم وجود دارد، اما در بیان احكام و قانون برخوردها و روابط. شرح مناسبت میان مائده و نساء را از زبان رشیدرضا پی می گیریم:
«همان گونه كه روشن است قسمت عمدۀ سورۀ مائده در احتجاج با یهود و نصارا و مقداری در ذكر منافقان و مشركان است، و این همان چیزی است كه در سورۀ نساء تكرار شده بود و در آخرش از آن به تفصیل سخن گفته شد، و این قوی ترین مناسبت و آشكارترین وجه پیوند میان دو سوره است؛ گویا آنچه در این سوره آمده متمم و كامل كنندۀ مطالب گذشته است.
و در هر یك از دو سوره بخشی از احكام عملیه در عبادات و حلال و حرام آمده است؛ از جمله احكام مشترك در این دو، آیات تیمم و وضو است و همین طور حلیت ازدواج با زنهای پاكدامن و مؤمن، و در سورۀ مائده پاكدامنان اهل كتاب نیز حلال شده اند كه متمّم احكام ازدواج در سورۀ نساء است. از دیگر مشتركات در سفارشهای كلی فرمان به بپای داشتن عدالت و گواهی به عدل است بدون ترس از كسی و همین طور سفارش به تقوا.
از نكات لطیف تناسب این دو سوره آن است كه سورۀ نساء راه تحریم شراب را هموار ساخته و سورۀ مائده آن را به طور كلی حرام كرده است. البته احكامی نیز وجود دارد كه ویژه هر سوره است.»4
از جمله سوره هایی كه رابطه نزدیك دارند سوره هال انفال و توبه هستند؛ رشید رضا می نویسد:
«تناسب میان این دو سوره و سورۀ پیش از آن، از تناسب سایر سوره ها با هم آشكارتر است؛ گویی سورۀ توبه در اصول دین و سنتهای الهی و نظام تشریع و قانون گذاری متمم سورۀ انفال است. البته بیشترین قانونهای این دو سوره دربارۀ احكام جنگ و مسائل مربوط به آن، مانند آمادگی رزمی و عوامل پیروزی در جنگ است.
همچنین در احكام مربوط به حفظ یا نقض معاهدات و پیمانها و دوستی و ولایت در جنگ و غیرجنگ میان مؤمنان با یكدیگر و كافران با یكدیگر و نیز در احوال مؤمنان راستین و كفرپیشگان و منافقان بیمار دل، سورۀ توبه كامل كنندۀ سورۀ انفال است.
پس هر آنچه در سورۀ نخست، آغاز به طرح شده است در سورۀ دوم پایان یافته و اگر نبود كه سوره بندی قرآن و اندازه سوره ها متوقف بر نصّ است. آنچه گفتیم مؤید كسانی است كه گفته اند از این دو سوره یكی است، همچنان كه ترتیب سوره ها از نظر طولانی بودن نیز این مسأله را تأیید می كند.»5
در مجمع البیان از امام صادق(ع) نیز روایت شده است كه فرمود: انفال و براءت یكی می باشند.6
نمونه ای دیگر را از اجزاء پایانی قرآن بر می گزینیم؛ مراغی چگونگی مناسبت سورۀ نبأ را با سورۀ پیش از آن؛ مرسلات، چنین باز می گوید:
«سورۀ نبأ شامل اثبات قدرت بر برانگیختن مردگان است كه در سورۀ پیشین یاد شده و كافران آن را تكذیب می كردند.
2. چه در این سوره و چه در سورۀ قبلی سرزنش و كوبیدن تكذیب كنندگان وجود دارد؛ در آنجا گفته شد: «ألم نخلقكم من ماء مهین» (مرسلات/20) و اینجا گفته می شود: «ألم نجعل الأرض مهاداً» (نبأ/6)
3. در هر دو سوره توصیف بهشت و جهنم و نعمتهای پرهیزكاران و عذابهای منكران وجود دارد.
4. در این سوره تفصیل آنچه در سورۀ پیشین از یوم الفصل گفته شد آمده است؛ در آنجا می گوید: «لأی یوم أجّلت. لیوم الفصل. و ما أدراك ما یوم الفصل» (مرسلات/14 ـ 12) و اینجا می گوید: «إنّ یوم الفصل كان میقاتاً» (نبأ/17) تا به آخر سوره.»7
چنان كه ملاحظه شد در نمونه های یادشده جهات گوناگونی در تناسبهای مضمونی میان دو سوره وجود داشت كه از جهات بارز آن تكمیل گری سوره دوم نسبت به سورۀ پیشین و تفصیل برخی مطالب مجمل آن بود. سیوطی تفصیل این اجمال را به صورت قاعده ای فراگیر در روابط میان سوره ها چنین می نگارد.
«قاعده ای كه قرآن بر آن پایه ریزی شده آن است كه هر سوره تفصیل و شرح و بسط مطالب فشرده و اجمالی سوره پیش از آن است. در نزد من این مسأله در بیشتر سوره های قرآن، خواه طولانی و خواه كوتاه، ثابت شده است.»8
گاه ممكن است این تناسب به صورت تقابل میان دو سوره باشد، همان گونه كه در سورۀ «ماعون» چهار صفت ذكر شده كه در سورۀ «كوثر» نقیض آنها آمده است؛ در سورۀ ماعون خداوند منافقان را به چهار صفت توصیف می كند: بخل، ترك نماز، ریا در نماز و منع از زكات. سپس در سورۀ كوثر كه پس از آن آمده، در مقابل بخل می گوید: «انّا اعطیناك الكوثر»، و در مقابل ترك نماز می گوید: «فصلّ» یعنی بر آن پایدار باش، و در برابر ریا می گوید «لربّك» یعنی برای رضای پروردگارت نه كس دیگر، و در برابر ماعون می گوید: «وانحر» یعنی قربانی كن و گوشت آن را صدقه بده. و به این ترتیب مناسبتی شگرف میان این دو سوره برقرار شده است.9
زركشی می نویسد:
«زمانی كه به آغاز هر سوره بنگری در می یابی كه مناسبتی كامل با پایان سورۀ پیشین ازخود دارد. این مناسبت گاهی نهان و گاه آشكار است.»11
از جمله در بخش پایانی سورۀ فاتحه این گونه دعا می شود كه: «اهدنا الصراط المستقیم» و در آغاز سوره بقره آمده است:
«ألم ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتّقین» گویا در آغاز سوره بقره به این دعا پاسخ داده می شود كه آن صراط مستقیمی كه درخواست كرده بودید همان راهی است كه این قرآن ترسیم می كند.
در پایان سورۀ «حج» این عبارت وجود دارد «وافعلوا الخیر لعلّكم تفلحون». این جمله در سورۀ «مؤمنون» كه پس از آن می آید گشوده می شود و خصلتهای موجب فلاح و رستگاری بیان می گردند: «قد أفلح المؤمنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون…»
گاه واژه یا موضوعی كه در انتهای سوره ای آمده است در آغاز سورۀ بعد تكرار می گردد؛ مثل آن كه سورۀ «طور» به این آیه ختم شده است كه: «و من اللیل فسبّحه و إدبار النجوم» و سورۀ «نجم» با همان واژه آغاز می گردد: «والنجم إذا هوی».
سورۀ «واقعه» با امر به تسبیح پایان می یابد: «فسبّح باسم ربّك العظیم» و سورۀ «حدید» نیز با تسبیح آغاز می گردد: «سبّح لله ما فی السموات و الأرض».
سورۀ «جاثیه» با توحید و ربوبیت خداوند پایان می یابد و در آنجا می آید: «وله الكبریاء فی السموات و الأرض و هو العزیز الحكیم» و سورۀ «احقاف» نیز با توحید و خالقیت خداوند آغاز می شود. «تنزیل الكتاب من الله العزیز الحكیم».
با استفاده از نصوصی از قرآن كه می فرماید: «و قضی بینهم بالحقّ و قیل الحمد للّه ربّ العالمین» (زمر/75) و «فقطع دابرالقوم الذین ظلموا و الحمد لله ربّ العالمین»(انعام/45) ارتباطی كلی میان داوری و حلّ و فصل امور و حمد خداوند متعال و نیز میان هلاكت ستمكاران و حمد الهی می توان یافت كه بر اساس آن، نوعی تناسب در برخی از سوره ها ظهور می یابد. در پایان سورۀ مائده خداوند در روز قیامت میان عیسی بن مریم و قومش دربارۀ ادعای الوهیت وی داوری می نماید و سپس سورۀ انعام با «الحمد لله» شروع می شود.12
سوره فاطر نیز با «الحمدلله» آغاز می شود كه مناسب با پایان سورۀ قبل آن؛ یعنی سوره سبأ است كه می فرماید: «وحیل بینهم و بین ما یشتهون كما فعل بأشیاعهم من قبل إنّهم فی شكّ مریب»(سبأ/54)
از دیگر سوره هایی كه آغاز یكی با پایان دیگری در ارتباط است سوره های «فیل» و «قریش» است، به گونه ای كه برخی آن دو را یك سوره به حساب آورده اند، بنابراین وجه تعلیلی كه در آغاز سورۀ «قریش» آمده است كه «لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء و الصیف» متعلق به سورۀ «فیل» است؛ یعنی نتیجه آنچه خداوند متعال نسبت به اصحاب فیل انجام داد كه «فجعلهم كعصف مأكول»، الفت دادن قریش و تأمین سفرهای تجاری آنان بود، و به گفتۀ اخفش، اتصال آغاز سورۀ قریش با سوره فیل از باب «فالتقطه آل فرعون لیكون لهم عدوّاً و حزناً» (قصص/8) می باشد؛ یعنی این لام، لام عاقبت است و متعلق به سورۀ گذشته می باشد.13 البته تفسیر دیگری نیز وجود دارد كه این لام را متعلق به آیات خود همین سوره می داند.14
براساس قاعده ای كه در تناسب آغاز و انجام سوره با محتوای آن یاد شد، همانندی در آغاز یا انجام می تواند نشانگر تشابه مضمونی دو سوره نیز باشد. بنابراین، این گونه سوره ها از نظر محتوا نیز در یك راستا قرار دارند و تفاوتهایی كه در سرآغازهای آنها وجود دارد ما را به تفاوتهای محتوایی آنها رهنمون می شود. اكنون به بررسی همانندی های سرآغاز می پردازیم:
سوره های بقره و آل عمران كه كنار یكدیگر آمده اند هر دو با «الم» آغاز گشته و در آغاز بقره گفته می شود: «ذلك الكتاب لاریب فیه…»، در آغاز آل عمران نیز آمده است: «نزّل علیك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه…» چنان كه یاد شد این دو سوره در بیان اصول دین قرینۀ یكدیگرند.
از سورۀ یونس تا سورۀ حجر به ترتیبی كه یاد می شود آغازی شبیه به هم دارند:
یونس: «الر كتاب أحكمت آیاته ثمّ فصلت من لدن حكیم خبیر»
یوسف: «الر تلك آیات الكتاب المبین»
رعد: «الر تلك آیات الكتاب و الذی انزل الیك من ربّك الحقّ و لكنّ أكثر الناس لایؤمنون»
ابراهیم: «الر كتاب أنزلناه الیك لتخرج الناس من الظّلمات الی النّور باذن ربّهم الی صراط العزیز الحمید» حجر: «الر تلك آیات الكتاب و قرآن مبین»
همان گونه كه دیده می شود در آغاز تمامی این شش سوره حروف مقطعه «الر» به كار رفته است، البته در سورۀ رعد، حرف «میم» نیز افزوده شده است كه بنابر مبنای علامه طباطبایی باید نشانگر داشتن نوعی افزایش نسبت به مقاصد سوره های «الر» باشد.
پس از حروف مقطعه در تمامی آنها توصیفی از قرآن وجود دارد كه این توصیفها نزدیك به یكدیگرند و تفاوتهای آنها بر اساس حكمتی است ناشی از چگونگی محتوا و مقاصد این سوره ها؛ به عنوان نمونه رشید رضا دربارۀ سورۀ یوسف می نویسد:
«آغاز این سوره همان آغاز سورۀ یونس است با این تفاوت كه در اینجا قرآن توصیف به «مبین» و در آنجا توصیف به «حكیم» شده است و این دو آغاز در بالاترین درجۀ بیان و در نهایت حكمت و استواری قرار دارند، و می بینیم كه در هر یك از دو سوره توصیفی انتخاب شده كه مناسب با آن دو است، چه آن كه موضوع سورۀ یونس اصل دین است كه توحید در عبودیت و ربوبیت و اثبات وحی و رسالت از طریق اعجاز قرآن و رستاخیز و جزاست، و اینها از حكمت اند، و سورۀ یوسف سرگذشت پیامبری بزرگوار است كه ماجراهایی گوناگون را گذرانده است و در تمامی آنها الگویی نیكو به شمار می آید بنابراین بیان و روشنی با آن مناسب تر است.»15
البته این هماهنگی كلی در آغاز این شش سوره نشان دهندۀ آن است كه همه در یك مجموعه قراردارند، اما چگونگی ترتیب میان خود آنها كه كدام مقدم و كدام مؤخر شده و به چه دلیل، خود نیازمند تأمّل و موشكافی های دیگری است. سوره های نحل و اسراء نیز هر دو با تسبیح و تنزیه خداوند آغاز می شوند:
نحل: «أتی امرالله فلاتستعجلوه سبحانه و تعالی عمّا یشركون»
اسراء: «سبحان الّذی اسری بعبده لیلاً من المسجدالحرام الی المسجد الاقصی»
و در پی این دو، سورۀ كهف می آید كه آغازش با حمد خداوند است:
«الحمد للّه الّذی أنزل علی عبده الكتاب» و تسبیح و تحمید در قرآن كریم دو در سایر سخنان همراه هم می آیند و تسبیح بر تحمید مقدم می شود.16 همان گونه كه قرآن فرموده است: «فسبّح بحمد ربّك»(حجر/98)
از دیگر سوره هایی كه آغاز آنها با هم تناسب دارد، سوره های شعراء، نمل و قصص هستند، سورۀ نمل با «طس» و آن دو با «طسم» شروع شده اند و در آغاز هر سه سخن از قرآن وجود دارد.
و همین طور چهار سورۀ عنكبوت، روم، لقمان و سجده كه پی در پی هستند با «الم» آغاز گشته اند.
سوره های سبأ و فاطر نیز هر دو با «الحمد لله» گشوده می شوند.
بزرگ ترین مجموعه سوره های هم آغاز، حوامیم هستند كه به ترتیب عبارتند از:
غافر: «حم. تنزیل الكتاب من الله العزیز العلیم»
فصّلت: «حم. تنزیل من الرّحمن الرحیم»
شوری: «حم. عسق. كذلك یوحی الیك و الی الذین من قبلك اللّه العزیز الحكیم»
زخرف: «حم. و الكتاب المبین. إنّا جعلناه قرآناً عربیاً»
دخان: «حم. و الكتاب المبین. إنّا انزلناه فی لیلة مباركة»
جاثیه: «حم. تنزیل الكتاب من الله العزیز الحكیم»
احقاف: «حم. تنزیل الكتاب من اللّه العزیز الحكیم»
در تمامی این هفت سوره «حم» آیه ای مستقل شمرده شده و پس از آن دربارۀ كتاب و وصف آن سخن رفته است. این هفت سوره مكی هستند و آن گونه كه روایت شده است با هم یا در پی هم فرود آمده اند.17 از میان این سوره ها (زخرف و دخان) و (جاثیه و احقاف)، در دو آیۀ نخست مانند یكدیگرند و این نشان دهنده نزدیك تر بودن پیوند میان آنهاست.
مقایسه میان آغاز این هفت سوره با شش سوره ای كه اشاره شد و با «الر» آغاز می شدند نكات جالبی را به دست خواهد داد، چنان كه سیوطی به برخی از آنها اشاره می كند.18
در پایان گفتاری از سیوطی دربارۀ پیوند سه سورۀ شمس، لیل و ضحی نقل می شود كه دربردارندۀ پاسخ برخی پرسشها نیز هست:
«این سه سوره به خاطر مناسبتی كه در آغازهای آنها وجود دارد، جداً پیوستگی خوبی دارند، چرا كه میان خورشید، شب و بامداد، نوعی همگونی وجود دارد. سورۀ فجر نیز از این قبیل است اما به خاطر نكتۀ مهم تری با سوره بلد از این سه سوره جدا شده است، همچنان كه میان سورۀ انفطار و انشقاق و میان مسبّحات جدایی افتاده است؛ زیرا مراعات تناسب در نامها، آغاز و ترتیب نزول در جایی است كه با مناسبتی قوی تر و مهم تر معارضه نداشته باشد.»19
گاه ممكن است دو سوره در خاتمه با یكدیگر تناسب داشته باشند و در جهاتی پایان آنها همانند یكدیگر باشد، البته این همانندی به گستردگی و روشنی سرآغازها نیست و در برخی موارد از ظرافت خاصی برخوردار است؛ مانند پایان دو سورۀ یونس و هود، و گاه ممكن است چندین آیه مانده به آخر سوره، این تناسب بروز كند.20 در این بخش به مواردی از همانندی های پایان سوره ها اشاره می شود:
دو سورۀ یس و صافات با تسبیح خداوند پایان یافته اند:
یس: «فسبحان الذی بیده ملكوت كلّ شیء و الیه ترجعون»
صافّات: «سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا یصفون. و سلام علی المرسلین. والحمد للّه ربّ العالمین»
آخرین واژه در سوره واقعه و حدید «العظیم» است كه در مورد نخست، صفت پروردگار، و در مورد دوم صفت فضل اوست.
در پایان سوره های تغابن و طلاق، سخن از گستردگی و فراگیری علم الهی است:
تغابن: «عالم الغیب و الشهادة العزیز الحكیم»
طلاق: «و أنّ الله قد أحاط بكلّ شیء علماً»
سیوطی دربارۀ تناسب فرجام سورۀ جمعه با صفّ می نویسد:
«چون سورۀ صف به فرمان جهاد ختم شد و خداوند آن را تجارت نامید، این سوره نیز به فرمان به فریضۀ جمعه ختم شد و بیان شد كه از تجارت دنیوی بهتر است.»21
به جز آنچه تاكنون از تناسب میان سوره ها یاد شد گونه های دیگری از تناسب نیز قابل شمارش است22 كه یا در عناوین یاد شده می گنجد و یا مواردی جزئی است.
این نكته را نیز یادآوری می كنیم كه شاید برخی از این مناسبتها به گونه ای نباشد كه تنها به خاطر آن، دو سوره كنار یكدیگر قرارگیرند، اما آن را می توان به عنوان نكته ای در این میان به حساب آورد كه گاهی حاكی از مناسبتی عمیق تر است، مانند اشاره داشتن همانندی دو كلمه در فرجام سوره به بخشی از همانندی محتوای آن دو.
1. سوره های هفتگانۀ طولانی كه شامل بقره تا پایان سورۀ براءت می شود و یك مجموعه را تشكیل می دهد.
2. قسم مئین كه سوره هایی است كه بیشتر آنها حدود صد آیه دارند و از «یونس» شروع و به انتهای «قصص» ختم می شوند. وی این قسم را مركب از سه مجموعه می داند.
3. سوره های مثانی كه پس از مئین قراردارند و آیات آنها از صد كمتر است و از «عنكبوت» شروع و تا پایان سورۀ «ق» امتداد دارد. این قسم شامل پنج مجموعه می شود.
4. سوره های بخش مفصل كه كوتاه ترند و جدایی آنها با «بسم الله الرحمن الرحیم» بیشتر صورت گرفته است. این بخش از «ذاریات» تا انتهای قرآن گستره دارد و در آن 15 مجموعه قرار گرفته است. 23
سعید حوّی كه از اصطلاحات «قسم» و «مجموعه» برای دسته بندی سوره ها استفاده می كند، قرآن را به چهار قسم و به 24 مجموعه تقسیم می كند و در دسته بندی آیات هر سوره چهار واژۀ «قسم» ، «مقطع» ، «فقره» و «مجموعه» را به كار می برد.
قسم، اصطلاحی وسیع تر از سه دیگر بوده و در سوره های طولانی كاربرد دارد و شامل چندین مقطع می شود كه وجه جامعی داشته باشند، مانند سورۀ بقره كه چندین قسم می شود.
مقطع، كه وسیع تر از فقره است در صورتی استفاده می شود كه آیات هم موضوع فراوان باشند.
فقره، كه در رتبه بعد قرار دارد در جایی به كار می رود كه یك مقطع كه دارای یك موضوع است چند معنای مهم و اصلی داشته باشد، در این صورت برای هر یك از این معانی از كلمۀ فقره استفاده می شود.
مجموعه یا كوچك ترین بخش در جایی است كه هر فقره بیش از یك معنی داشته باشد و مناسب باشد به صورت جدا توضیح داده شود.24
از دیدگاه سعید حوّی سورۀ فاتحه اجمال معانی قرآن را در بردارد، و سورۀ بقره آمده است تا طریق نعمت داده شدگان و طریق غضب شدگان و گمراهان را تفصیل دهد و 39 آیۀ آغاز آن از معانی اساسی هدایت و ضلالت سخن می گوید. بقیه سورۀ بقره در راستای خدمت به معانی این آیات 39 گانه قرار دارد.
وی معتقد است كه سورۀ بقره تمامی موضوعات قرآن را در خود جای داده است و همانند محوری است كه دیگر سوره های قرآن آن را تفصیل می دهند. در قسم نخست كه سورۀ بقره و مجموعه ای از سوره های طولانی باشد، سورۀ بقره از آغاز تا پایان به وسیله سوره های پس از آن تفصیل داده می شود. دیگر مجموعه ها هر یك بخشی از معانی سورۀ بقره را به ترتیب ورود این معانی در سوره بقره تفصیل می دهند. بنابراین در مجموع، این سوره 24 بار در قرآن به وسیلۀ مجموعه های بیست و چهارگانه تفصیل داده شده است.25
سعید حوّی نخستین و مهم ترین خاصیت تفسیر خود را همان نظریۀ جدیدی كه در موضوع وحدت قرآنی ارائه كرده است می داند كه درتمامی تفسیر خود به آن پایبند است، و آغاز این بارقه را كه آفاقی گسترده در فهم معانی قرآن و سیاق كلی آن و نیز سیاق خاص داخل هر سوره برای او گشوده، دوران كودكی یاد می كند كه بسیار در بارۀ اسرار پیوند میان آیه ها و سوره ها اندیشیده است. وی چگونگی این ارتباط را به شرح زیر توضیح می دهد:
1. آیات نخست سورۀ بقره با «الم» آغاز و به «اولئك هم المفلحون» پایان می یابد؛ سورۀ آل عمران نیز با «الم» آغاز و به «لعلكم تفلحون» پایان می یابد.
2. پس از مقدمۀ سوره بقره این آیه قرار دارد: «یا ایها الذین اعبدوا ربّكم الّذی خلقكم و الذین من قبلكم لعلّكم تتّقون» (بقره/21)؛ سوره نساء نیز با «یا ایها الناس اتّقوا ربّكم» آغاز می شود.
3. در سورۀ بقره پس از بیان تعدادی از آیات، مسأله وفای به عهد مطرح شده است: «و ما یضلّ به الاّ الفاسقین. الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه» (بقره/27ـ26)؛ سورۀ مائده نیز با فرمان به وفای به عهد آغاز می شود: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود».
4. در سورۀ بقره پس از آیات یاد شده مطرح می شود كه خداوند آنچه را در زمین وجود دارد برای انسان آفریده: «هوالذی خلق لكم ما فی الأرض جمیعاً» (بقره/29)؛ در سورۀ انعام همین معنی تفصیل داده می شود، به همین دلیل در این سوره آیاتی كه با كلمۀ «و هو» آغاز گردیده تكرار شده است، و حتی آخرین آیه، بحث خلافت انسان را در زمین مطرح می كند: «و هو الذی جعلكم خلائف الأرض».
5. در سورۀ بقره، داستان آدم(ع) با پیروی از هدایت الهی پایان می یابد: «فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» (بقره/38)؛ در آیه دو از سورۀ اعراف نیز مسأله هدایت مطرح شده و داستان آدم از آغاز آن بیان می شود: «اتّبعوا ما انزل الیكم من ربّكم» (اعراف/3).
6. در ادامه سورۀ بقره آیه مربوط به وجوب قتال مطرح می شود: «كتب علیكم القتال…»(بقره/216) و بدون فاصله پس از آن، پرسش از قضیه ای كه در ارتباط با قتال است مطرح می شود و با «یسألونك» آغاز می گردد؛ سورۀ انفال و براءت نیز پیرامون موضوع قتال گفت وگو می كنند و آغاز سوره انفال با «یسألونك» است؛ گویا این دو سوره تفصیل قضایای مربوط به نبرد هستند.
بنابراین سوره های هفتگانۀ پس از بقره به همان شیوۀ تسلسل موضوعات سورۀ بقره آمده اند و برای هر یك محوری در سورۀ بقره وجود دارد.26
2. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، بیروت، دارالعلم للملایین، 1977 م، 151 - 152.
3. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زركشی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، 1/261.
4. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ذیل سوره مائده.
5. همان، 10/147 - 148.
6. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 5/6.
7. مراغی، محمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، 30/3.
8. سیوطی، جلال الدین، ترتیب سور القرآن، (تناسق الدرر فی تناسب السور) تحقیق السید الجمیلی، دار و مكتبة الهلال، 2000 م، 42.
9. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/36.
10. نصرحامد ابوزید، مفهوم النص، بیروت، المركز الثقافی العربی، 1998م، 162.
11. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/38.
12. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، 1/ 38؛ مفهوم النص، 165 - 166.
13. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، 1/ 38؛ ترتیب سور القرآن، 167.
14. بنگرید به: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی،مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق، 20/421ـ422.
15. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، 12/251.
16. سیوطی، جلال الدین، ترتیب سور القرآن، 84.
17. همان، 110.
18. همان، 110 -111.
19. همان، 154.
20. به عنوان نمونه بنگرید به تناسبی كه سیوطی میان فرجام سورۀ عنكبوت با قصص ایجاد می كند: همان، 99.
21. همان، 126.
22. بنگرید به مقاله: تناسب الآیات و السور، مرتضی ایروانی، مجله دانشكدۀ الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، شمارۀ 37 و 38 پاییز و زمستان 1376 ش.
23. بنگرید به: الأساس فی التفسیر، سعید حوّی، قاهره، دارالسلام، 1412 ق، 1/30 و 11/67770 و 6771.
24. همان، 1/31.
25. همان، 11/6770 - 6771.
26. همان، 1/21 - 31.
اکتشافاتی از کشتی حضرت نوح
در سال ۱۹۵۹، یک خلبان ترک، براساس مأموریت محول شده، چندین عکس هوایی برای مؤسسه ژئودتیک ترکیه برداشت. هنگامی که مأموریت به پایان رسید، در میان عکس های او تصویری جلب نظر می کرد که بیشتر شبیه یک قایق بود تا چیزی دیگر، قایقی بزرگ که بر سینه تپه ای، در فاصله بیست کیلومتری کوههای آرارات آرمیده بود. تاریخ در مورد محل به گل نشستن کشتی چه می گوید؟ تکنولوژی پیچیده در ساخت کشتی …خوشبختانه تحقیق بیشتر در محل، حضور حیوانات را در کشتی یافت شده، تأیید کرد. کشف مقادیر قابل توجهی فضولات حیوانات که به صورت فسیل در آمده اند و از ناحیه خسارت دیده کشتی به بیرون رانده شده اند ، فرضیه ما را بیشتر به واقعیت نزدیک کرد. علاقمندان به کاوش در مورد کشتی نوح بارها و بارها سعی کرده اند به درون کشتی فسیل شده راه یابند ولی همیشه با توده های عظیم سنگ و خاک نیمه ویران مواجه شده اند. در آخرین تلاشها، کاوشگران سعی کردند لایه های گل و لای خشک شده اطراف کشتی را در هم بشکنند و از میان بردارند تا شاید راهی برای ورود به اتاقکهای زیرین کشتی پیدا کنند، اما خیلی موفق نبودند. در سال ۱۹۹۱، «گرگ برور» باستان شناس، بخشی از شاخ فسیل شده جانوری را کشف کرد که از قسمت تخریب شده کشتی که فضولات حیوانی بیرون ریخته بودند، به بیرون افتاده بود. به تشخیص محققان، این شاخ که مربوط به یک پستاندار بوده است، مقارن با شاخ اندازی سالانه جانور به هنگام خروج از کشتی در آنجا رها شده است… کشتی نوح: اسکلت فلزی، بدنه چوبی و اصنع الفلک باعیننا و وحینا (سوره هود، آیه37) کتیبه ای که ادعای دانشمندان را اثبات کرد منبع وبلاگ اثبات اعجاز علمی قرآن
تصویر هوایی از فسیل کشتی که محل آسیب دیدگی ناشی از برخورد به یک صخره در آن مشخص است. بلافاصله پس از مشاهده این تصویر، تعدادی از متخصصان، علاقه مند به پیگیری شدند. دکتر براندنبرگ از دانشگاه ایالتی اوهایو یکی از این علاقه مندان بود. او کسی بود که قبلاً در زمینه کشف تأسیسات روی زمین از طریق هوا، مطالعات دانشگاهی داشت و پایگاههای موشکی کوبا را در دوران کندی کشف کرده بود.
دکتر واندنبرگ با دقت عکس ها را مورد مطالعه قرار داد و اظهار کرد: «من هیچ شکی ندارم که شیء موجود در عکس های هوایی یک کشتی است. من تا به حال در طول مدت فعالیتم، هرگز چنین شیء عجیبی در یک عکس هوایی ندیده بودم.» پس از آن یک گروه کاوشگر آمریکایی نیز به منطقه مورد نظر اعزام شد، ولی حتی با انجام تحقیقات کوتاه مدت، نتوانست اطلاعات قابل توجهی بدست آورد.
۱۷ سال از آخرین تحقیقات در منطقه گذشت و هیچ اکتشافی تا سال ۱۹۷۶ انجام نگرفت. در سال ۱۹۷۶ یک باستان شناس آمریکایی به نام «ران ویت» تحقیقات جدید خود را در منطقه آغاز کرد. او بسیار زود دریافت که این شیء قایق مانند، بسیار بزرگتر ازحدی است که قبلاً تصور می کرد. او بزودی با انجام محاسبات دقیق دریافت که طول این شیء عظیم الجثه بلندتر از طول یک زمین بازی فوتبال و اندازه آن به بزرگی یک ناو جنگی است که کاملاً در زمین دفن شده است. اما کشتی کشف شده در زیر گل و لای قطوری دفن شده بود و بسختی به جز از ارتفاع قابل رؤیت بود.
به دلیل همین عدم مشاهده دقیق از سطح زمین، امکان هر تحقیقی غیر ممکن بود. از سوی دیگر جسم کشف شده آنقدر بزرگ و سنگین بود که هر گونه اقدامی را در وهله اول عقیم می ساخت. «ران وایت» و گروه همراهش که مشتاقانه کار را پیگیری می کردند، به جایی رسیدند که تنها وقوع یک حادثه عجیب و نادر می توانست راهگشای کار آنها باشد:
«زمین لرزه!» آنها متوجه شدند که حرکت دادن و در آوردن جسم مذکور از درون زمین، به دلیل ابعاد وسیع و بزرگ آن غیر ممکن است و تنها با یک لرزش زمین، این شیء می تواند از دل خاک سر در آورد و مورد کاوش قرار گیرد.
از تحقیقات ران ویت مدت زیادی نگذشته بود که در ۲۵ نوامبر سال ۱۹۷۸، وقوع زمین لرزه ای در محل، باعث شد تا کشتی مزبور به طور شگفت آوری از دل کوه بیرون بزند و سطح زمین اطرافش را به بیرون براند. بدین ترتیب دیواره های این شیء، شش متر از محوطه اطرافش بالاتر قرار گرفت و برجسته تر شد.
بدنبال این زمین لرزه، ران وایت ادعا کرد که شیء مذکور می تواند باقیمانده کشتی نوح باشد. سپس بدبینی ها به خوش بینی مبدل و این سؤال ها مطرح شد: «اگر این جسم عظیم قایقی شکل به طول یک زمین فوتبال، در ارتفاع ۱۸۹۰ متری کوههای آرارات، کشتی نوح نیست، پس چه چیز می تواند باشد؟ و اگر جسم کشتی نوح است، آیا طوفان نوح واقعاً بوقوع پیوسته است؟… آیا ما شاهد بقایای کشتی افسانه ای حضرت نوح که در کتب مقدس ادیان جهان از آن صحبت شده است، هستیم؟»
طوفان و سیل در زمان حضرت نوح در سطح وسیعی بوسعت کره زمین واقع شده است. به اعتقاد مسیحیان و بنا به نص انجیل، این حادثه عظیم و دهشت آور، برای تنبیه مردمان آن روزگار که دست به سرکشی زده بودند و به منظور نجات نوح پیامبر و پیروانش واقع شده بود. بررسیهای زمین شناسی در نقاط مختلف دنیا، نابود شدن و مرگهای دسته جمعی موجودات زنده را بر اثر حادثه ای غیر منتظره نشان می دهد. برخی از این حوادث با زمان طوفان نوح همخوانی دارد.
وجود لایه های مخلوط فسیل شده حیواناتی چون فیل، پنگوئن، ماهی، درختان نخل و هزاران هزار گونه گیاه جانوری، تأییدی بر این واقعیت است. این سنگواره ها که بعضاً در برگیرنده حیوانات مناطق گرمسیر با مناطق سردسیر (در کنار هم) هستند، نشان می دهند که با فرونشستن آب، جانوران و گیاهان خارج شده، در زیر رسوبات مانده و به فسیل تبدیل شده اند. امتزاجی عجیب از جانوران خشکی و دریا، حاره و قطبی که مرگی آنی و دلخراش را روایت می کنند.
داستان کشتی نوح از گذشته های دور مورد توجه اقوام مختلف بوده است. مورخان از ۲۰۰۰ سال پیش نقل کرده اند که توریست ها و مسافران کنجکاو بسیاری از قدیم این منطقه را در کوههای آرارات کشور ترکیه، مورد بازدید قرار می دادند و گاهی تکه های کوچکی از آن به غنیمت برده می شد. در تاریخ آمده است که حدود ۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، آشوریان اقدام به ورود به کشتی کردند و موفق به ورود به طبقه سوم آن که در زیر زمین واقع شده بود شدند. این نشان می دهد که اقوال مختلف در مورد موقعیت جغرافیایی کشتی، متفقند.
اینجا صحبت از ساخت یک قایق کرجی کوچک هشت نفره با ظرفیت چند حیوان کوچک نیست. بحث بر سر تکنولوژی پیچیده ای است که مهارت ذوب فلزات، ابزار پیشرفته و نیروی انسانی حاذق می طلبیده است. از آنجا که یاران حضرت نوح تعداد بسیار کمی بوده اند، این سؤال پیش می آید که نوح براستی چگونه این کشتی را ساخته است. کشتی ای که تاکنون از عجایب کتب مقدس به شمار می رفت و اکنون یک واقعیت علمی لمس شدنی است. آیا نوح به تنهایی توانسته است کشتی ناوگونه خود را به طول یک زمین فوتبال و به وزن تقریبی ۳۲۰۰۰ تن بسازد؟ آیا ساخت یک کشتی با دست خالی با امکانات آن زمان، به گنجایش ۴۹۴ اتوبوس دو طبقه مسافربری با تصورات ما درباره قدما، همخوانی دارد؟ براستی چه تعداد جانور و چگونه جمع آوری شدند و در کشتی جایگزینی شدند؟ آب و غذا چگونه تأمین می شد؟ جانوران وحشی چگونه به سوی کشتی هدایت شدند؟ باید کار جمع آوری و هدایت حیوانات کاری سخت بوده باشد ولی بهرحال فرمان خدا باید انجام می شد.
آزمایشات دانشمندان وجود قطعات آهن را در فواصل منظم و معین در ساختار کشتی تأیید کرده است. باستان شناسان با کشف رگه ها و تیرهای باریک آهنی، الگویی ترسیم کرده اند که حاصل کار به صورت نوارهای زرد و صورتی بر روی کشتی علامتگذاری شد. آنها همچنین گره ها و اتصالات آهنی محکم و برجسته ای را یافته اند که در ۵۴۰۰ نقطه کشتی بکار رفته اند.
تصویر برداری های راداری نشان داده که در محل تصادم کشتی با صخره به هنگام فرود آمدن یا به عبارت دیگر به گل نشستن، نوارهای آهنی یا تیرهای فلزی کج شده اند. آنها می گویند که استفاده وسیع و همه جانبه از فلزات در ساخت کشتی خارج از حد تصور ماست. و اصنع الفلک باعیننا و وحینا (سوره هود، آیه۳۷)
به نظر می رسد که تکنولوژی پیشرفته و رشدیافته ای در آن دوران وجود داشته که به هر حال حضرت نوح (ع) توانسته از آن بهره مند شود. تکنولوژی و تمدنی که ذهن ما را از تمرکز بر روی بناها و اماکن منحصر به فرد در نقاط مختلف دنیا به این نقطه از جهان معطوف می کند.
اکتشافات زمانی جالبتر شد که باستان شناسان توانستند طرح مشبکی حاصل از تقاطع تیرهای فلزی افقی و عمودی بکاررفته در بدنه کشتی بدست بیاورند. تصاویری که نشان می دهند ۷۲ تیر فلزی اصلی در هر طرف کشتی به کاررفته است. به نظر می رسد که برای هر چیزی طرح و الگویی وجود داشته است. وجود اتاقها و فضاهای کوچک و بزرگ در طبقات مختلف، نظریه وجود طرح مهندسی پیشرفته را تأیید می کند.
در طول تحقیقات، بررسیهایی در مورد تعیین طول، عرض و قطر کشتی انجام گرفته است که متخصصان را قادر ساخته تا از جزییات کف کشتی، ساختمان و الگوی اولیه و مواد تشکیل دهنده آن اطلاعاتی بدست آورند. دستیابی به چنین کشفیاتی مبهوت کننده بود، چرا که در بسیاری از مواقع، درک واقعیت کشف شده از حد تصور خارج بود.
کشف یک لایه غلافی و کپسولی شکل در داخل کشتی از این جمله بود که در واقع کشتی را به دو لایه یا پوسته اصلی مجهز می کرد. این آزمایشات، وجود دیوارهای داخلی کشتی، حفره ها، اتاقها و دهلیزها و همچنین وجود دو مخزن بزرگ استوانه ای را تأیید کرد. در این آزمایشها که به «رادار اسکن» یا «اسکن های راداری» معروفند، معلوم شد که دو مخزن استوانه ای بزرگ که هر کدام چهار متر و ۲۰ سانتی متر بلندی و هفت متر و بیست سانتی متر عرض داشته اند و به دور هر یک از آنها کمربندی فلزی نصب شده بود، در نزدیکی تنها در ورودی کشتی وجود داشته اند. در یکی از آزمایشات رادار اسکن که به درخواست استاندار استان آگری ترکیه انجام شد، معلوم شد که جنس بدنه کشتی از سه لایه چوب به هم چسبیده تشکیل شده است. این سه لایه با مواد محکم چسبنده، بهم چسبیده بودند.
و کشتی بساز زیر نظر ما و مطابق وحی ما [
قطعات كاملاً سنگي شده از قسمتهاي چوبي كشتي كه آثار حجاري و برش خوردگي دارند.
در سال ۱۹۹۱، یک عدد میخ پرچ فسیل شده با حضور ۲۶ نفر محقق در بقایای کشتی کشف شد. تجزیه و تحلیل ترکیبات این میخ وجود آلیاژهای آلومینیوم، تیتانیوم و برخی از دیگر فلزات را تأیید کرد.
این در حالی است که گمان می رفت در زمان حضرت نوح، آهن و آلومینیوم هنوز به مرحله کشف و استخراج نرسیده باشد. آیا ما نیازمند بازنگری در تاریخ استفاده و استخراج بشر از فلزات هستیم؟
لنگرهای کشتی هم کشف شد
بر بلندیهای تپه های اطراف محل کشتی، باستان شناسان چند جسم بزرگ حجیم سنگی یافتند که در بالای هر کدام سوراخی بزرگ تعبیه شده بود. این اجسام مثلثی شکل سنگی و نیمه صیقلی، شبیه به لنگرهای کشتی های باستانی بودند که «دراگ» نامیده می شدند. اینها در واقع ابزاری بودند که به علت وزن زیاد به جای وزنه یا لنگر به هنگام پهلو گرفتن کشتی به آب پرتاب می شدند. چگونه و با چه نیرویی؟ دقیقاً نمی دانیم ولی حدس هایی در این زمینه وجود دارد.
کشف شش وزنه یا لنگر کشتی، هر یک مجهز به سوراخی در بالای آن، حدس باستان شناسان را به یقین تبدیل کرد. این وزنه ها در فواصل متفاوت، ظاهراً به هنگام پهلو گرفتن کشتی به آب پرتاب شده بودند.
اندازه کشتی نوح در کتاب مقدس ۳۰۰ ذراع یاد شده است. واحد ذراع در مصر قدیم در زمان حضرت موسی(ع) برابر با ۵۲.۷ سانتی متر بوده است. با محاسبه این رقم، عدد ۱۵۸.۴۶ متر بدست می آید.
طول کشتی مورد کاوش توسط دو تیم مختلف در دو زمان اندازه گیری شد. رقم بدست آمده دقیقاً ۱۵۸.۴۶ متر را نشان می داد. این محاسبات، محققان را در ادامه کاوشها مصمم تر کرد…
بدین ترتیب در این یادداشت و برای نخستین بار، هم از طریق اثبات توقف روند سازنده ی تاریخ، در سرزمینی که امروز ترکیه می شناسیم و هم از مسیر مشاهدات عوارض و شرایط جغرافیایی، بی کم ترین تردید مدعی می شوم که ترکیه ی کنونی مکان وقوع طوفان نوح بوده است.
روایت است که حضرت نوح(ع) قبل از به زمین نشستن کشتی و فروکش کردن آب، پرنده ای را که باید مانند کبوتر یا کلاغ بوده باشد به بیرون فرستاد تا مطمئن شود خشکی نزدیک است یا نه. بار اول پرنده با خستگی به کشتی بازگشت و این بدان معنی بود که خشکی در آن نزدیکیها وجود ندارد. بار دوم پرنده به کشتی باز نگشت و این آزمایش نشان داد که عمل لنگر انداختن نزدیک است. [در کتاب مقدس که گویا این روایت از آن نقل شده، آمده است حضرت نوح(ع) ابتدا یک کلاغ را می فرستد که از فرستادن کلاغ نتیجه ای نمی گیرد و بعد از آن کبوتری را می فرستد- انصاف]
درست در دو کیلومتری شرق محلی که کشتی هم اکنون قرار دارد، دهکده ای وجود دارد که «کارگاکونماز» نامیده شده است. نام این دهکده ترکی را چنین ترجمه کرده اند: «آن کلاغ نه توقف می کند نه باز می گردد.» [چارلز برلیتز در کتاب "کشتی گمشده نوح" (ترجمه احمد اسلاملو) نام این محل را "جایی که کلاغ نمی نشیند" ترجمه کرده است- انصاف]
محل کنونی کشتی در دل کوههای آرارات از گذشته های دور، به منطقه هشت معروف شده و دره پایین منطقه، محله هشت نام گرفته است. چرا؟ [در کتاب "کشتی گمشده نوح" آمده نام این منطقه به «تمانین» (Temanin) معروف است که به معنی «هشت» است. شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار از امام رضا(ع) نقل کرده است که "نوح در همان محلی که کشتی به زمین نشست قریه ای بنا کرد و نام آن را قریه «ثمانین» (هشتاد) گذاشت." همانطور که می بینیم بین کلمات «ثمانین» (هشتاد) و «تمانین» (هشت) از نظر شکل و معنی شباهت زیادی وجود دارد- انصاف]
در نزدیکی محل فرود کشتی در بالای تپه، لوحه ای کشف شد که ادعاهای باستان شناسان را به طرز زیبایی اثبات کرد. کتیبه ای که حداقل ۴۰۰۰ سال قدمت دارد. بر روی این تابلوی سنگ آهکی، در سمت چپ، تصویر رشته کوههایی دیده می شود که در کنار یک تپه و سپس یک کوه آتشفشان قرار دارد. در سمت راست، یک تصویر قایقی شکل با هشت نفر انسان کنده کاری شده است… در بالای سنگ کتیبه، دو پرنده در حال پروازند. کشف این کتیبه همگان را به شگفتی واداشت. [کتاب مقدس، سرنشینان کشتی نوح را هشت نفر ذکر کرده است. در روایات شیعه نیز تعداد هشت نفر و هشتاد نفر، هر دو نقل شده است- انصاف] در واقعیت موجود، کوه آرارات در سمت چپ، تپه ای در کنار آن و قله یک کوه آتشفشان در کنار تپه وجود دارد.
پیامبر اسلام فرمود: « هنگامی که خداوند اراده کرد قوم حضرت نوح را هلاک کند، به نوح فرمان داد کشتی بزرگی بسازد. جبرئیل نیز با میخهایی برای ساختن کشتی فرود آمد. در میان انبوه میخها پنج میخ ویژه بود که درخشش خاصی داشت و بر روی هر یک نام یکی از پنج نور مقدس محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین نقش بسته بود.
حضرت نوح هر کدام را بر می داشت، میخ همچون ستارهای در تاریکی شب می درخشید. هنگامی که میخ پنجم را برداشت، پس از درخششی، اشکی از آن جاری شد.
نوح از جبرئیل پرسید: « این میخ و اشک چیست؟»
جبرئیل در پاسخ گفت: « این میخ حسین بن علی است.»
حضرت نوح نیز هر یک را در یک طرف از کشتی کوبید.
پیامبر فرمود: « در آیه « و حملنا علی ذات الواح و دسر » منظور از « الواح » چوبهای کشتی و منظور از « دسر » ما هستیم. اگر ما نبودیم کشتی حرکت نمی کرد.»
منابع:
بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۲۲، حدیث ۱۴- امان الاخطار، ص ۱۰۷ و ۱۰۸
گزارش باستانشناسی شوروی دربارة کشتی نوح
بر اثر این اکتشاف، ادارة کلّ باستان شناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و خواندن آن، هیئتی مرکّب از هفت نفر از مهمترین باستان شناسان و اساتید خط شناس و زبان دان روسی و چینی را مأمور تحقیق و بررسی نموده که نام آنها بدین گونه است:
۱ ـ پرفسور سولی نوف، استاد زبانهای قدیمی و باستانی در دانشکدة مسکو.
۲ ـ ایفاهان خینو، دانشمند و استاد زبانشناس در دانشکدة لولوهان چین.
۳ ـ میشانن لوفارنک، مدیر کلّ آثار باستانی شوروی.
۴ ـ تانمول گورف، استاد لغات در دانشکده کیفزو.
۵ ـ پرفسور دی راکن استاد باستان شناس در آکادمی علوم لنین.
۶ ـ ایم احمد کولا، مدیر تحقیقات و اکتشافات عمومی شوروی.
۷ ـ میچر کولتوف، رئیس دانشکدة استالین.
این هیئت پس از ۸ ماه تحقیق و مطالعه و مقایسة حروف آن با نمونة سائر خطوط و کلمات قدیم متّفقاً گزارش زیر را در اختیار باستان شناسی شوروی گذاشت:
۱ ـ این لوح مخطوط چوبی از جنس همان پاره تختههای مربوط به کاوشهای قبلی، و کُلاًّ متعلّق به کشتی نوح بوده است؛ منتهی لوح مزبور مثل سائر تختهها آنقدرها پوسیده نشده، و طوری سالم مانده که خواندن خطهای آن به آسانی امکان پذیر میباشد.
۲ ـ حروف و کلمات این عبارات به لغت سامانی یا سامی است که در حقیقت اُمّ اللغات (ریشة لغات) و به سام بن نوح منسوب میباشد.
۳ ـ معنای این حروف و کلمات بدین شرح است:
توسّل حضرت نوح به پنج تن علیهم السّلام و أسامی آنها بر کشتی
«ای خدای من! و ای یاور من!
به رحمت و کرمت مرا یاری نما!
و به پاس خاطر این نفوس مقدّسه:
مُحمّد
إیلیا (علیّ)
شَبَر (حَسَن)
شُبَیْر (حُسَین)
فاطِمَه
آنان که همه بزرگان و گرامیاند
جهان به برکت آنها برپاست.
به احترام نام آنها مرا یاری کن!
تنها توئی که میتوانی مرا به راه راست هدایت کنی!»
بعداً دانشمند انگلیسی: این ایف ماکس، استاد زبانهای باستانی در دانشگاه منچستر، ترجمة روسی این کلمات را به زبان انگلیسی برگردانید، و عیناً در این مجلّهها و روزنامهها نقل و منتشر گردیده است:
۱ ـ مجلّة هفتگی «ویکلی میرر» لندن، شمارة مربوط به ۲۸ دسامبر ۱۹۵۳ م.
۲ ـ مجلّة «استار انگلیسی» لندن، مربوط به کانون دوّم ۱۹۵۴ م.
۳ ـ روزنامة «سن لایت» منتشره از منچستر، شمارة مربوط به کانون دوّم ۱۹۵۴ م.
۴ ـ روزنامة «ویکلی میرر» تاریخ یکم شباط ۱۹۵۴ م.
۵ ـ روزنامة «الهدی» قاهره مصر، تاریخ ۳۰ مارس ۱۹۵۳ م.
سپس دانشمند و محدّث عالیمقام پاکستانی حکیم سیّد محمود گیلانی که یک موقع مدیر روزنامة «أهل الحَدیث» پاکستان (و نخست از اهل تسنّن بوده و بعداً از روی تحقیق به آئین تشیّع گرائیده) آن گزارش را به زبان اُرْدو در کتابی به نام «إیلیا مرکز نجات ادیان العالم» ترجمه و نقل کرده است.
آنگاه مجلّة «بذره» نجف در شمارههای شوّال و ذوالقعدة ۱۳۸۵، سال اوّل، صفحه ۷۸ إلی ۸۱ زیر عنوان: نامهای مبارکی که حضرت نوح بدان توسّل جست، از اردو به عربی ترجمه و نقل کرده است.
لازم به تذکر است که لوح بدست آمده هم اکنون در موزه واتیکان در “رم” قرار دارد.
در پایان اشاره به برخی نکات در تأیید تحقیقات:
۱- «کتاب مقدس» می گوید که کشتی نوح در ناحیه کوههای آرارات فرود آمده است.
۲- قرآن کتاب مقدس مسلمانان، می گوید که کشتی نوح بر روی کوه «جودی» نشسته است. کوهی که در حال حاضر کشتی مورد نظر بر آن قرار دارد به ترکی «کودی» داغ یا همان کوه «جودی» نام دارد. [در منابع اسلامی آمده است که محل کوه جودی در منطقه موصل است. مثلاً در کتاب «الدر المنثور» از امام کاظم(ع) نقل شده که «جودی کوهی است در موصل». رجوع به نقشه جغرافیایی نشان می دهد که نزدیکترین محل معروف و شناخته شده در عصر ائمه به کوه آرارات، منطقه موصل در شمال عراق است- انصاف] قضی الامر و استوت علی الجودی (سوره هود، آیه۴۴)
۳- آشور نصیربان دوم، پادشاه آشور (۸۵۹ – ۸۸۳ قبل از میلاد) مدعی بود که کشتی نوح در محلی به نام نیسیر پهلو گرفته است. در فاصله کمتر از ۵۰۰ یاردی محل کشتی، دهکده ای وجود دارد که اوزون گیلی نام دارد و پایین تر از آن بر روی نقشه های بسیار قدیمی، محلی به نام نیسیر یا نسیر مشاهده می شود.
۴- اسامی برخی اماکن در اطراف کوه آرارت نیز می تواند با ماجرای طوفان و کشتی نوح مرتبط باشد؛ خود کوه آرارات در میان ارمنی ها به کوه «ماسیس» معروف است که به معنی «مادر جهان» است، «نخجوان» به معنی «محل فرود» است، «اچمیادزین» به معنی «فرودگاه» یا «کسانی که فرود آمدند» است، «آرگوری» (Arghuri) نشان دهنده «پرورش درخت مو» است که می تواند یادآور کاشت درخت مو توسط حضرت نوح(ع) پس از پایان طوفان، آنطور که در کتاب مقدس به آن اشاره شده باشد، دهکده ای نزدیک به محل کشتی وجود دارد به نام «محشر» که می تواند یادآور مجازات جهانی مردم دنیا باشد- انصاف (به نقل از “کشتی گمشده نوح” صفحه ۱۷۱)]
هم اینک دولت ترکیه با اعزام گروههای باستان شناس، کشتی را مورد حفاظت قرار داده و برخی از یافته های باستان شناسان برای حفاظت و مراقبت بیشتر، مورد توجه ویژه قرار گرفته اند. کشف چهار ستون فلزی فسیل شده که هرکدام ۱۲۰ سانتی متر طول دارند و از بخشهای مهم در ساخت کشتی بوده اند، از جمله این اشیاء است که هم اکنون در تملک وزارت معادن و فلزات ترکیه قرار دارد.
در دل کوههای آرارات در نزدیکی مرزهای ایران و ترکیه، جسم عظیم فسیل شده ای قرنهاست که آرمیده و طوفان مهیب را پشت سرگذاشته است. کشتی بزرگ و مجهزی که یکی از پیامبران خدا را در رسالتش یاری داده است. این فسیل غول پیکر، راز و رمزهای بسیاری در دل خود نهفته دارد. ماجرای آن قرنهاست که مورد توجه بوده و دهها سال کانون کاوش ها و کنجکاویها خواهد بود. تحقیقات هم چنان ادامه دارد.
منابع: مقاله ی “فسیل کشتی نوح” نوشته ی دکتر جاناتان گری، ترجمه ی کتايون افجه ای
بهره هاى مشترك زن و مرد
در دین مبین اسلام از آيات و روايات بسيارى به دست مى آيد زن و مرد داراى بهره هاى مشترك بسيارى در زندگى هستند كه به چند نمونه اشاره مى شود :
بهره بردارى از نعمات بهشت و نهى مشترك از درخت ممنوع ۱ - اغواى هر دو توسط شيطان ۲ - اشتراك در روح انسانى۳ - تسويه و تعديل در خلقت۴ - ابزار ادراك ۵ - فطرت الهى ۶ - وجدان اخلاقى ۷ - توبه هر دو نزد پروردگار ۸ -عبادت ۹ و ...
در بيان ارزش هاى مشترك زن و مرد اين حكايت از قرآن بسيار زيبا است :
«هنگامى كه اسماء بنت عميس , همسر جعفر بن ابى طالب , از حبشه بازگشت , نزد زنان رسول خدا رفت وپرسيد: آيا در قرآن مطلبى درباره زنان نازل شده است ؟ پاسخ منفى شنيد. نزد رسول خدا آمد و گفت : زنان در خسران و زيان به سر مى برند, زيرا خداوند ياد نيكى از آنان نكرده است , آن گونه كه از مردان ياد مى كند. سپس اين آيه نازل شد: «مردان و زنان مسلمان , و مردان و زنان با ايمان , و مردان و زنان عبادت پيشه , و مردان وزنان راستگو و مردان و زنان شكيبا و مردان و زنان فروتن ومردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان وزنان پاكدامن و مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند, خدا براى (همه) آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است ».۱۰
از اين آيه مى توانيم ميزان ارزش زنان را در مقايسه با مردان به دست آوريم . كاملاً واضح است كه زن و مرد هردو در ايمان ، تقوا و طى مدارج كمال با هم تفاوتى ندارند و خداوند در مقابل اعمال نيك ايشان . پاداشى يكسان به آنان خواهد داد.
بنابراين زن مانند مرد يك انسان است و داراى روح و رشد و كمال و فطرت الهى است . اختلاف زن ومرد، تنها در سايه اختلاف خصوصيات ذاتى آن ها شكل مى گيرد، بدين ترتيب كه به علت وضع خاص فيزيكى ، يكى مأمور به جهاد مى شود و ديگر مأمور به تربيت فرزند; يكى به رسيدگى به امورات خانه و يكى به كسب روزى درخارج آن و.... اين خصوصيات و احكام آن به صورتى است كه هر يك از زن و مرد شخصيت مستقل و ممتاز خود راحفط مى كند و احساس پوچى و بيهودگى نمى نمايد.
منابع:
۱.بقره (2) آيه 34.
۲.همان.
۳.حجر (15) آيه 28.
۴.تين (95) آيه 4.
۵.مؤمنون (23) آيه 20.
۶.روم (30) آيه 20.
۷.شمس (91) آيه 7ـ 8.
۸.اعراف (7) آيه 23
۹.ذاريات (51) آيه 56
۱۰.احزاب (33) آيه 35.
اعجاز علمی قرآن کریم از ماهنامه هادی
مقدمه:
هر پیامبری که از سوی خدا آمده، متناسب با عصر و زمان خود، دارای اعجاز بوده است. اعجاز عبارت است از «انجام کار خارق¬العاده¬ای که مدّعی مقام نبوّت و امامت برای اثبات مدّعایش از راه غیبی همراه با تحدّی و مبارزطلبی ارائه می کند.» معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) قرآن کریم است. قرآن کتابی است که اگر در عمق جان انسان نفوذ کند، او را جان تازه ای می بخشد: چون که بر جان رفت جان دیگر شود جان که دیگر شد جهان دیگر شود قرآن گنجینۀ ارزشمند و پایان ناپذیر الهی است. کلید این گنجینۀ عظیم، تدبّر و تفکّر عمیق در آن است. با تدبر در قرآن می توان گوهرهای گرانبهایی را به دست آورد؛ گوهرهایی که ارزش آنها در مقیاس های مادی نمی گنجد. امام سجّاد (ع) فرموده اند: «آیاتُ القرآن خزائن فکلّما فتحت خزینة ینبغی لک ان تنظر فیها» ؛ آیه های قرآن گنجینه هایی است؛ پس هرگاه گنجینه ای گشوده شد، سزاوار است که آنچه را در آن است نگاه کنی. قرآن کتاب ماندگاری است که محدود به دوره خاصی نیست بلکه فراتر از گسترۀ زمین و زمان ادامه دارد. او که مظهر «حیّ لایموت» است هرگز نمی میرد و برای همیشه، زنده و زندگی بخش است. امام صادق (ع) فرموده اند: «انّ القرآن حیٌّ لایموت و انّه یجری کما یجری اللیل و النّهار و کما تجری الشمس و القمر...» ؛همانا قرآن زنده¬ای است که نمی¬میرد وهمانا او همانند شب و روز وخورشید وماه جریان دارد. قرآن گُل همیشه بهاری است که با گذشت زمان پژمرده نمی شود؛ بلکه هر چه از عمرش می گذرد، تازه تر می شود. شخصی از امام رضا (ع) پرسید: چرا هر اندازه که از زمان می گذرد، قرآن کهنه نمی شود و هر قدری که می خوانیم باز هم برای مان تازگی دارد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «ان الله تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس فهو فی کلّ زمانٍ جدید و عند کلّ قوم غضٌّ الی یوم القیمة» ؛ همانا خدای تعالی قرآن را برای زمانی غیر از زمان دیگر و برای مردمی غیر از مردم دیگر قرار نداده است. پس او تا روز قیامت در هر زمانی، جدید و در نظر هر گروهی، تازه است. یکی از رمزهای ماندگاری و تازگی قرآن کریم این است که با گذشت زمان و پیشرفت علمی بشر، بسیاری از حقایق و زوایای ناشناختۀ آن کشف می شود.از آن میان، اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن است. این کتاب آسمانی در موارد متعدّدی به حقایق علمی ای اشاره دارد که در عصر نزولش برای مردم و دانشمندان، کشف نگردیده بود. بلکه در بعضی از موارد باور عمومی بر خلاف آن بود. بعد با پیشرفت علم و دانش در ابعاد مختلف، پرده از روی آن حقایق برداشته شد. بدین سان، یکی از ابعاد اعجاز قرآن را اعجاز علمی تشکیل می¬دهد. این بُعد از اعجاز قرآن، بعد از رشد علمی بشر، زیادتر مورد توجّه قرار گرفته است.
اعجاز علمی قرآن کریم در حوزه های مختلف
قرآن کتاب علمی نیست که بتوانیم همه فرمول های علمی را از ظاهر آن بدست آوریم. این کتاب آسمانی ، کتاب هدایت است. رسالت اصلی اش پرورش انسان است. اشارات علمی اعجاز آمیز آن هم با همین رویکرد می باشد. به دیگر سخن: این اشارات علمی جنبۀ پرورشی دارد نه جنبه آموزشی صرف. هدف از آوردن آنها این است که ما با اسرار عالم آفرینش آشنا شویم و از این راه به عظمت آفریدگار جهان پی ببریم. بر این اساس، اعجاز علمی قرآن، بیشتر در آیات مربوط به عالم آفرینش و خداشناسی است. قرآن کریم با همین رویکرد تربیتی، بعضی از اسرار نهفته در وجود انسان و جهان را بازگو نموده است. این اسرار در عصر نزول قرآن و قرن ها بعد از آن برای مردم روشن نشده بود. در گذر زمان با پیشرفت علوم برخی از آن اسرار علمی کشف گردیده است. هنوز هم بسیاری از آنها همچنان ناشناخته مانده است و با گذشت زمان شناخته خواهد شد. این است معنای آنچه که از ابن عباس صحابی مفسر قرآن نقل کرده اند: «القرآن یفسرّه الزمان» ؛گذر زمان قرآن را تفسیر می کند. دانشمندان مسلمان با هدایت قرآن کریم باید در عالم آفرینش مطالعه نموده، این حقایق علمی را کشف می کردند. اما افسوس که چنین نشده است. بیشتر آنها به دست دانشمندان غیر مسلمان کشف گردیده ؛ چنانکه برخی از نویسندگان گفته است: «فمنهم والیهم» و بهتر است بگوییم «فمنهم و علیهم» کشف اعجاز علمی قرآن از آنها و بر علیه آنها است. اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن که بیشتر شان به دست دانشمندان غیر مسلمان کشف شده است حجت را بر آنها تمام می کند که این کتاب ، کتاب آسمانی است نه این که ساختۀ دست بشر باشد. این راه نزدیکی است که همه دانشمندان می¬توانند به حقّانیّت اسلام پی ببرند؛ چنانکه بسیاری از دانشمندان غیر مسلمان شیفته این بُعد علمی قرآن گشته و سرانجام به دین اسلام مشرّف شده اند. در زمینه اعجاز علمی این کتاب آسمانی افراط و تفریط وجود دارد. برخی به طور کلی با تفسیر علمی قرآن بر اساس دست آوردهای علوم جدید مخالفند. بویژه با در نظر گرفتن این تجربۀ تلخ تاریخی که در غرب کتاب مقدس را طبق نظریات علمی قدیم تفسیر می کردند. وقتی که نظریات جدید مخالف روی کار آمد، ارباب کلیسا دادگاه های تفتیش عقاید را تشکیل دادند تا هر کسی را که نظریۀ جدید مخالف را ارائه کند، محاکمه نمایند.در مقابل، عدۀ دیگر زیاده روی می کنند. تا هر فرضیۀ علمی مطرح می شود، تلاش می کنند به هر نحوی که شده آیات قرآن را بر طبق آن تفسیر نمایند و آن را اعجاز علمی به شمار آورند. هر دو کار نادرست است. کار درست میانه روی است. اوّل باید آیه قرآن را بدون در نظر گرفتن داده های علمی مورد مطالعه قرار داده، معنایش را به دست آوریم. اگر آن معنا مطابق نظریه ای بود که از بدیهیات علمی باشد آن وقت می توانیم آن آیه قرآن را بر اساس این نظریۀ علمی تفسیر کنیم و آن را نمونه ای از اعجاز علمی به حساب آوریم. اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن در حوزه های مختلف علوم است؛ از قبیل کیهان شناسی، زیست شناسی، پزشکی و ... . این نوشتار ، نمونه های روشنی را از هر یکی آنها ارائه می نماید و از حوزه کیهان شناسی آغاز می کند:
حوزۀ کیهان شناسی
علم کیهان شناسی در تاریخ پر فراز و نشیب خود، دوره های مختلفی را گذرانده است. در هر دوره ای شاهد نظریّات مخالف با دوره های دیگر بوده است. در عصر نزول قرآن کریم، مکتب کیهان شناسی بطلمیوس حکمفرما بود. این کتاب آسمانی اشاره به یک سلسله از پدیده های کیهانی دارد که در هیأت بطلمیوس مطرح نبوده یا باور علمی بر خلاف آن بوده است. با پیشرفت علم و روی کار آمدن ابزار نوین پژوهش، این حقایق علمی کشف گردید: 1- گردش زمین و کوه ها قرآن کریم می فرماید: «وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمرّ مرّ السّحاب صنع الله الذّی أتقنَ کلّ شئ ...» ؛ کوه ها را می بینی آنها را آرام و بی حرکت می پنداری؛ در حالی که همانند ابر در گردشند. این آیه بروشنی می گوید: بر خلاف آنچه شما در ظاهر می بینید، کوه های زمین همانندابرهای¬آسمان درحرکتند. معلوم است که اینگونه حرکت کوه ها بدون حرکت زمین معنا ندارد؛ زیرا اگر زمین آرام و تنها کوه ها متحرک باشند آنها در یک جا ثابت نمی ماندندوحرکت¬شان محسوس ومشاهد بود. بنابراین گردش کوه ها زیر مجموعه گردش کل زمین می باشد. پس از این آیه استفاده می شود که همه زمین و کوه ها در گردشند؛ در حالی که در آن زمان طبق نگاه ظاهری و بر مبنای هیأت قدیم باور همگانی بر این بود که زمین مرکزیت دارد.این¬کره خاکی¬آرام¬است ومنظومه شمسی در محور آن دور می زند. این باور همچنان ادامه داشت تا در اواخر قرن شانزدهم میلادی، دانشمند معروف کوپرنیک لهستانی نظریه گردش زمین را مطرح نمود و در اوائل قرن هفدهم میلادی گالیلۀ ایتالیایی این نظریه را مستدلّ و ابراز نمود؛ گرچه ارباب کلیسا و دادگاه تفتیش عقاید او را به اتّهام مخالفت با کتاب مقدس محاکمه کرده، وادار به اظهار توبه و بازگشت از این عقیده نمودند. سرانجام دانشمندان با استفاده از ابزار پیشرفته نوین مثل روز روشن ثابت نمودند که زمین به طور کلی دارای دو نوع حرکت است یکی حرکت وضعی که زمین به دور خود به سرعت سی کیلومتر در هر دقیقه می گردد و دیگری حرکت انتقالی که زمین به دور خورشید به سرعت بیشتر از آن می گردد. پیش از اثبات گردش زمین از نظر علمی، مفسران قرآن کریم این آیه را به متلاشی شدن کوه ها پیش از قیام قیامت تفسیر می کردند ؛ چنانکه در آیه دیگر می فرماید: «و سیرت الجبال فکانت سراباً» ؛ و کوه ها به حرکت درآورده شوند پس سراب (آب نما) گردند. در این که همه کوه ها در آستانه رستاخیر به حرکت درآورده شده، فرو می ریزند جای شک و تردید نیست اما این آیه کریمه به دو دلیل قابل تطبیق بر آن جریان نمی باشد. دلیل اول: این آیه می گوید: گردش زمین در عین این که سریع انجام می شود برای ما نامحسوس است. ما گمان می کنیم که زمین ساکن و آرام است؛ در حالی که حرکت آن در آستانه قیامت به گونه فروپاشی و توأم با ایجاد هول و هراس شدید است. برخی از مفسّران در ردّ این دلیل گفته اند: معنای آیۀ شریفه این است: کوه هایی که هم اکنون آرام می بینید در زمان برپایی رستاخیز همانند ابرها در حرکت خواهند بود. این معنا با ظاهر آیه کریمه نمی سازد. ظاهر آیه این است: کوه ها در عین حالی که شما آرام می بیند متحرّکند به دیگر سخن آرامش ظاهری کوه ها همزمان با گردش واقعی آنها است. نه این که یکی در این زمان و دیگری در آن زمان باشد. دلیل دوم: طبق این آیه کریمه این گردش خاصّ کوه ها نشانۀ اتقان و استحکام عالم آفرینش است. سخن گفتن از استحکام عالم آفرینش مناسب با وضعیت فعلی زمین و کوه ها است نه با وضعیت آنها در آستانه آخرت؛ زیرا در آن هنگام نظام دنیا در حال فروپاشی است. صحبت از استحکام آن معنا ندارد. مرحوم علامه طباطبایی (ره) فرموده اند: با قطع نظر از سیاق آیات تفسیر این آیه به حرکت انتقالی زمین معنای خوب و قابل قبول است اما با در نظر گرفتن سیاق آیات باید آن را به حرکت کوه ها در آستانه قیامت تفسیر کنیم نه حرکت انتقالی زمین؛ زیرا آیات گذشته و آینده مربوط به آن زمان است. پس باید این آیه هم مربوط به آن زمان باشد. این سخن به دو دلیل درست به نظر نمی رسد: 1- سیاق آیات نمی تواند آیه ای را از ظهورش باز دارد. به این معنا: اگر آیه ای بخودی خود ظهور در معنایی داشت نمی توانیم با قرینۀ سیاق دست از آن معنا برداریم. 2- سیاق این آیات با تفسیر آیه مورد بحث به گردش فعلی زمین و کوه ها نیز سازگار است زیرا اگر چه در یک آیه قبل سخن از قیام قیامت است اما در دو آیه قبل صحبت از آفرینش شب و روز است. آفرینش آنها چنانکه در همان آیه فرموده است یکی نشانه های قدرت خداست گردش فعلی زمین و کوه ها نشانه دیگری از قدرت خداست. پس این آیه بر خلاف نظریۀ حاکم در آن زمان ثابت می کند که زمین و کوه ها در حرکتند و این یک نمونه از اعجاز علمی قرآن کریم است؛ چنانکه همین نمونه از اعجاز علمی در نهج البلاغه برادر قرآن هم آمده است: «فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها» ؛ زمین در عین حرکت خود از این که اهلش را بلرزاند آرام است. این جمله با صراحت تمام می گوید که زمین دارای حرکت موزون و آرام است. 2- نقش کوه ها در آرامش زمین قرآن کریم می فرماید: «والجبال اوتادا» ؛ آیا کوه ها را میخ های زمین قرار ندادیم؟! از این که از کوه ها به عنوان میخ های زمین یاد کرده است دو مطلب استفاده می شود: مطلب اول: کوه ها در اعماق زمین ریشه دارند؛ نه این که تنها در سطح آن قرار داشته باشند. مطلب دوم: این کوه ها در آرام نگه داشتن زمین نقش مهمّی ایفا می کنند. در آیه دیگر این نقش را چنین بازگو می کند: «وجعلنا فی الارض رواسی ان تمیدبهم» ؛ در زمین کوه های ثابتی قرار دادیم تا مبادا اهلش را بلرزاند. رواسی جمع «راسیة» به معنای چیزی است که با سنگینی خود پا بر جا باشد به دیگر سخن چیز سنگینی که هم خودش پابرجاست وهم چیز دیگر را پابرجا نگه می دارد همانند لنگر کشتی. کوه ها، لنگرهای کشتی زمین هستند. اگر این لنگرهای سنگین نباشند کشتی طوفانی زمین، سرنشینان خود را آرام نمی گذارد. این تعبیر در ده جای قرآن درباره کوه ها آمده است. گویاتر از همه این آیه شریفه است که با حرف «لام» آورده شده نه با حرف «فی» : «وجعل لها رواسی...» ؛ برای زمین لنگرهایی قرار داده است. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیۀ پیشین فرموده اند: این آیه دلالت دارد بر این که کوه ها نقش خاصّی در مهار زلزله ها دارد. امام علی(ع) در این زمینه فرموده اند: «و وتّد بالصخور میدان ارضه» ؛ لرزش زمین را با صخره های سنگین آرام کرده است. از نظر علمی ثابت شده است که ریشه های کوه ها در اعماق زمین با یکدیگر پیوند دارند. این کوه ها همانند زرهی، کره زمین را در بر گرفته و تا حدّ زیادی از زلزله ها که در اثر فشار گازهای درونی زمین پدید می آید جلوگیری می کند. تجربۀ عینی هم نشان می دهد که شدّت زلزله ها در مناطق کوهستانی کمتر است. افزون براین، کوه ها دو نقش برجسته دیگری همه در آرامش زمین دارند: کوه ها در کنترل و تنظیم حرکت زمین مؤثرند. اگر گردش زمین موزون و منظّم نباشند این کره خاکی، نا آرام و غیر قابل سکونت خواهد بود. آیات گذشته قرآن کریم هم اثر کوه ها را در مهار زلزله ها بازگو می کند و هم اثر آنها را در تنظیم حرکت زمین. کوه ها در مهار آتش فشان ها اثر عمیقی دارند. بسیاری از کوه ها در اثر فوران آتش فشان ها پدید آمده است. آتش فشان، زمین را می شکافد و مواد مذاب را بیرون می اندازد. این مواد مذاب روی شکاف زمین انباشته شده، به صورت کوه در می آیند و فوران آتش فشان را آرام می کنند. امام علی(ع) دربارۀ کوه ها چنین فرموده اند: «ورست اصولها فی المأ... و ارّزها فیها اوتادا» ؛ ریشه های کوه ها در اعماق زمین تا آب های درونی اش ثابت است ... و خداوند آنها را در زمین به عنوان میخ های آن تثبیت نموده است. سپس آن حضرت، نقش کوه را در آرامش زمین چنین بازگو می کند: «فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها او تسیخ بحملها اوتزول عن مواضعها» ؛ پس زمین در عین حرکتش آرام است از این که اهلش را بلرزاند یا بارش را (در اثر فوران آتش فشان ها) فرو برد یا از محل خود جا به جا شود.
حوزۀ زیست شناسی
در عصر حاضر علم زیست شناسی، در ابعاد مختلف رشد چشمگیری نموده و پرده از روی بسیاری از حقایق علمی قرآن برداشته است. در اینجا چند نمونه از آنها ارائه می شود: 1- آب مایۀ حیات نقش آب در ادامۀ حیات از ابتدا برای همگان روشن بوده است. اما نقش آن درپیدایش حیات تا قرن های اخیر ناشناخته بود. در عین حال، قرآن کریم این نقش را بازگو نموده و از آب به عنوان مایۀ حیات یاد کرده است: «وجعلنا من المأ کلّ شئ حیٍّ» ؛ ما هر چیز زنده ¬ای را از آب قرار دادیم. شخصی از امام صادق(ع) پرسید: آب چه طعمی دارد؟ در پاسخ فرمود: طعم حیات و زندگی سپس همین آیه را قرائت نمود. در آیه دیگری می فرماید: «والله خلق کل دابة من ماءٍ» ؛ خدا هر جنبنده¬ای را از آب آفرید. این دو آیه می گوید که آب در آفرینش هر موجود زندۀ محسوس، دخالت تام و تمام دارد. این مطلب با کاوش های جدید علمی کاملاً به اثبات رسیده است. دانشمندان زیست شناس معتقدند که نخستین جوانۀ حیات در اعماق دریاها پیدا شده است و به همین جهت آغاز زندگی را از آب می دانند و طبق تحقیقات آنها حدود هفتاد درصد از بدن انسان و بسیاری از حیوانات را آب تشکیل می دهد. گرچه قرآن، آفرینش انسان را از خاک می داند اما منظور همان گل است که ترکیبی از آب و خاک می باشد. 2- زوجیت درعالم گیاهان و ماده در عصر نزول قرآن، باور عمومی بر این بود که قانون زوجیّت فقط در عالم انسان، حیوانات و برخی از گیاهان همانند خرما حاکم است اما کارل لینه گیاه شناس معروف سوئدی در سال 1721میلادی نظریۀ مبنی بر وجود جنس نر و ماده در همه گیاهان ارائه کرد که مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت گرچه پس از مدتی، لینه از سوی ارباب کلیسا توقیف و کتاب¬های او به عنوان کتاب¬های ضالّه اعلان شد. همچنین، دانشمندان کشف کردند که ماده از تراکم انرژی به صورت ذرّات بی نهایت ریزی به نام اتم تشکیل شده است؛ از این رو پس از گذشت زمانی مسئله زوجیت به همه اشیا سرایت داده شد؛ زیرا تحقیقات علمی ثابت نموده است که واحد ساختمانی ماده یعنی اتم دارای اجزای مختلف با خصوصیات جنس نر و ماده است بخاطر این که اتم از الکترون ها با بار منفی و پروتون با بار مثبت تشکیل یافته است در اتم ذرّات سومی به نام «نوترون» وجود دارد که از لحاظ بار الکتریکی خنثی است. قرآن کریم صدها سال قبل از این که همگانی بودن مسأله زوجیت کشف شود، این حقیقت را بازگو نموده و قانون زوجیت را درعالم گیاهان مطرح نموده است: «و تری الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج» ؛ زمین را خشک و مرده می بینی پس هرگاه آب باران را بر آن فرو فرستادیم به حرکت می آید، رشد و نمو می کند و از هر جفت گیاه با طراوت می رویاند. در آیۀ دیگر فرموده است: «فاذا انزلنا من السماء مأً فانبتنا فیها من کل زوج کریم» ؛ پس هرگاه آب باران را از آسمان فرو فرستادیم پس در زمین از هر جفت گیاه پر ارزش رویاندیم . فراتر از این قرآن فرموده است که قانون زوجیت بر همه عالم ماده حکمفرما است: «ومن کل شئ خلقنا زوجین» ؛ از هر چیزی دو زوج آفریدیم. این دو زوج ممکن است که اشاره به اجزای تشکیل دهنده اتم باشند؛ چنانکه گذشت و ممکن است که اشاره به حقیقت دیگری باشد که تاهنوزاز نظر علمی کشف نشده است. 3- نقش باد در زایا کردن ابرها و گیاهان بشر از دیرزمان اطلاع داشت که بعضی از درختان نیاز به تلقیح و جفت گیری دارند که اگر نرینه هایشان را برای گرده افشانی بر سر شاخه های درختان میوه به کار نبرند، عملاً محصول آن بسیار کم می شود.در عربستان معمول بود که خوشه های نرینه خرما را برای گرده افشانی بر سر شاخه های گلداردرختان خرما بپاشند. اما برای کسی روشن نبود که این یک قانون عمومی در عالم گیاهان ودرختان است تا این که در قرن های اخیرمعلوم شدکه تولید مثل و باروری گیاهان و درختان عموماً بر اساس تلقیح ذرّات خیلی ریز و ذره بینی به نام «گرده» یا «پولِن» است عامل انتقال این گرده وسائل مختلف مثل حشرات و جریان شدید هوا است. قرن ها بشر اطلاعی از کیفیت نزول باران از ابرها نداشتند ولی در سال های اخیر به مسأله تلقیح ابرها پی بردند و متوجه شدند که بادها نقش عجیبی در بارور شدن ابرها دارد. از یک طرف باعث تشکیل قطرات باران و دانه های برف می شوند و از طرف دیگر درباردار شدن ابرهابه الکتریسیته و تخلیه این بار نقش دارند. قرآن کریم درباره نقش بادها در زمینه تلقیح می فرماید: «و ارسلنا الریّاح لواقح فانزلنا من السماء ماءً» ؛ بادها را باردار کننده فرستادیم پس از آسمان آبی نازل کردیم. گرچه این آیه با تلقیح ابرها توسط باد مناسبت بیشتری دارد؛ زیرا نتیجه آن را نزول باران قرار داده است اما در عین حال می توان گفت که در صدر آیه معنای عام تلقیح اراده شده هم در مورد ابرها و هم در مورد گیاهان و در ادامه اش فقط به یکی از آثار آن اشاره شده است . حتی ممکن است بگوییم که شاید نقش بادها در این زمینه منحصر به این دو مورد نباشد. احتمال دارد که در موارد دیگری هم وجود داشته باشد که تاهنوز برای ما کشف نشده است.
حوزۀ پزشکی
اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن در حوزۀ پزشکی فراوان است. در اینجا به ذکر یک نمونه اکتفا می شود: مراحل رشد جنین قرآن کریم در زمانی نازل شده که علم پزشکی بخصوص در جزیرة العرب در ابتدای راه بود. پزشکان اطلاعات زیادی از کارکرد جهاز و دستگاه های درون بدن انسان نداشتند و اسرار آنها را نمی دانستند. در نتیجه مراحل رشد جنین (بچه در شکم مادر) در هاله¬ای از ابهام و مورد حدس و گمان های غیر علمی بود. درچنین دورانی این کتاب آسمانی آن مراحل را به گونه¬ای بازگو نموده است که با کشفیات جدید علمی انطباق کامل دارد: «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقه و خلقنا العلقة مضغة و خلقنا المضغة عظاماً فکسونا العظام لحماً ثم انشاناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین» ؛ همانا انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم سپس آن را نطفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم سپس آن نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (شبیه گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوان هایی درآوردیم پس استخوانها را با لباس گوشت پوشاندیم. آنگاه در آن آفرینش تازه¬ای ایجاد کردیم آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. مقصود از انسان در این آیه نوع انسان است که خلقتش از گِل با آفرینش آدم آغاز شده و سپس از طریق تناسل و زاد و ولد در فرزندان آدم ادامه یافته است. امروز علم جنین¬ شناسی به صورت علم گسترده¬ای درآمده است و به طور کلی چند مرحله¬ای را برای رشد جنین در عالم رحِم بازگو نموده است. 1. مرحله نطفه: نطفه از موجودات زنده ذره بینی اسرارانگیزی تشکیل یافته است که در مرد «اسپر» و در زن «اوول» نامیده می شود. این موجودات ریز شناور به قدری کوچکند که در نطفه یک مرد ممکن است میلیونها «اسپر» باشد. 2. مرحله علقه: نطفه بعد از آن که در رحم زن قرار گرفت بعد از مدتی تبدیل به علقه می شود و به صورت قطعه خون بسته همانند یک دانه توت بدون شکل که در جدار رحم آویزان است در می¬آید. جنین را در این مرحله در زبان علمی «مورولا» می نامند. 3. مرحله مضغه: کم¬کم جنین از حالت علقه بیرون می¬آیدو حالت یک قطعه گوشت جویده شده را به خود می گیرد بی آن که اعضای مختلف بدن در آن مشخص باشد اما ناگهان در پوسته جنین تغییراتی پیدا می شود و در شکل آن متناسب با کاری که باید انجام دهد تغییر می یابد و اعضای بدن کم¬کم ظاهر می شود. 4. مرحله استخوانهای سلولی: در این مرحله تمام سلولهای جنین تبدیل به سلول های استخوانی می شود و اسکلت بدن او ساخته می شود. بعد از آن بتدریج عضلات و گوشت ها روی آنها را می پوشاند. همه این مراحل مربوط به جسم و حیات حیوانی جنین است بعد نوبت می رسد به روح و حیات انسانی او که قرآن کریم می فرماید: «ثم انشاناه خلقاً آخر» ؛ سپس در او آفرینش تازه ای ایجاد کردیم. این همان مرحله ای است که روح انسان در کالبد جنین دمیده می شود. این مرحله یا تمام مراحل رشد جنین آن قدر مهم است که خدا به خودش آفرین می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین» . دکتر «موریس کوبای» می گوید: باید همه بیانات قرآنی را در زمینه مراحل رشد جنین با معلومات اثبات شده ای عصر جدید مقایسه کرد. موافق بودن شان با این ها واضح است لکن همچنین بی نهایت مهم است که آنها را با عقاید عمومی که در این خصوص در دوران وحی قرآنی شایع بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسان های آن زمان تا چه اندازه از نظرات شبیه آنچه در قرآن عرضه شده دور بودند. فی الواقع فقط در جریان قرن نوزدهم است که دید تقریباً روشنی از این مسائل پیدا می کنیم.
پی نوشت ها:
1. اصول کافی 2 / 609
2. خدای زنده ای که هرگز نمی میرد.
3. بحار 35 / 404
4. تفسیر برهان 1 / 28 (مقدمه)
5. سبحانی، الالهیات، 3 / 419
6. طنطاوی، تفسیر الجواهر، 10 / 199
7. صداقت، علی اکبر، قرآن و دیگران
8. نمل / 88
9. طبرسی، مجمع البیان، 7 / 409 – فخر رازی ، التفسیر الکبیر، 24 / 220
10. نبأ / 20
11. علّامه طباطبایی، المیزان، 15 / 401
12. همان، ص 402
13. نهج البلاغه (صبحی صالح) خطبه 211
14. نبأ / 7
15. انبیا / 37
16. طبرسی، مجمع البیان، 7 / 83
17. المعجم المفهرس لالفاظ القرآن- ماده رسا
18. نمل / 61
19. المیزان 14 / 280
20. نهج البلاغه، خطبه 1 (صبحی صالح)
21. همان، خطبه 211
22. انبیا / 30
23. تفسیر الصافی 3/ 338
24. نور / 145
25. حج / 5
26. لقمان / 10
27. ذاریات / 49
28. به نقل از : رضایی ، اصفهانی، محمد علی، اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن ص 112
29. حجر / 22
30. مؤمنون / 12 -14
31. به نقل از تفسیر نمونه 14 / 23 و 208 - 213
32. به نقل از:رضایی، اصفهانی، محمد علی، اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن ص 151
منبع::: ماهنامه هادی ::
چرا امام علی گفته زنان ناقص العقل و ایمان هستند؟
در جواب اين سؤال بايد گفت كه: ما دو گونه عقل داريم 1 - عقل نظري 2 - عقل عملي. بايد ديد مراد علي(ع) از آن جمله كدام عقل است:
توضيح عقل نظري و عقل عملي؛
عقل نظري؛ يعني ادراكات عقلي و فكري و محاسبات مغزي كه انسان به واسطه اين عقل در علوم مختلف به پيشرفتهايي ديت يافته است. وجود قوه عاقله در انسان ما به الامتياز انسان از ساير حيوانات و موجودات است؛ يعني فرق انسان با حيوانات در همينعقل نظري و در قوه تفكر و انديشيدن است و پيشرفت علوم و تكنيكها در زمينههاي مختلف مديون عقل نظري است.
مردها و زنها در مورد عقل نظري با هم يكسان هستند. همان طور كه مردها درس ميخوانند پزشك ميشوند، مهندس ميشوند، فيزيكدان و شيمي دان ميشوند، زنان نيز با درس خواندن به اين درجات ميرسند. شايد بتوان گت تفاوتي از اين ظر بين مرد و زن وجود ندارد و فهم درك و استدلال مردان با زنان فرقي ندارد. اين گونه عقل را عقل ابرازي مينامند. يعني عقلي كه انسان با او بتواند علوم مختلف را فراگيرد.
عقل عملي؛ اصطلاحاً به آن مدركاتي ميگويند كه بايد مورد عمل واقع شود؛ يعني كارهاي عاقلانهاي كه انسان بايد انجام دهد و كارهاي لهو و لغو و بيهوده را رها كند و انجام ندهد. عقل عملي اقتضا دارد كه انسان دروغ نگويد، ظلم نكند، راستگو و عادل باشد، كارهاي بيهوده انجام ندهد، به چيزهاي كم ارزش به اندازه خودش بها بدهد، نيت، اخلاص در عمل، محبّت، انجام كارهاي عاقلانه از كارها و دستورات عقل عملي است.
انسان عاقل به اين معنا كارهاي سفيهانه انجامنمي دهد و معيار فضيلت انساني بر انسان ديگر عقل عملي است. گر چه برتري عقل نظري دي يك فرد از نشر دنيوي مايه ارزشمندي او است و ان چه انسان را نزد خدا مقربتر ميكند و باعث فضيلت و برتري نزد خدا ميشود، عقل عملي است. هر انساني كه به مقتضيات عقلي بشتر عمل كند و از كارهاي لغو و بيهوده دوري كند او عاقلتر است.
متأسفانه در بين مردم آن چه از كلمه عقل ميفهمند همان عقل نظري است، ولي در اصطلاح آيات و روايات مراد از عقل، عقل عملي است. عقل مقابل جهل و سفاهت است. قرآن و روايات آدمي را كه اهل فساد و گناه و كارهاي لغو باشد، عاقل نميداند. با توجه به اين توضيح علي(ع) نميخواهد بفرمايد مردها از زنها از نظر فهم و ادراك و عقل نظري بالاترند و بهتر ميفهمند، بلكه ميخواهد بفرمايد غالبا مردها در بخشي از حكمت عملي مانند قضاوت عاقلانهتر و اداره شئون سياسي، سياست مدارانهتر عمل ميكنند اما غالبا زنها اوهاميتر واحساسيتر عمل ميكنند. عقلي كه در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعي، يعني در نحوه مديريت در مسائ سياسي و اقتصادي، قضايي و نظامي است. در اين بخش نيز اگر زنها جلوتر نباشند، عقبتر نيستند. ضمناً زنها در عقل عملي بهمعناي مديريت در اداره خانه و تربيت و پاسداري از كودك از مردها جلوتر و كارآمدترند. به همين جهت شأن نزول خطبه در مود جنگ جمل و پيروي از فرماندهي يك زن است.
عقلي كه موجب تقرب ميباشد همان است كه از رسول خدا(ص) درباره نام گذاري آن به اين اسم چنين آمده است: عقل چيزي است كه انسان به وسيله آن نيرو، غرائز و اميا خود را عقال پاي بند ميكند.
با استفاده از زن در آيينه جلال و جمال، ص 250 به بعد با تلخيص و اضافات.
علل تعدد زوجین پیامبر (ص)
خاتم پیامبران، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نمونه کاملی از عقل و کمال و فضیلت بود بهطوری که خداوند، او را با آیه «و إنّک لعلی خُلقٍ عَظیم؛ به راستی که تو را خویی والاست»1؛ مورد ستایش قرار داده است. خُلق به معنای صفاتی است که از انسان جدا نمیشود و همچون خلقت و آفرینش او میگردد. تعدادی از مفسران، خُلق عظیم پیامبر را به صبر، گستردگی بذل و بخشش، رفق و مدارا با مردم، تحمل سختیها در مسیر دعوت به سوی خدا و عفو و گذشت تفسیر کردهاند ولی خلق عظیمِ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله)، منحصر به این موارد نبود. ارزش والای اخلاق کریمانه پیامبر، زمانی نمودِ بهتری پیدا میکند که به رفتار و اخلاقیات مردمِ عربِ جاهلی بنگریم. پیامبر گرامی اسلام در محیطی پرورش یافته بود که مردمان آن، غارتگری و جنگ را از افتخارات خود میشمردند و به آن مباهات میکردند. بسیاری از اشعار و داستانسراییهای به جا مانده از آنها هم نشان از همین موضوع دارد. دختران را زندهبهگور میکردند و در مقابل بتها به عبادت میپرداختند. زن در میان آنها همچون کالایی خرید و فروش میشد و از هرگونه حقوق فردی و اجتماعی حتی حق ارث محروم بود. روشنفکران عرب هم، زن را در گروه حیوانات قرار داده و از لوازم زندگی میشمردند.2
حضرت امیر (علیهالسلام) در مورد فرهنگ حاکم در آن زمان میفرمایند:
«خداوند، پیامبر را بیمدهنده جهانیان و امین وحی و کتاب خود مبعوث نمود و شما گروه عرب در بدترین آیین و بدترین مکانها به سر میبردید. در میان سنگلاخها و مارهای کر اقامت داشتید. آبهای لجن میخوردید و خون یکدیگر را میریختید و از خویشاوندان دوری میکردید. بتها میان شما سرپا بودند و از گناهان اجتناب نمیکردید».3 در چنین محیطی، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با اخلاق و منش خاص خود در میان مردم عرب ظهور نمود و با حسن معاشرت و احترام به افراد جامعه آن روز، مورد توجه همگان قرار گرفت و به راستی و درستی شهرت یافت، چنانکه بزرگترین دشمنانش هم او را امین میخواندند. پیامبر گرامی اسلام، در دوران بعثت هم مهمترین هدف خود را احیای اخلاقیات انسانی و صفات پسندیده میدانست و بارها میفرمود: «إنی بعثتُ لاتمِّمَ مکارم الاخلاق».4
در این نوشتار، گوشهای از روحیات و اخلاق کریمانه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در خانواده و معاشرت با همسر و فرزندانشان مورد بررسی قرار میگیرد. ولی در ابتدا برای آشنایی با زندگی خانوادگی پیامبر و دشواریهای ایشان در محیط خانواده، به مسئله تعدد زوجات پیامبر اشاره میشود.
با مطالعه تاریخ و شرایط آنروز، روشن میشود که ازدواجهای پیامبر، همه بنابر مصالح خاص صورت گرفته است و نشان دهنده فداکاری و از خود گذشتگی رسول خداست چرا که بدون شک زندگی با زنان متعدد که هر کدام از آنها سلیقهها و روحیات خاص خود را دارند، با وجود مشغلههای فراوان در سالهای آغازین حکومت اسلامی در مدینه و جنگها و مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی، کار آسانی نیست. ضمن این که حضرت، در دوران جوانی، با حضرت خدیجه (علیهاالسلام) که چهل سال سن داشت ازدواج کرد و سالها همسر دیگری اختیار نکرد و ازدواجهای آن حضرت در ده سال آخر زندگی بود و بیشتر همسران ایشان هم زنانی سال خورده و یتیمدار بودند و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تنها برای سرپرستی آنها و فرزندان یتیمشان با آنها ازدواج میکرد. تعدادی از این ازدواجها هم برای متمایل کردن قبایل مختلف به اسلام و کاهش کینهها صورت میگرفت.5
اولین همسر حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) خدیجه (علیهاالسلام) است که از خاندان سرشناس و از بانوان ثروتمند و محترم مکه به شمار میرفت و به دلیل حسن شهرت و فضایل اخلاقیِ محمد امین (صلیاللهعلیهوآله)، به او پیشنهاد ازدواج داد و بعد از آن، خود، عامل مؤثری در پیشرفت اسلام شد و تمامی ثروت خود را برای گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان مکه به کار برد. پیامبر اسلام نیز همواره او را احترام میکرد و از او قدردانی مینمود. این امر مختص به زمان حیات خدیجه نبود بلکه پس از مرگ او نیز، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، همواره او را میستود. نقل شده که روزی عایشه به پیامبر گفت: ای رسول خدا، چه قدر از خدیجه یاد میکنید؟ خدیجه پیرزنی بود و از دست شما رفت. خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است. رسول خدا برآشفته شد و فرمود او زمانی نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب میکردید و او زمانی به من ایمان آورد که شما کافر بودید.6
سوده نیز یکی از همسران رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) است. همسرش پس از هجرت به حبشه درگذشت و او بیسرپرست و تنها ماند و برای زندگی و تأمین معاش خود مجبور بود از آیین اسلام دست بردارد و به خاندان بتپرست و مشرک خود بپیوندد. در این زمان، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با هدف ترویج دین و قدردانی از خدمات یک مسلمان مهاجر و برای تقویت و دلداری مسلمانان مجاهد دیگر، بعد از وفات خدیجه کبری (علیهاالسلام)، با او ازدواج کرد. سوده دارای جمال و ثروتی نبود و پیامبر، تنها برای حمایت از وی، با او ازدواج کرد.7
زینب بنت الخزیمه نیز از اقوام رسول خدا بود که همسرش در جنگ بدر به شهادت رسیده بود. او نیز جمال و یا اموالی نداشت و در اواخر عمر بود که به همسری رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) درآمد و پس از چندی نیز در گذشت.
ام سلمه نیز پس از درگذشت همسرش بر اثر مجروحیت در جنگ احد، و زمانی که زنی سالخورده بود، پیامبر از او خواستگاری نمود و مسئولیت او و فرزندان یتیمش را پذیرفت. ام سلمه بعد از حضرت خدیجه از با فضیلتترین همسران رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود.
ازدواج پیامبر با زینب بنت جحش هم بنابر مصالحی صورت گرفت. او همسر زید غلام آزاد شده رسول خدا بود که پیامبر او را پسر خوانده خود نمود. در ابتدا پیامبر زینب را برای زید خواستگاری نمود و خانواده زینب به خاطر پیامبر این وصلت را پذیرفتند. این ازدواج، سرآغازی برای شکستن یکی از رسوم دوران جاهلیت عرب بود؛ زنی باشخصیت و سرشناس با بردهای ازدواج کرد؛ در زمانی که این امر مرسوم نبود. پس از مدتی بین زید و زینب اختلاف افتاد، کوشش پیامبر هم به ثمر نرسید و آن دو از هم جدا شدند. در این زمان پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) به فرمان خداوند و برای شکستن رسم جاهلی دیگر یعنی ممنوعیت ازدواج با همسرِ پسرخوانده و نیز برای جبران شکستِ زینب در زندگیاش، با او ازدواج کرد.
یکی دیگر از ازدواجهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) که منافع زیادی به دنبال داشت، ازدواج با زن بیوهای به نام جویر از قبیله بنیالمصطلق بود. این قبیله به قصد شورش بر علیه پیامبر مشغول جمعآوری اسلحه بودند که مسلمین به سوی آنها حرکت کردند. هنگامی که بنیالمصطلق، خود را در محاصره دیدند تسلیم شدند و اموال و زنان و مردان قبیله به اسارت درآمدند. جویریه که دختر رئیس قبیله بود به نزد پیامبر آمد و آزادی خود را درخواست نمود. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) که در جنگها همیشه در مورد رعایت حال اسیران سفارش میکرد شخصاً پول آزادی او را پرداخت و او را از پدرش خواستگاری نمود. او با کمال میل و رغبت با این درخواست موافقت نمود و اسلام را پذیرفت. وقتی خبر این ازدواج به مسلمانان رسید همگی گفتند: که این اسیران خویشاوندان رسول خدا هستند و همه را آزاد نمودند. بعد از این ماجرا تعداد زیادی از آن قبیله به اسلام گراویدند و قسم یاد کردند که با تمام قوا در صف مسلمین بجنگند.8 به این ترتیب با این عمل رسول خدا از دشمنان اسلام کاسته شد و کینه قبیله بنیالمصطلق (ناشی از اسارت و شکست در جنگ) فروکش کرد و بر تعداد مسلمین افزوده شد.
نمونه دیگر از ازدواجهای پیامبر اسلام، ازدواج با امحبیبه دختر ابوسفیان، دشمن سرسخت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بود. امحبیبه با همسرش به حبشه مهاجرت کرده بود اما شوهرش در حبشه بر اثر تبلیغات مسیحیان از آیین اسلام برگشت و نصرانی شد و در همانجا نیز از دنیا رفت. مهاجرین حبشه هم از ترس پدر امحبیبه جرأت نگهداری از او را نداشتند. در این هنگام پیامبر با او ازدواج کرد و علاوه بر قبول مسئولیت او، گامی برای رضایت و جلب قلوب بنیامیه به اسلام برداشت. نویسنده مسیحی، گیورگیو، در کتاب «محمد، پیامبری که از نو باید شناخت» در این مورد مینویسد: «محمد، امحبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان یعنی دشمن اصلی خود شده و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه این وصلت، پیامبر اسلام با خاندان بنیامیه و هند همسر ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود جنبه فامیلی و خویشاوندی پیدا میکرد. ام حبیبه هم عاملی مؤثر برای تبلیغ اسلام در خانوادههای مکه شد».9
اینها نمونههایی از ازدواجهای پیامبر خداست که ذکر شد. چنانکه گفتیم پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در حقیقت با این وصلتها منافع زیادی را نصیب آیین نوپای اسلام کرد و از بیوهزنان و یتیمان بیسرپرست نگهداری نمود و آنچنان که بعضی از نویسندگان، این شخصیت والا را متهم کردهاند هرگز قصد کامجویی نداشته و تنها باری بر مسئولیتهای فراوان خود اضافه کرده است چرا که همسران پیامبر، جز یکی از آنها، قبل از ازدواج با پیامبر، یک یا چند بار ازدواج کرده بودند و فرزندانی داشتند. رسول گرامی اسلام اگر قصد کامجویی داشتند هرگز تا سن 53 سالگی فقط با یک همسر زندگی نمیکردند، آن هم در شرایط آن روز که برای مردان، هیچ محدودیتی در ازدواج وجود نداشت و هیچ کس ازدواجهای متعدد را برای مردان نکوهیده نمیدانست. ازدواجهای پیامبر به دلایلی مانند حمایت از زنان و کودکان بیسرپرست، تقدیر از مجاهدان و مهاجرانی که در راه اسلام فداکاریهایی انجام داده بودند، ارتباط با قبایل مختلف و تحبیب قلوب آنها برای گرایش به اسلام، جلوگیری از توطئههای احتمالی، مبارزه با خرافات و اباطیل عصر جاهلیت، آزادی اسرا و... صورت گرفت و زندگی با آنها مشکلات زیادی را برای پیامبر به دنبال داشت. همان گونه که گفتیم همسران پیامبر روحیات متفاوتی داشتند و زندگی و مدارای پیامبر با آنان تا جایی بود که برای رضایت آنها حلال خداوند را بر خود حرام میکرد و در برابر ناسازگاریها و بهانهجوییهای آنها صبر مینمود تا آنجا که در مذمت آنها آیاتی بر پیامبر نازل شد.
نمونه دوم این آیات، آیههای 28 و 29 سوره احزاب است. نقل شده زمانی که پیامبر در غزوه خیبر، بر یهودیان پیروز شد بعضی از همسران آن حضرت تصور کردند که چون پیامبر به گنجینهها و اموال یهود دست یافته است، میتوانند زندگی تجملی و اشرافی داشته باشند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را تحت فشار گذاشتند، در حالی که رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) آن غنائم را طبق دستور خداوند، میان مسلمانان تقسیم کرده بود. هنگامی که پیامبر اکرم با اعتراض همسران خود رو به رو شد از آنان کنارهگیری کرد. آنگاه آیات سوره احزاب نازل شد و همسران پیامبر را بین زندگی فقیرانه پیامبر و سرای آخرت یا دنیا و زر و زیور آن مخیر ساخت ولی همه آنها زندگی با پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) را انتخاب کردند و این امر ناشی از اخلاق حسنه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و حسن معاشرت ایشان با آنها بود.
با اینکه خداوند به آن حضرت این اجازه را داده بود که حق هر کدام از همسرانش را که میخواهد، مقدم بدارد و آنها هیچ حق اعتراضی نداشته باشند،10 با اینحال نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در محیط خانواده هیچ ترجیحی بین آنها قائل نمیشد و همواره عدالت و مساوات را رعایت مینمود و برای آسایش و رضایت آنان تلاش میکرد و در مورد کسانی که در خصوصِ آسایش خانواده خود کوتاهی میکردند میفرمود:
از رحمت خدا به دور است کسی که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذارد.11
همسران رسول خدا با اینکه از نظر سن و سال، شرایط خانوادگی و اصل و نسب در یک سطح نبودند پیامبر گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) مهریه آنها را مساوی قرار داد و فرقی بین آنها قائل نشد. به طور مساوی به آنها رسیدگی میکرد و به حجرههای آنان سر میزد و از آنها احوالپرسی میکرد و همیشه پارهای از وقتش را در اختیار خانواده و همسرانش قرار میداد. حضرت علی (علیهالسلام) میفرمایند: وقتی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به منزل وارد میشدند وقتشان را سه قسمت میکردند؛ یک قسمت برای عبادت و ستایش خداوند متعال، قسمتی برای گفتگو و نشستن با خانواده و یک قسمت هم برای خودشان».12
همه همسران حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) در یک منزل جای داشتند و با وجود این که رفتارهایی مانند رقابت و چشم و همچشمی و... در بین زنان رایج است، همچنین با وجود فقر و تنگدستی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) که ایجاب میکرد همیشه در میان همسرانش اختلاف و ناراحتی حکومت کند، هرگز در زندگی خانوادگی پیامبر شاهد ناسازگاریها و خصومتهای معمول نیستیم و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مانند شخصی فارغالبال به وظایف رسالت و رهبری خود در جامعه میپرداخت و به دور از خصومتهای خانوادگی و مسائل مربوط به آن، به اداره جنگها و تبلیغ دین و رسیدگی به امور مسلمین مشغول بود.
اوقات رفت و آمد به حجره هر کدام از همسرانش منظم بود. حتی در ایام بیماریِ قبل از رحلت هم، با اینکه کسی چنین انتظاری نداشت، طبق برنامه معین به منازل همسرانش میرفت، تا زمانی که مرض ایشان شدت یافت و همگی اجازه دادند که در منزل عایشه بماند.13
با اینکه خشونت و بدرفتاری با زنان در عصر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) امر رایجی بود، حضرت همیشه از آن نهی میکرد و مسلمانان را در مورد همسر و خانوادهشان سفارش مینمود و میفرمود: «بهترین شما، برترین شما نسبت به خانوادهاش است و من نیز بهترین شما برای خانواده خود هستم».14
همسران پیامبر، شأن و مرتبه پیامبر را درک نمیکردند و گهگاه با بهانهجوییها و آزار و اذیت پیامبر، موجب ناراحتی ایشان میشدند ولی ایشان هرگز خشونت اخلاقی از خود نشان نمیداد و همواره با آنها با عطوفت و مهربانی و عدالت رفتار میکرد و بد زبانیشان را تحمل کرده، آنها را مورد سرزنش قرار نمیداد. تنها یک بار برای تأدیب آنها، از آنان کنارهگیری کرد تا اینکه آیه تخییر نازل شد و همسران پیامبر را بین باقی ماندن بر همسری رسول خدا و زندگی ساده و بی پیرایه و همراه با قناعت ایشان و یا طلاق و به دست آوردن زندگی تجملی دنیا مخیر کرد و همه آنها که شیفته اخلاق کریمانه رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) بودند زندگی با حضرت را انتخاب کردند و بر زندگی خویش باقی ماندند.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بعد از فراغت از کارهای اجتماعی، همگام با همسران خود در کارهای خانه مشارکت مینمود و لباسهای خود را وارسی میکرد، کفش خود را وصله میزد و گوسفندان را میدوشید.15
همانطور که میبینیم شخصیت بزرگی همچون رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بسیار متواضعانه و با گذشت و بردباری بر پایه رحمت و محبت در خانواده رفتار میکند و با وجود تفاوتهای زیادی که بین آن زنان وجود دارد همه را راضی نگه میدارد و عادلانه رفتار میکند.
رسول خدا در رفتار با کودکان و فرزندان خود نیز بینظیر بود و همیشه با مهربانی و عطوفت با آنها برخورد میکرد. در زمانی که اعراب، دختران را زندهبهگور میکردند، پیامبر دخترش فاطمه (علیهاالسلام) را بسیار تکریم مینمود. احترام پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به دخترش بیش از آن چیزی بود که مردم انتظار داشتند و بسیار بیشتر از احترام معمول پدران به دخترانشان بود. حضرت، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را بسیار دوست داشت. آنها را روی زانوان خود مینشاند و به آنها محبت میکرد. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) در حال سجده بر گردن و پشت مبارک ایشان مینشستند و حضرت آن قدر سجده را طولانی میکرد که آنها خود، پایین بیایند. روزی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) آنها را روی زانوان خود نشانده بود و میبوسید. فردی گفت: من ده پسر دارم و تا به حال یکبار هم آنها را نبوسیدهام. حضرت در پاسخ فرمود: کسی که دلرحم نیست خدا هرگز به او رحمت ندارد.16 این رفتار پیامبر با کودکان، مختص فرزندان خود نبود بلکه همه کودکان را دوست میداشت و برای آنها احترام قائل بود و با کودکان رفتار کودکانه داشت و دست بر سر و صورتشان میکشید و به آنها سلام میکرد.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تأکید زیادی بر احترام به زنان و کودکان داشتند و میفرمودند: تکریم نمیکند زنان را مگر فرد کریم و کسی به آنها اهانت روا نمیدارد مگر فرد فرومایه و پست.17 همچنین در مورد تکریم دختران و رفع تبعیض میان دختر و پسر میفرمودند: بهترین فرزندان شما دختران هستند.18
چنانکه دیدیم سازگاری با همسر، محبت و مهربانی در خانواده و مهر ورزیدن به فرزندان، سنّتِ رسول خداست و این جا این سؤال پیش میآید که ما در الگوگیری و پیروی از سنت رسول خدا تا چه اندازه موفق بودهایم؟ آیا پیروی از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) منحصر به اعمال عبادی است؟
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نمونه کامل انسانی با فضیلت است که در همه شئون زندگی میتواند الگو و سرمشق خوبی برای همه مسلمانان باشد. حتی اگر افراد جامعه امروز، تنها در بُعد خانوادگی، به سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) عمل کنند و زندگی خود را بر پایه محبت و برخوردهای نیکو قرار دهند بسیاری از مشکلات آنها به آسانی قابل رفع خواهد بود و کانون خانواده، محل آرامش و انس و الفت خواهد شد و اینجاست که قرآن کریم میفرماید:
«از نشانههای او(خداوند متعال) ایناست که از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت قرار داد».19
یک نکته :
علت ازدواج پیامبر با عایشه نیز همانگونه که بدان اشاره شده بنابر مصالحی بوده عایشه دختر ابوبکر دارای قبیله بزرگی بود و پیامبر برای نفوذ سیاسی و اجتماعی با عایشه ازدواج نمود . و این ازدواج سد راه محکمی برای مخالفتهای مشرکین بود .
ثانیا این ازدواج بخاطر اصرار ابوبکر صورت گرفته چون ابوبکر این ازدواج را افتخار بزرگی برای خود میدانست ثالثا عایشه جمال و زیبایی نداشته است تا بحث غریزه جنسی یه میان آید. و رابعا قضیه نه سالگی عایشه که بیان میشود باید خاطر نشان ساخت قوای جسمانی مردمان آنزمان و نیز عربها بخاطر آب و هوای خاص خودش قابل مقایسه با زمان امروزی و نیز مناطق دیگر نیست.
مطالب مرتبط:
تعدد زوجین
تعدد همسر؛ ممنوع؟!
اشكالات و معایب چند همسرى
پینوشتها:
1ـ قلم /4.
2ـ فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص 30.
3ـ نهج البلاغه.
4ـ مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187.
5ـ تربیت نبوی، ذبیح الله اسماعیلی، ص 53.
6ـ بحارالانوار، ج 16، ص 8 .
7ـ همسران رسول خدا، عقیقی بخشایشی، ص 20 و 21.
8ـ همان، ص 60-59.
9ـ همان، ص 64-63.
10ـ احزاب / 51.
11ـ وسایل الشیعه، باب العفو عن الزوجه.
12ـ المیزان، ج 6، ص 304.
13ـ همسران رسول خدا، ص 109.
14ـ نهج الفصاحه، ص 152.
15ـ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 15.
16ـ همان، ص 220.
17ـ نهج الفصاحه، ص 318.
18ـ بحارالانوار، ج 104، ص 91.
19ـ سوره روم/ 21.
چرا تعدد زوجین در اسلام هست
چرا تعدد زوجین در اسلام هست یک مرد در اسلام میتواند در اسلام 4 همسر دایم و به هر تعداد که خواست همسر صیغه ای بگیرد اگر با هر دیدی که به این مساله نگاه کنیم این در اصل نادیده گرفتن احساسات زنهاست اگر هر به ضرورت رعایت عدالت باشد تا زمانیکه مردی ازدواج مجدد هم نکرده توانایی رعایت عدالت در او مشخص نمیشود و اگر هم رضایت زن مد نظر باشد باز هم قابل قبول نیست برای زن که شوهرش به بگوید من میخواهم ازدواج مجدد کنم ایا تو راضی هستی؟
پاسخ
۱ - وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُواْ فِى الْيَتَمَى فَانْكِحُواْ مَا طَابَ لَكُمْ مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنَى وَثُلَثَ وَرُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُواْ فَوَحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُكُمْ ذَ لِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُواْ (۱)
و اگر مىترسيد كه عدالت را دربارهى (ازدواج با) دختران يتيم مراعات نكنيد، (از ازدواج با آنان صرفنظر نماييد و) با زنان دلخواه (ديگر) ازدواج كنيد، دوتا، سهتا، يا چهار تا. پس اگر ترسيديد كه (ميان همسران) به عدالت رفتار نكنيد، پس يك همسر (كافى است) يا (به جاى همسر دوّم از) كنيزى كه مال شماست (كام بگيريد، گرچه كنيز هم حقوقى دارد كه بايد مراعات شود) اين نزديكتر است كه ستم نكنيد. (۲)
همانگونه که در آیه شریفه بیان شده اسلام برای مرد اجازه داده تا چهار زن بصورت دایم اختیار کند اما مشروط به قید عدالت نموده. در مورد عدالت باید دانست منظور از آن عدالتی است که مربوط به امور زندگی از قبیل همخوابگی و تامین وسائل و رفاه و آرامش زندگی بطور مساوی است ، مثلا اگر یک شب پیش یکی از زنهاست شب دیگر را باید پیش زن دیگری باشد.پس منظور، عدالت در حریم قلب و عواطف انسانی نیست چون شکی نیست که عدالت در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است چه كسى مى تواند محبت خود را كه عواملش در بيرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد؟ به همين دليل رعايت اين نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آيه 129 همين سوره نساء مى فرمايد: ((و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ؛ شما هر قدر كوشش كنيد نمى توانيد در ميان همسران خود (از نظر تمايلات قلبى ) عدالت و مساوات برقرار سازيد)). بنابراين محبت هاى درونى مادامى كه موجب ترجيح بعضى از همسران بر بعضى ديگر از جنبه هاى عملى نشود ممنوع نيست ، آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت در جنبه هاى عملى و خارجى است .(۳)
حال ببینیم فلسفه این تعدد زوجات چیست؟وقتی مروری بر تاریخ میکنیم میبینیم که مسئله تعدد زوجات قبل از اسلام بصورت نامحدود بوده و دین اسلام آمده بصورت محدود و با شرایط خاص و بخاطر ضروروتهای موجود وضع کرده.
حال این ضرورتهای چیست؟
۱- بشر همیشه در جنگ و نزاع بوده و در این میان مطمئنا عده ای از مردانی که شرکت میکنند کشته میشوند که زنشان بیوه و فرزندانشان یتیم و بی سرپرست میشوند. و معمولا هیچ جوانی دوست ندارد با زن بیوه برای اولین بار ازدواج کند
۲-آمار جهانی آنگونه که نشان میدهد هموراه تولد دختر بیشتر از پسر میباشد . حال اگر هر مردی به یک زن اکتفا کنند در اینصورت دختران بیشماری مجرد مانده و از این نعمت الهی محروم میشوند.
۳-از نظر روانشناسی مرد ذاتا تنوع گرا بعبارتی دوست دارد چند زن در اختیار داشته باشد . ولی زن ذاتا تک گرا و تک شوهر گراست و میخواهد مال یک نفر باشد. احکام اسلام هم متناسب با ویژگی ها و خصلتهای ذاتی است .
۴- زنان عادات ماهیانه ای دارند که مردان در این مواقع از بعضی چیزها محروم میشوند.
همانگونه که میبینید این دستوری به نفع مردان نیست بلکه زنها هم نفع میبرند. البته باید دانست تعدد زوجات فقط بخاطر غرایز جنسی نبوده بلکه اسلام تمام مصالح و منافع اجتماع رو در نظر گرفته که یکی از آنها مورد ذکر شده است . با تعدد زوجین است که کسی اگر بتواند امور معیشتی چند نفر را اداره کند میتواند با چند زن ازدواج کند تا خانواده ای از بی سرپرستی رهایی یابند.
و علل دیگر...
باید دانست تعدد زوجین در اسلام دارای شرایط سنگینی است و بی قید و بند نیست . و اسلام واجب ندانسته بلکه تجویز نموده!
و همچنين در روايات، فلسفه تشريع صیغه موقت، جلوگيرى از انحرافات اخلاقى و پاكسازى جامعه از فساد و فحشاء و در واقع رحمت خداوند نسبت به امت اسلامى است كما اين كه ابن عباس مى گويد: «متعه چيزى نيست مگر رحمت خداوند نسبت به امتاسلامى(و با وجود متعه)زنانمى كندمگر انسان شقاوتمند- و يا مگر عده كمى-»(۴)
چرا کسانیکه که به اینوع دستورات الهی ایراد میگیرند در برابر اینهمه فحشاء و روابط غیر مشروع سکوت میکنند؟ آیا بی بند و باری صحیح است یا مقید شدن به قوانین خاص و مشروع؟
در صورتی که قانع کنند نبود مطلب زیر را بخوانید و اگر باز قانع نشدید دوباره ذکر کنید.
برای مطالعه بیشتر بخوانید
۱-سوره نساء آیه ۳ ۲-تفسیر نور ۳- تفسیر نمونه ج ۳ صفحات ۲۹۰ -۲۹۱ ۴-شيخ مفيد، خلاصه الايجاز، ص 25
مطالب مرتبط:
تعدد زوجین
تعدد همسر؛ ممنوع؟!
اشكالات و معایب چند همسرى
چرا حضانت و سرپرستي بچه به پدر واگذار مي شود؟
در پاسخ به اين پرسش توجه چند نكته بايسته است:
1-1. به طور معمول در قانونگذاري، وضع غالب و نوع و تمامي انسانها ملاحظه ميگردد، نه موارد خاص و استثنايي. البته در صورت لزوم براي موارد استثنا نيز از طريق تبصره، قواعد جزئيتري وضع ميگردد.
دو. حضانت در اسلام
1-2. اسلام تأمين كليه نيازهاي مادي فرزند را بر عهده پدر قرار داده است. بنابراين حتي در زماني كه فرزند تحت حضانت مادر قرار دارد، پدر بايد كليه هزينههاي لازم را براي فرزند تأمين كند. بنابراين مادر هيچگونه تكليفي در اين زمينه ندارد.
3-2. حضانت مادر نسبت به فرزند، به عنوان «حق» است و از حقوق او به شمار ميآيد ولي تأمين مخارج و حضانت پدر به عنوان «تكليفي» است. از اينرو مادر هرگاه بخواهد، ميتواند از عهدهداري امور فرزند شانه خالي كند ولي مرد هرگز چنين اجازهاي ندارد.
5-2. اگر مادر به دلايلي صلاحيت عهدهداري امور فرزند را نداشته باشد، اين امر به پدر واگذار خواهد شد. همچنين اگر پدر فاقد چنين صلاحيتي باشد، مادر ميتواند عهدهدار حضانت شود. در صورت عدم پذيرش مادر و يا عدم صلاحيت هر دو، به حكم قاضي شخص ديگري اين مسؤليت را به عهده خواهد گرفت.
بنابراين دادگاه ميتواند با شرايط ياد شده، حضانت را از پدر يا مادر – كه حق تقدم دارند – گرفته، به ديگري يا به شخص سوم واگذار كند. براي مثال اگر مادر، فساد اخلاقي داشته باشد و يا پدر به مواد مخدر مبتلا شود – به نحوي كه سلامت جسمي يا روحي كودك به خطر افتد- دادگاه ميتواند حضانت را به شخص ديگري واگذار كند.
1-3. فرزند در نخستين دوران زندگي خويش، نياز شديدي به مهر مادر و مراقبتهاي ويژه او دارد؛ به گونهاي كه هيچ چيز، جايگزين عواطف و مراقبتهاي او در اين دوران نميشود. مادر نيز دغدغه فوقالعادهاي در اين باره دارد. بنابراين حكمت حضانت مادر در اين دوران كاملاً آشكار است.
منظور از کشتزار نامیده شدن زن چیست؟
۶-نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ مُّلقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ سوره بقره آیه ۲۲۳
زنان شما كشتزار شمايند، هرجا وهرگاه كه بخواهيد، به كشتزار خود درآييد (وبا آنان آميزش نمائيد) و (در انجام كار نيك) براى خود، پيش بگيريد واز خدا پروا كنيد وبدانيد كه او را ملاقات خواهيد كرد، وبه مؤمنان بشارت ده.
در اين آيه، زنان به مزرعه و كشتزارى تشبيه شدهاند كه بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از 9 ماه، گل فرزند را به بوستان بشرى تقديم مىكنند. همچنان كه انسان، بدون كشت و مزرعه از بين مىرود، جامعه بشرى نيز بدون وجود زن نابود مىگردد.
زنان وسيلهى هوسبازى نيستند، بلكه رمز بقاى نسل بشر هستند. پس لازم است در آميزش جنسى، هدف انسان توليد يك نسل پاك كه ذخيره قيامت است باشد و در چنين لحظات و حالاتى نيز هدف مقدّسى دنبال شود. جملهى «واتّقوا اللّه» هشدار مىدهد كه از راههاى غير مجاز، بهره جنسى نبريد و به نحوى حركت كنيد كه در قيامت سرافراز باشيد و اولاد و نسلى را تحويل دهيد كه مجسمهى عمل صالح و خيرات آن روز باشند. ۱
۱- تفسیر نور در تفسیر آیه مذکور
چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است؟
اولا اسلام در زماني كه اصولا براي زن چندان ارزشي قايل نبودند، شان انساني قايل شده وشهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است .
ثانيا اصولا شهادت ( حق ) نيست، تا آن جا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد محسوب شده است او را محروم ازحق تلقي كنيم بلكه شهادت ( تكليف ) است . بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست ، او (معاف) از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر است.
ثالثا عدم استماع و ارزش شهادت ، درموارد بسيار محدود، اختصاص به زنان نداشته ، بلكه متقابلا در مواردي شهادت مردان مورد قبول نيست . به عنوان مثال در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل ، شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند ولي با شهادت هر زن يك چهارم از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان ارزش دارد .
رابعا زن موجودي است كه احساسات و عواطفش جنبه غالب شخصيتي او را تشكيل مي دهد. لازم به ذكر است كه اين موضوع هيچ نقصي براي زن نيست ; بلكه اگر چنين نبود آن گاه نظام خلقت دچار اشكال بود, چرا كه زن و مرد مكمل يكديگرند و جنبه هاي شخصيتي يكديگر را تكميل مي كنند. به دليل همين ويژگي و واقعيت - گرچه برخي آن را نمي خواهند بپذيرند - زن بيشتر از مرد تحت تاثير احساسات قرار مي گيرد و لذا ممكن است تحت تاثير احساسات و عواطف مختلف , شهادتي بدهد كه تنها موافق احساسات او باشد. اجتماع دو زن براي شهادت بر چيزي , ضريب اطمينان را در شهادت بالا مي برد. از سوي ديگر از آسيب پذيري يك زن نيز در جريان شهادت و خصومت ها و درگيري هاي پس از آن نيز تا حدودي مي كاهد.
اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي واقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش ازمردان است شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است .
منابع:
( فلسفه حقوق ، ص 171 - 173، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني ). براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به : 1- نظام حقوق زن در اسلام ، شهيد مطهري 2-زن در آيينه جمال و جلال ، آيت الله جوادي آملي 3- قرآن و مقام زن ، سيدعلي كمالي 4- فلسفه حقوق ، قدرت الله خسروشاهي ، انتشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني 5- قوانين فقه اسلامي ، ج 1، دكتر صبحي محمصاني ، ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي 6- روشنفكر و روشنفكرنما، داودالهامي 7- زن از ديدگاه اسلام ، رباني خلخالي 8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، محمد رضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني
چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟
اول نگاهي به تاريخ و اديان بياندازيم
روميان با تمدن درخشاني كه داشتند ، زنها رو مثل ديگر اموال، ملك مرد محسوب ميكردند و موجوداتي ناقص ميشمردند.۱ طبق اسناد تاريخي حقوق روم دختران و زنان بطور كلي از ارث محروم بودند.
در تمدن يونان نيز چنين بود. در تمدن هند هم طبق قوانين «مانو» زن محروم از ارث بود و هرگاه متوفي جزدختر، فرزند ديگري نداشته باشد بايد دختر رو مكلف به توليد پسر كرده تا آن پسر بتواند وارث جد مادري خود شود . ۲
در چين و ژاپن، بويژه در عصر كنفوسيوس، پدر مالك زن و فرزندان به شمار مىرفت؛ حتى حق داشت، آنها را بكشد. دختران و زنان از ارث محروم بودند. اگر همه فرزندان پدر، دختر بودند، پدر پسرى را به فرزندى قبول كرده و او را وارث خود قرار مىداد.
در حقوق اروپايى بنا به اصل همخونى هر كس كه از نظر خون به متوفىنزديكتر باشد، به تنهايى ارث مىبرد و ديگران را از ارث محروم مىسازد.در انگلستان نيز تا چندى قبل، تمامى اموال پدر، فقط به پسر ارشد منتقل مىشد و اگر فرزند ارشد پسر نداشت، ارث منحصر به فرزندان ذكور (پسر)بود.
وضعيت زن در ميان اعراب جاهليت از همه جا اسفانگيزتر بود. زن در ميان آنان، مانند كالا خريد و فروش مىشد و از هرگونه حقوق اجتماعى و فردى، حتى ارث به طور كلى محروم بود.
در تمدن ايران باستان، زن جزئى از اموال و دارايى متوفى به شمار مىآمد. ميان آريايىها محروميت دختر از ارث، يك قاعده بود؛ ولى هرگاه پدر مىمرد و دختر ازدواج نكرده بود، مىتوانست به اندازه نصف سهم پسر از تركه پدرش برخوردار گردد. در اين نظام -با توجه به اين كه نكاح با محارم و تعدد زوجات رايج بود- بسيار اتفاق مىافتاد كه از ميان زنان، زنى كه بيشتر از ديگران محبوب شوهر بود، به عنوان يكى از پسران وى پذيرفته شده و تمامى اموال شوهر به او تعلق مىگرفت و بقيه زنها، از ارث محروم بودند.۳
همچنين در تمدن ايران باستان به دخترانى كه شوهر كرده بودند نيز به جهت اين كه مال پدر به خارج از خانواده منتقل نشود، ارث نمىدادند؛ ولى به دخترانى كه هنوز ازدواج نكرده بودند، به اندازه نصف سهم پسر ارث مىدادند. بنابراين، اگر دخترى ازدواج مىكرد (مشروع يا نا مشروع)، از پدر يا كفيل خود ارث نمىبرد.۴
در شريعت يهود، اصل كلى مبتنى بر محروميت زنان از ارث بود. از تورات، چنين برداشت مىشود كه تا وقتى فرزند پسر وجود داشته باشد، دختر ارث نمىبرد و چنانچه براى متوفى پسرىنباشد، ارث او به دخترانش مىرسد. در آئين مسيحيت نيز قانون تورات معتبر است.
در آئين زرتشت تقسيم ارث بلحاظ جنسيت ميباشد يعني اگر متوفي پدر باشد دختر نصف پسر و اگر متوفي مادر باشد هر دو مساوي ارث ميبرند در دين زرتشت محور تفاوت، مبتنى بر جنسيت است؛ به گونهاى كه مرد در بهرهمندى از ارثيه زن، با زن مساويست ؛ ولى زن در بهرهمندى از ارثيه مرد، سهمى معادل نصف مرد دارد؛ يعنى با محروميت جزئى روبهرو است.
اسلام احكام ارث را بر اساس مرد يا زن بودن (عامل جنسيت، كه در اقوام ملل غير اسلام كه ذكر شد) وضع نكرده است؛ بلكه بر اساس مسؤوليت مالى و موقعيتى كه آن دو در خانواده دارند و به ملاحظه مسؤوليتها و تكاليفى كه بر عهده آنها نهاده شده است، قرار داده است. بنابراين، سهم الارث متفاوت، با ديدگاه كلى اسلام نسبت به خانواده و تقسيم وظائف و مسؤوليتها، سازگار و عادلانه است.
در نظام حقوقى اسلام به دليل مسؤوليتهاى اقتصادى و اجتماعى كه بر عهده مرد نهاده شده است، از قبيل نفقه زن و فرزند، پرداخت مهريه ، هزينه زندگى زن هنگامى كه در عده به سر مىبرد، شركت در جهاد و هزينه سفر و سپردن نفقه خانواده در آن ايام به زن و فرزند، پرداخت ديه در بعضى از جنايات اشتباهى خويشاوندان (به عنوان عاقله)، پرداخت مخارج ساير نزديكان تهيدست (مانند پدر و مادر و خواهر و...)، در پارهاى موارد براى مرد، سهم دو برابر در نظر گرفته شده است؛ حتى اگر اين سهم با مسؤوليتها سنجيده شود، اين مرد است كه سهم الارثش به نصف نصيب زن مىرسد و اين مرد است كه فريادش بايد بلند شود.
ملاك در قوانين ارث در اسلام، تنها زن يا مرد بودن نيست و اين گمان كه هميشه زن صرفا به دليل جنسيت، نصف مرد ارث مىبرد، ناشى از بىدقتى و عدم مطالعه و تحقيق، در احكام ارث در اسلام است؛ زيرا گاهى سهم الارث آن دو مساوى است در بعضى موارد نيز سهم زن بيش از مرد است . پس بايد چنين بگوييم كه چرا در مواردي سهم زن نصف مرد است.
خلاصه چون مخارج و احتياجات مالى مرد بيشتر از زن است (زنان در مقابل درآمدى كه دارند، مخارجشان بسيار كمتر است.) اسلام سهم الارث مرد را بيشتر از زن قرار داده تا طبق اصل تقسيم مال بر اساس حاجت (هر كس به مقدار نيازمندى و حاجتش)، تعادلى ميان درآمد و مخارج آنها برقرار گردد.
۱-محمد عبدالمنعم البدراوى، مبادى القانون الرومانى ۲-زن از نظر حقوق اسلامى، ص 151
۳ـ موسى عميد، پيشين، صص 15ـ14؛ سيد محمدحسين طباطبايى، پيشين، ص226.
۴-تاريخ اجتماعى ايران از زمان ساسانيان تا انقراض امويان، ص42. به نقل از: مرتضى مطهرى، پيشين، ص222.
چرا در تاريخ، هيچ زني پيامبر نشده است؟
پرسش:
با اين كه زنان، استعداد و تواناييهاي بالايي دارند چنان كه در تاريخ نمونه هايي مشاهده ميشوند، چرا در تاريخ، هيچ زني پيامبر نشده است؟ برخي بهانه ميگيرند كه زن توانايياش را ندارد.
پاسخ:
پيامبر نشدن زن، هيچ دليلي بر نقص يا ضعف زن نيست، رسالت و نبوت، يك مأموريت تبليغي و يك مسئوليت اجرايي است كه معمولاً، اختلاط و معاشرت با مردم را ميطلبد، درگيري با شرائط اجتماعي، جهاد و مبارزه با ظالمان، انس با پيروان و حضور دائمي در متن و بطن جامعه از لوازم رسالت و نبوت است و از طرفي آنچه مايه مباهات و كمال است ولايت است.
و اين مقام اختصاص به مرد يا زن ندارد و در تاريخ زنان بزرگي را مشاهده ميكنيم كه به مقام "ولي اللهي" رسيدهاند حضرت فاطمه زهرا(س)، حضرت مريم، آسيه، حضرت خديجه، حضرت زينب و حضرت معصومه، از آن جمله اند. اما اين كه زني، پيامبر نشده است به اين علت است كه نظر خداي متعال بر اين است كه زن مستور و محجوب بماند، تا جامعه عفاف خود را باز يابد.
و كارهاي اجرايي سنگيني همچون نبوت كه حضور در جنگ وصلح و... را ميطلبد هم براي زن معمولاً مشكل است و هم با اين سياست كلي ناسازگار، لذا اين كه پيامبران همه مردند، معنايش اين نيست كه زنان از كمال بي بهرهاند. بلكه كمال در ولايت است كه هر دو بهرهمندند.
آيا زن از دنده چپ مرد آفريده شده؟
يَأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ الَّذِى خَلَقَكُم مِّنْ نَّفْسٍ وَحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ
اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ۱
بعضي شبهه ايجاد ميكنند كه در قرآن به زن توهين شده و خداوند زن رو از دنده چپ مرد آفريده در حاليكه اينگونه نيست و انچه ذكر ميشود برگرفته از تورات تحريف شده است .
منظور از (نفس واحده) ، آدم و حوا است كه نسل جوامع انساني به آندو ميرسد . و معناي (خلق منها) اينست كه از جنس آن آفريد ، يعني از همان حقيقتي كه مرد آفريده شده ، زن نيز آفريده شد.
روايات غير معتبري هم كه در اين زمينه هست(خلقت زن از پهلوي مرد)برگرفته از تورات تحريف شده است.۲ اما از نظر بزرگان اين روايات از لحاظ سند و يا دلالت نارسا و ناتماماند
يَأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ الَّذِى خَلَقَكُم مِّنْ نَّفْسٍ وَحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ
اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ۱
اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، آن كس كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از (جنس) او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را (در روى زمين) پراكنده ساخت واز خدايى كه (با سوگند) به او از يكديگر درخواست مىكنيد، پروا كنيد. و (نسبت) به ارحام نيز تقوا پيشه كنيد (وقطع رحم نكنيد) كه خداوند همواره مراقب شماست.
بعضي شبهه ايجاد ميكنند كه در قرآن به زن توهين شده و خداوند زن رو از دنده چپ مرد آفريده در حاليكه اينگونه نيست و انچه ذكر ميشود برگرفته از تورات تحريف شده است .
منظور از (نفس واحده) ، آدم و حوا است كه نسل جوامع انساني به آندو ميرسد . و معناي (خلق منها) اينست كه از جنس آن آفريد ، يعني از همان حقيقتي كه مرد آفريده شده ، زن نيز آفريده شد.
روايات غير معتبري هم كه در اين زمينه هست(خلقت زن از پهلوي مرد)برگرفته از تورات تحريف شده است.۲ اما از نظر بزرگان اين روايات از لحاظ سند و يا دلالت نارسا و ناتماماند.۳
در روايتي كه از امام صادق (ع) نقل شده، اين مطلب به صراحت رد شده است زراره ميگويد: از امام صادقعليهالسلام سؤال كردم: مردمي هستند كه ميگويند خداوند حوا را از بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد. حضرت فرمود: "خداوند از چنين نسبت هم منزه است و هم برتر از آن است... آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند؟! خداوند بعد از آفرينش آدم، حوا را به طور نوظهور پديد آورده آدمعليهالسلام بعد از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه انس من شده است؟ خداوند فرمود:اين حوا است. آيا دوست داري كه با تو بوده و مايه انس تو شده و با تو سخن بگويد؟". ۴
پس خلقت حوا از ضلع و دنده چپ آدم نيست.
۱-سوره نساء آیه۱. ۲-تفسیر نمونه ج ۳،ص ۲۴۵. ۳-جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، ص 460.
۴-علل الشرايع، ج 1، ص 29.
یک بار دیگر اعجاز علمی قرآن ثابت شد.
بررسیها و تحقیقات علمی یكی دیگر از جنبههای اعجاز قرآن در زمینه علم جغرافی و طبیعی پرده برداشت.به نقل از خبرگزاری «المحیط» در سال 619 میلادی، در جنگی كه بین ایران و رم در منطقهای از فلسطین به وقوع پیوست، سوره مباركه«رم» نازل شد.
در اولین آیات این سوره مبارك كه با حروف رمز آغاز میشود آمده است: «الم *غلبت الروم *فی ادنی الارض ... الخ».
در این آیه وجوه اعجاز علمی قرآن در «ادنی الاقرب» با بررسیهای علمی اثبات شده است.
بر اساس این گزارش پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن كریم، محققان علم جغرافیا دریافتند كه گودترین و پایینترین منطقه روی زمین «بحر المیت» و این محل همان منطقهای است كه جنگ بین پارس و رم در آن واقع شد؛ جالب آنكه در قرآن كریم به این قضیه اشاره شده است.
«ادنی» در زبان عربی به معنی «گودترین و پستترین» به كاربرده میشود.
گفتنی است اخیراً دكتر ذغلول النجار، حافظ و محقق قرآنی كه یكی از دانشمندان فعال در زمینه اثبات اعجاز علمی قرآن است موفق شد جلوه دیگری از شگفتیهای علمی قرآن حكیم برای یكی شدن خورشید و ماه در آینده دور را با استفاده از علم روز اثبات كند.
منبع:http://www.aviny.com/news/83/03/05/14.aspx
قرآن کریم و عسل
«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»(۶۹ ) «خوردن عسل براي مردم شفاء است» سوره : نحل
عسل غذاي لذيذي است كه از زنبور عسل به دست ميآيد و قرآن نيز بدان پرداخته است:
«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»1 «خوردن عسل براي مردم شفاء است»
پيامبر اسلام(ص) فرمودند: «لم يستشف المريض بمثل شربة العسل»2 «هيچ مريضي، به مانند نوشيدن عسل شفاء پيدا نميكند.»
واژهي «شفاء» در قرآن، دربارهي خوردنيها به كار نرفته است، مگر براي عسل. و نام يك سورهاي از قرآن، اختصاص به نحل (= زنبور عسل) داده شده است و قرآن دربارهي وحي به زنبور عسل ميفرمايد:
«پروردگار تو به زنبور عسل وحي (و الهام غريزي) نمود كه از كوهها و درختان و داربستهايي كه (مردم) ميسازند، خانههايي برگزين و تمام ثمرات (و شيرهي گلها) بخور (خوردن در اينجا مجاز است منظور نوشيدن خاص است) و راههايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است براحتي بپيما.» و از شكمهايشان شرابي با رنگهاي مختلف خارج ميشود كه در آن براي مردم شفا است بيقين در اين امر نشانهي روشني است براي جمعيتي كه ميانديشيدند.»3
فوايد عسل
دانشمندان با تحقيقات خود، فوايد زيادي براي عسل ارائه دادهاند. ما در اينجا به طور خلاصه به آنها اشاره ميكنيم:
مواد معدني: پتاسيم، آهن، فسفر، يد، منيزيم، سرب، منگنز، آلومينيوم، مس، سولفور، كروميوم، ليتيوم، نيكل، روي، اسميوم، تينانيم، سديم، و مواد آلي، مانيتها، ضمغ، پولن، اسيد لاكتيك، اسيد فرميك (كه تركيب عسل با آن از فساد عسل جلوگيري ميكند و ضد رماتيسم است)، اسيد ماليك، اسيد تارتاريم، اسيد اگزاليك، اسيد سيتريك، رنگها، روغنهاي معطر، ازته.
مواد تخميري: انورتاز، آميلاز، كاتالاز كه در هضم غذا مفيد است.
عناصر ديگر عسل: گلوكز، لولز، ساكارز، دكسترين، مواد البرمينوئيد، سولفاتها، انورتين، آب...
عسل داراي ويتامينهاي شش گانهي (A,B,C,D,K,E) و برخي هم گفتهاند كه ويتامين «PP» دارد.4
* آري «حدود 70 مواد معدني5 تخميري و ويتامينها در عسل وجود دارد، و براي درمان يا تقويت يا پيشگيري امراض پوستي، (دملها، جوشها ترميم ضايعات بافتها و ...) گوارشي قلب و دندان، تقويت رشد طفل، سرطان، تنفس، كبد، صفرا، چشم و گوش، بيني، مرض زنان و براي تقويت نسل و بچه و ... مؤثر است.»6
* عسل از مهمترين مواد قندي طبيعي است و تاكنون 15 نوع قند در آن كشف شده است. مانند: فركتوز 40%، گلوكز 30%، نيشكر 40%.
يك كيلوگرم عسل، حاوي 3250 كالري حرارت است.
* عسل، پاد زهر افيون خوردگي و نيش حشرات است.
* عسل آبپز، براي ريزش بول تأثير بسزائي دارد.»7
* عسل از جمله بيماريهاي: اعصاب، بيخوابي، درد پهلو، سياتيك، ديفتري، مرض كم خوني، امراض كبد، بيماريهاي استخوان، ريه، ايجاد رشد و نيرو، كمي و زيادي فشار خون را علاج ميكند، و همچنين فوائد زيادي براي درمان «يرقان» دارد.
* خوردن عسل، در حال ناشتا، براي زخم معده و اثنيعشر و كاهش ترش كردن معده مفيد است. براي تنظيم قند خون موثر است. ضدعفوني كننده مجاري ادرار است هم چنين در پيشگيري از زكام مفيد است.8
* نوشتهاند كه در مصر، عسل چندين هزار ساله پيدا شد و فاسد نشده است،9 چون داراي اسيد فرميك است و عسل را فاسد نميكند.
* عسل داراي عوامل قوي ضد ميكروب است. و ميكروبهايي كه عامل بيماري انسانها هستند قادر به ادامه حيات در عسل نيستند، از جمله وجود آب اكسيژنه در عسل، موجب از بين رفتن ميكروب است و هيچ گونه قارچي در آن رشد نميكند.
* براي رشد كودكان و نيز براي درآمدن دندان، جلوگيري از اسهال و سوء تغذيه و ... مفيد است.
* تحقيقات نشان داده است كه زنبور داران كمتر به سرطان مبتلا ميشوند.
* عسل براي زخم معده و التهاب معده مفيد است، و نقش موثري در تنظيم اسيدهاي معده دارد.
* عسل براي بيماريهاي چشم مانند: التهاب پلكها، التهابات قرنيه (سل چشم، سيفليس، تراخم) زخم قرنيه، سوزش چشم، موثر است.
نكته:
با توجه به موارد فوق، عسل غذائيت كه مردمان قبل از اسلام و اديان گذشته بر آن تأكيد داشتند و بيان قرآن به مسئله شفا بودن عسل، يك شگفتي علمي است نه اعجاز علمي، به سبب اينكه قبل از اسلام اهميت و فوائد آن را يافته بودند و در طب جالينوسي و بقراطي يوناني فوائد آن آمده است.
يادآوري:
لازم به ذكر است كه عسل زمينهساز آثار فوق است نه علت تامه. يعني ممكن است به خاطر وجود موانعي، اثر نكند، يا براي بيماري خاصي اثر منفي داشته باشد. در نتيجه شفا بخشي عسل غالبي است نه در همهي موارد.
براي مطالعه بيشتر به كتابهاي زير مراجعه فرماييد:
1. اسلام پزشك بيدارو، احمد امين شيرازي، انتشارات اسلامي، ص 117.
2. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين، ص 406 ـ 417.
3. دكتر عبدالحميد دياب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي، انتشارات حفظي، ص 25.
1 . نحل / 69.
2 . بحارالانوار، علامه مجلسي، موسسه الرضا، بيروت، ج 66، ص 292.
3 . نحل / 69 ـ 68.
4 . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاكنژاد، كتابفروشي اسلامي، ج 5، ص 129.
5 . نفحات من اعجاز طبي قرآن، ص 60.
6 . دكترعبدالحميد دياب و دكتر قرقوز، طب در قرآن، انتشارات حفظي، تهران، ترجمه چراغي، ص 25.
7 . قانون طب، بوعلي سينا، ص 269.
8 . اسلام پزشك بيدارو، احمد امين شيرازي، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1373، ص 117به نقل از اسرار خوراكيها، ص 274.
9 . اسرار خوراكيها، جزايري، ص 281.
منبع این مقاله:اثبات اعجاز علمی قرآن
سیستم خود دفاعی مورچه کشف معجزه ای جدید در قرآن کریم
در كنار معجزات كلامي قرآن، كه محمد صل الله عليه و آله به واسطه آن مشركان را به مبارزه طلبيد و از آن ها خواست كه يك آيه مانند آن بياورند و آن ها نتوانستند، قرآن كريم دربرگيرنده معجزات علمي زيادي است كه خداوند براي محمد آن ها را بيش از هزار سال پيش آشكار كرد.اين معجزات امروزه كشف شده اند و باعث تقويت ايمان ايمان آورندگان شده است و اثباتي براي الهي بودن قرآن كريم است. خانم Wadea Omranyكشف جديدي علمي در قرآن كرده است. ايشان مي گويند كه ما در سوره نمل آيه 18كشف جديد علمي كرده ايم. اين معجزه جديد چيزي است كه مورچه در آيه 18 گفت و علم امروز نحوه ارتباط مورچه ها با يكديگر را كشف كرد خصوصا زماني كه يك خطر محل زندگي مورچه ها را تهديد مي كند.ما تلاش مي كنيم جملاتي كه مورچه در قرآن كريم به زبان آورد را توضيح دهيم و سعي مي كنيم آنچه را كه او گفت با كشفيات جديد علمي ربط دهيم و مدرك پيشي گرفتن قرآن كريم به علم امروزي را رو مي كنيم كه اين حقايق را بيش از هزار سال پيش بيان كرد.
خداوند در سوره نمل آيه 18 مي فرمايد:} حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ{ "تا چون به دره مورچه ها رسيدند، مورچه اي گفت: اي مورچه ها به لانه هايتان وارد شويد، مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند و خود آگاه نباشند."
در آيه بالا مورچه خطر قريب الوقوعي كه در كمين مورچه ها است را در طي چهار مرحله متوالي به شرح زير مي گويد:
1- "اي مورچه ها" اين اولين اعلام خطري است كه توسط مورچه داده مي شود تا توجه ديگر مورچه ها را به سرعت جلب كند. مورچه هاي ديگر با گرفتن اين پيام صبر مي كنند تا ديگر پيام ها را توسط همان مورچه دريافت كنند.
2- "به لانه ايتان وارد شويد" در اين جا گوينده پيام، جملاتش را با ديگر پيام ها ادامه مي دهد و به مورچه هاي ديگر مي كويد كه چه كار بايد بكنند. ما اين رابطه را كه توسط علم امروزي كشف شده در قسمت دوم اين نوشته مي بينيم ( كه در ارتباطات بين مورچه ها است.)
3- " مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند" در اين جمله مورچه دليل اين خطر را به مخاطب خود مي گويد و اين آن چيزي است كه ما امروزه توسط بررسي علمي اثبات مي كنيم.
4- "و خود آگاه نباشند" مورچه ها، به عنوان عكس العملي در مقابل خطر قبلي، يك نوع دفاع مشخصي از خود بروز مي دهند. در اين چند جمله آخري،مورچه به مخاطبان خود مي گويد كه به منبع خطر حمله نكنيد زيرا خطر از يك دشمن واقعي نيست- زيرا سليمان و همراهانش از وجود لانه مورچه ها در سر راه خود خبر ندارند و قصد حمله به آن را نيز ندارند بنابراين مورچه ها آن ها را خطر واقعي نمي دانند.
در كلمات آخر، مورچه پيام رسان، همراهانش را از رسيدن سليمان با خبر كرد و اين چيزي است كه ما به صورت علمي و از طريق بررسي رمز هاي شيميايي ارتباطي مورچه ها توضيح مي دهيم.
ما ترتيب دستورات مورچه ها را كه به چهار مرحله تقسيم مي شد- چهار مرحله شامل عبارات ها و علامت ها- نشان داديم. علم در اين زمينه چه مي گويد؟ اين مقاله را بخوانيد:
مورچه ها از ارتباط شيميايي در موقعيت هاي اخطار و دفاعي و همچنين زماني كه تبادل سريع اطلاعات نياز باشد و نيز زماني كه با خطري مواجه باشند استفاده مي كنند.
اين اخطار معمولا توسط صدور علامت هاي شيميايي دفاعي مشخص مي شود. غده هاي دفاعي مسئول ايفاي نقش اخطار و دفاع هستند. به عنوان مثال مورچه استراليايي رادر نظر بگيريد. وقتي اين مورچه ها با خطر مواجه مي شوند، قطرات كوچكي را از غده دفاعي خود ترشح مي كنند – اين يك فرمان براي ديگر مورچه ها است تا فرار كنند و با شاخك هاي خود ارتعاشي ايجاد كنند كه به معناي قرار گيري در موقعيت خطر است.
اولين ماده كه توسط مورچه ها شناسايي مي شود aldehyde hexanal است و باعث جلب توجه و علاقه آن ها مي شود.در نتيجه شاخك هاي خود را تكان مي دهند و بالا مي برند تا ديگر بوها را نيز بگيرند.
وقتي كه آن ها hexanol( اولين پيغام به شكل الكل بود) را دريافت مي كنند موقعيت خطر به خود مي گيرند و در تمامي جهت ها مي دوند تا منبع مشكل را پيدا كنند. زماني كه undécanoneدريافت كنند، مورچه ها را به سمت منبع خطر مي برد و آن ها را تحريك مي كند تا تمام اشيا خارجي را گاز بگيرند. سپس در نهايت وقتي كه به هدف نزديك تر مي شوند butyloctenalرا تشخيص مي دهند كه پرخاشگري و آمادگي آن ها را براي قرباني كردن خود افزايش مي دهد.
اين مقاله مي گويد كه ارتباط شيميايي مهم ترين روش ارتباط در زمان خطر و گزارش دادن اين خطر است. در اين فرايند مورچه ها انواع مختلف اين مواد كه هر كدام رمز تفاوتي دارد و بيانگر نوع خاصي از صحبت كردن است را استفاده مي كنند. اگر انتشار موادي كه توسط مورچه اي كه آن خطر را اعلام كرد تعقيب كنيم مي بينيم كه كاري مي باشد كه مورچه مورد اشاره در آيه 18 سوره نمل آن را انجام داده.
موادي كه مورچه در موقعيت هايي مثل اين از بدن خود ترشح مي كند به چهار دسته تقسيم مي شوند كه هركدام زبان و علامت مخصوص به خود را دارند.
مراحل پي در پي عكس العمل مورچه ها:
aldéhyde hexanalاولين ماده شيميايي است كه مورچه در صورت احساس خطر از خود ترشح مي كند. و آن را مي توان به عنوان آژير خطر دانست. مورچه ها با دريافت اين ماده شروع به جمع شدن در يك نقطه مي كنند و منتظر رسيدن بقيه علامت ها مي شوند و اين شبيه اولين مرحله است كه توسط مورچه در جمله "اي مورچه ها"گفته شد.
سپس مورچه دومين ماده شييايي hexanol""را ترشح مي كند.
با دريافت اين ماده مورچه ها شروع به دويدن در تمامي جهت ها مي كنند تا منبع اين ماده را پيدا كنند. مورچه اي كه ماده شيميايي را ترشح مي كند بايد مسيري را كه بقيه مورچه ها بايد از آن كنار بروند را معين كند و اين كاري است كه مورچه حضرت سليمان انجام داد و از بقيه مورچه ها خواست كه وارد لانه هايشان بشوند و گفت: "به لانه هايتان وارد شويد"و اين دستوري از گوينده است و به بقيه مي گويد كه به طرف لانه هايشان بروند. بنابراين بايد مسير را مشخص كرده باشد و اين شبيه هدايت مورچه ها مي باشد.
Undécanone سومين ماده اي است كه مورچه ترشح مي كند. اين ماده نشان دهنده عامل خطر است و چيزي كه مورچه در سومين عبارت گفت" مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند" مي بينيد كه چه قدر مطابقت و سازگاري دارد؟ در اين مرحله مورچه ها آماده مواجه با خطر مي شوند. پس ماده چهارم چه مي شود؟
Amagnified picture of the head of an ant holding a piece of wood , see God's doing who perfected the doing of all things
در مرحله چهارم مورچه اخطار دهنده ماده شيميايي مخصوصي را ترشح مي كند كه butylocténalنام دارد. توسط اين ماده گوينده دستور دفاع مي دهد و نوع دفاع را تعيين مي كند. بنابر اين در عبارت آخر مي گويد" و خود آگاه نباشند" با اين كار مورچه از وارد شدن بقيه مورچه ها به مرحله حمله جلوگيري مي كند كه مي توانست منجر به مرگ شود.
در اين جا حضرت سليمان خنده اي از روي محبت و شكر مي كند گويي كه او اين مورچه ها را آرام كرده است و اين كه او گفته است به مورچه ها كه لازم نيست نگران باشند و آن حضرت آن ها را ديده است و با آن ها مهربان مي باشد و به آن ها صدمه اي نمي رساند.
حال اجازه دهيد خلاصه مطالب را برايتان بگويم:
"تا چون به دره مورچه ها رسيدند، مورچه اي گفت: اي مورچه ها به لانه ايتان وارد شويد، مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند و خود آگاه نباشند."
يكي از مورچه ها مي گويد اي مورچه ها
Hexanal
به لانه هايتان وارد شويد
hexanol
مبادا سليمان و لشگرش پايمالتان كنند
undécanone
و خود آگاه نباشند
butylocténal
و حالا كافران و افراد شكاك بعد از پي بردن به اين قضيه كه علم آنرا ثابت كرده چگونه مي توانند در مورد معجزه بودن قرآن كريم شك كنند. اين حقايق بيش از هزار سال پيش در قرآن آمده است.
خدايي جز تو نيست، تو منزهي و من گمراه بودم.
نوشته: مجدي عبد الشافي
55a.net
بررسی یک تهمت
بسم الله الرحمن الرحيم
شایعه را دشمن سفارش می دهد، منافق می سازد و نادان باور می کند
“دكتر علي شريعتي”
چندی است شبهه ای رواج یافته با این مضمون که امام حسن و حسین(علیهما السلام) در جنگ های اعراب و ایرانیان در طبرستان حضور داشته اند.
در اینجا 2 مقاله را که در سایت کانون گفتمان قرآن منتشر شده را با هم می خوانیم تا به دروغ بودن این ماجرا پی ببریم.
مسئله اي که اين روزها در بعضي از سايتهاي مي بينيم شبهه حضور امام حسن و امام حسين «ع» در طبرستان براي سرکوب شورش ايرانيان است. حال مي خواهيم به اين بپردازيم که آيا واقعا چنين امري صحت دارد يا اينکه دروغي بيش نيست.
بيان کننده گان اين مسئله به سه کتاب رجوع مي کنند يکي تاريخ طبري ديگري فتوح البلدان بلاذري و يکي هم کتاب زندگاني امام حسين از آقاي زين العابدين رهنماست که در واقع ايشان همان قول تاريخ طبري و فتوح البدان را بيان کرده اند در نتيجه اصل منبع همين دو کتاب تاريخي ست.
حال ببينيم در کتاب فتوح البلدان بلاذري چه چيزي نوشته شده:
قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد بن العاصي ابن أمية الكوفة فى سنة تسع و عشرين فكتب مرزبان طوس إليه والى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس و هو على البصرة يدعوهما إلى خراسان على أن يملكه عليها أيهما غلب و ظفر فخرج ابن عامر يريدها و خرج سعيد فسبقه ابن عامر فغزا سعيد طبرستان، و معه فى غزاته فيما يقال الحسن و الحسين ابنا على بن أبى طالب عليهم السلام ...
گويند: عثمان بن عفان سعيد بن عاصى بن سعيد بن عاصى بن اميه را در سال بيست و نه بر كوفه ولايت داد و مرزبان طوس به او و به عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس والى بصره نامه نوشت و ايشان را به خراسان دعوت كرد كه هر يك غالب و پيروز شود خراسان را به تصرف او دهد.ابن عامر به قصد آن ديار رهسپار شد و سعيد نيز برفت ولى ابن عامر بر او پيشى گرفت و سعيد به غزاى طبرستان رفت. گفته مي شود كه حسن و حسين دو پسر على بن ابى طالب عليهم السلام در اين جنگ با وى همراه بودند.
طبق کتاب من اين متن در صفحه 326 آمده و طبق آنچه که در بعضي سايتها و وبلاگها ديدم در ج 2 صفحه 411 حال به متن دقت کنيد.
بلاذري هنگامي که مي خواهد مسئله حضور امام حسن و امام حسين در اين نبرد را مطرح کند از فعل يقال که مجهول است استفاده کرده. يعني گوينده اين سخن مشخص نيست و معلوم نيست چه کسي گفته حسن و حسين در اين نبرد حضور داشتند . در نتيجه نمي شود بنا بر ( گفتاری که راوی اش معلوم نیست) چنين قضاوتي کرد که امام حسن و امام حسين وارد ايران شده باشند. در پایان مقاله بيان مي کنيم که چرا بعضي اين مسئله را بيان کرده اند و چه سودي از بيان اين سخن مي بردند و دیگر اینکه در فتوح البلدان آمده سعید از کوفه به سوی طبرستان حرکت کرد حال انکه امام حسن و امام حسین در آن زمان در مدینه ساکن بودند..
اما منبع دومي که بعضي به آن اشاره مي کنند کتاب تاريخ طبري ست ، حال ببينيم در اين کتاب چه چيزي نوشته شده
در کتاب تاريخ طبري در جای دیگر ((با همان سلسله روات)) گفته شده: ...عن حنش بن مالك التغلبى، قال: غزا سعيد سنه ثلاثين، فاتى جرجان و طبرستان، معه عبد الله بن العباس و عبد الله بن عمر و ابن الزبير و عبد الله بن عمرو بن العاص، فحدثني علج كان يخدمهم قال: كنت أتيتهم بالسفره، فإذا أكلوا أمروني فنفضتها و علقتها، فإذا امسوا اعطونى باقيه قال: و هلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم ابن ابى عقيل الثقفى، جد يوسف بن عمر
حنش بن مالك تغلبى گويد: سعيد به سال سىام آهنگ غزا كرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمرو بن زبير و عبد الله بن عمرو بن عاص با وى بودند كافرى كه خدمت آنها مىكرده بود به من گفت: «سفره را پيش آنها مىبردم و چون مىخوردند به من دستور ميدادند كه آنرا ميتكاندم و ميآويختم و چون شب مىشد باقيمانده را به من مىدادند.» گويد: محمد بن حكم بن ابى عقيل ثقفى جد يوسف بن عمرو كه همراه سعيد بن عاص بود كشته شد
همانطور که مي بينيد طبري در اينجا مفصل تر از بلاذري افراد همراه را توصيف کرده ولي نامي از امام حسن و امام حسين ع ديده نمي شود
در جای دیگر با همین سلسه روات نوشته گفته می شود آنها هم حضور داشتند، در نتیجه این فرضیه که امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان حضور داشتند بنا بر 2 پایه است یکی روایتی که راوی آن مجهول است و مورخین به گفته ها اکتفا کردند وی کی هم دو روایت متناقض در تاریخ طبری! در نتیجه به هیچ عنوان نمی توان گفت امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان شرکت داشته اند. بقیه تواریخ هم کتب منبع نیستند و تنها روایات این دو کتاب منبع را نقل کرده اند در نتیجه اگر این روایت در این دو کتاب زیر سوال برود روایات کتابهای دیگر هم به زیر سوال می رود.
اما این سوال پیش می آید که هدف از جعل این مطلب تاریخی چه می تواند باشد؟
وقتی به تاریخ رجوع می کنیم دلیل جاعلان در این زمینه را خواهیم دید.
اعراب در طبرستان نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم و لشکریان معاویه بود ، در اواخر دوره امویان ایرانیان به ائمه شیعه خیلی علاقه پیدا کردند به طوری که طبرستان که روزی مرکز مخالفت با اعراب بود و دژی در مقابل انان بود به یک پایگاه شیعی تبدیل شده بود! از آنجا که این کتب بعد از دوره امویان است در نتیجه احادیث بسیاری که به گفته همه در دوره امویان جعل شده بود به آنها راه پیدا می کند. احتمالا این روایتها برای این بوده که مردم طبرستان را از ائمه شیعه دور کنند! با این حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه این در کتب خودشان هم این روایتها ضعیف است.
با توجه به این دو روایت مجهول الراوی و متناقض و همچنین پیش زمینه برای جعل روایت مسئله حضور امام حسن و امام حسین در نبرد طبرستان کاملا بی اعتبار است.
مقاله از اقای تشیعی
___________________
پی نوشت :نوشته های زیر برای اینکه بهتر مطالب درک بشوند :
ابن ابی الحدیــد معتزلی از محققین و علمای بزرگ اهل سنت (قرن هفتم هجری) در مقدمه ی کتاب معروف خویش یعنی شرح نهج البلاغه مینویسد :
فضائل علی در آن حد از عظمت و شموخ و شهرت است که نویسنده و گوینده در برابر آن خود را ضعیف و زبون و شرمسار بیند که در صدد تفصیل آن بآید ، چه بگویم دربارۀ مردی که دشمنانش به فضایلش معترف بوده و در عین دشمنی نتوانستند آن را پنهان دارند ، وهمگان دانند که بنی امیه پس از شهادت آن حضرت به شرق و غرب ممالک اسلامی دست یافتند و بتمام توان کوشیدند که نور عظمتش را فرو نشانند و در این باره از هیچ حیله و مکیدتی دریغ نکردند تا جایی که ایادی آنها احادیث فراوانی در قدح و ذم آن بزرگ جــعل کردند و در اینراه مبالغ گزافی از اموال بیت المال مسلمین هزینهساختند و اگر کسی حدیثی در منقبتش بیان میداشت او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و حتی برخی را به زندان افکندند و جمعی از شیعیان را بدین جرم از دم تیغ گذراندند و کسی را جرأت آن نبود که فرزندش را علی بنامد، اما هرچه آنها بیشتر در این امر کوشیدند فضائل ان حضرت بیشتر شایع گشت که گویی انها ان نیرو را در نشر فضایل او بکار برده بودند ، اری مشک را هرچه بیشتر بپوشانی فضا را بیشتر عطر اگین میکند .
و این مقاله :
با حضور اسلام در ایران و غلبه ی پان عربیسم اموی عباسی که مبانی آن مبتنی بر قومیت عربی بود و به هر سرزمینی که پای می نهاد نخست می کوشید تا آن سرزمین را از بیخ و بن عرب کند و می کرد . شگفتا که گویا پیشینه ی بلند تاریخی تمدنی هم کارساز نبود زیرا مصر با وجود پیشینه ی فرهنگی تمدنی تاریخی چند هزار ساله مغلوب پان عربیسم شد و از بیخ و بن عرب گردید .
اما در ایران وضع به گونه ای دیگر رقم خورد ! نخبگان شریف، دانا و بس گرانمایه ی ایرانی از یک سو از همان آغاز با درایت هرچه تمام به تحلیل مقاومت ها پرداختند و از سرنوشت نهضت های مقاومت ملی ایران درس ها آموختند . از دیگر سو با ارادت و ایمانی که به حقانیت و مظلومیت اهل بیت پیامبر اسلام داشتند ، در تشیع خویشاوندی و همسویی بسیاری یافتند . چراکه علاوه بر گوهر دادخواهی و دادگری آن ، در تشیع زمینه های بسیار مساعدی برای پیوند ملیت و مذهب وجود داشت . زیرا امامان شیعه از همان آغاز، شعائر ملی ایران را به رسمیت شناختند ، مهرگان و نوروز و دیگر آیین های ایرانی را گرامی داشتند ، هدایای نوروزی را می پذیرفتند ، زبان فارسی را ارج می نهادند و به آن زبان سخن می گفتند ، پشتیبان ایرانیان بودند ، در ماجرای کشتار ایرانیان مقیم مدینه پس از ترور خلیفه ی دوم ، امام علی و فرزندانش به دفاع مسلحانه از ایرانیان پرداختند ، در پی قتل هرمزان سردار ایرانی توسط هواداران خلیفه ، امام علیسوگند یاد کرد که قاتل هرمزان را ( که پسر خلیفه بود ) کیفر خواهد داد و قاتل در خلافت آن حضرت به شام نزد معاویه گریخت !در ماجرای اشغال ایران توسط خلیفه ی دوم و اسارت بزرگ زادگان ایرانی ، امام علی از خرید و فروش اسیران جلوگیری کرد . در اینجاست که خاطره ی قومی که پاسدار ودایع است می گوید دختری از یزدگرد سوم ساسانی با امام حسین بن علی (ع) ازدواج می کند ، پیوندی بس مقدس و گرامی و میمون که تاریخ نیز با وجود عنادی که دارد آن را تایید می کند
مولفان و مورخان سنی ایرانی همواره در فضائل تازیان و زبان تازی می نوشتند و به تحقیر میراث ملی و نفی آن می پرداختند . و از آنجا که می دانستنداهل بیت پیامبر(ص)رادرکاراشغال ایران دستی نبوده است و تشیع امامیه را پاسدار میراث ملی ایران می دانستند به ستیز با تشیع می پرداختند و آشکارا از اشغال ایران توسط خلفای عرب دفاع می کردند . نویسنده ی سنی ایرانی سده ی ششم هجری در کتاب فضائح الروافض ( تالیف ۵۵۵ هجری ) می نویسد :
" اکنون که روافض (= شیعیان ) با مال و ملک اند و علویان با اموال و املاک ، از برکات فتوح عمری است و از آفتاب روشن تر است که هرگز هیچ ،نه در ابتداء اسلام تا با اکنون یک دیه نستدند و یک غزاه نکردند ... جهان را ابوبکر و عمر و عثمان گشودند ... علویان را فتحی نبوده است از اول تا به آخر ... بنی امیه و مروانیان اولوالامر بودند ... همه ی شرق و غرب اصحاب سنت دارند ... آنچه عمر کرد ، ده یک آن علی کجا کرد ، آن همه زمین و بلاد گبرکان و ترسایان در دولت خلافت عمر به رای و تدبیر و سیاست او ستدند نه در زمان خلافت علی ... فتح دیار گبرکان و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود ... فتح های اسلام در عهد بوبکر و عمر و عثمان و بنی امیه و مروانیان و عباسیان بوده است" ن.ک:قزوینی/النقض ۱۵۰، ۱۴۹ ۴۵۶،۴۴۲،۴۴۰،۴۳۸،۱۶۵.
و در دفاع از جفاکاری سرداران تازی به هنگام اشغال ایران از جمله در قتل عام مردم گرگان رجز می خواندند و می نوشتند :
" ... در خراسان عبدالله بن حازم و قتیبه بن مسلم که سمرقند استد ... چه کردند ، تا مغرب صافی شد (= پاک شد) و کلمه ی اسلام عالی شد و کلمه ی کفر نگون شد ... در این فتوح امیر المومنین علی و فرزندانش کجا بودند که یک ده نه در مشرق و نه در مغرب استدند و خود حاضر نبودند و یک علوی در این غزاها اول و آخر نبوده است ... "ن.ک:همان۱۴۷،۱۴۸،۱۵۲،۱۵۳
و از آنجا که می دانستند پیوند تشیع و میراث ملی ایران ناگسستنی است می نوشتند :
"... و حد دوم این خانه (=تشیع)با گبری است (=زرتشتیان) زیرا هم چنان که گبران به یزدان و اهرمن گویند ... رافضی(=شیعه) همین گوید ... و چنان که گبرکان خود را مولای آل ساسان دانندرافضیان خود را مولای علویان دانند . هم چنان که گبرکان ملک به نسبت و به فر یزدان دانند ، رافضیان خلافت به نسبت و نص گویند به جای فر یزدانی . و هم چنان که گبرکان از همه صحابه ، عمر را دشمن تر دارند ، رافضی عمر را دشمن تر دارد به نسبت گبرکی و هم چنان که گبرکان گویند کی خسرو بنمرد و به آسمان شد و زنده است و به زیر آید و کیش گبرکی تازه کند ، رافضی گوید قائم زنده است بیاید و مذهب رفض را قوت دهد ..."ن.ک:همان۴۰۶،۴۰۷
و در تایید سرکوبی نهضت های مقاومت ملی شیعه می نوشتند :
"... و آن جماعت که مذهب رفض نهادند(=تشیع)چنان که گفتیم ملحدان بودند،سر به گریبان رفض بر آورده دعوت به رفض کردندی ، آن گاه در الحاد کشیدندی و میل شان به کیش گبرکی بود ، کینه ی دین می خواستند از صحابه و تابعین و غازیان اسلام ، و در رسول ، طعن نمی یارستند زدن ، که کس قبول نمی کرد ، در یاران و زنان اش طعن زدند تا بدین ، غمران(=گول خوردگان و ابله هان ) را به خود کنند ...و باز چون عهد کریم ملکشاهی (= ملک شاه سلجوقی ) بود ، نظام الملک از سر عقیدت اینها آگه بود ، همه را خوار و مهین داشتی ... " ن.ک:همان۳۴۶،۳۴۷،۱۴۱،۱۴۲
و در ستیز با نفوذ اشرافیت ایرانی شیعه در دستگاه خلافت عربی عباسی در جهت دفاع از فرهنگ ملی ایران و به قدرت رساندن خاندان ایرانی آل بویه می نوشتند :
"... شرح استیلای روافض در عهد مقتدر خلیفه از سنه ی ۳۰۵ تا سنه ی ۳۲۳ که مقتدر را بکشتند چنان بود که وزیر مقتدر بوالحسن فرات بود و سلطان خلیفه بودی و مرجع همه ی جهان با درگاه خلافت بودی و این بوالحسن فرات به عوانی و شریری معروف بود و در مذهب رفض چنان بود که به الحاد منسوب اش کردند ... در این پنج سال که او وزیر بود پنهان رسولان به دیلمان می فرستاد و ایشان را (= آل بویه ) بر ملک حث می کرد ( = بر می انگیخت ) ..." ن.ک:همان۷۹،۸۸
با تشکر از وبلاگ
به نقل از
خلاصه مقاله دکتر افتخازاده
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=4643
حضرت محمد (ص) بزرگترین رهبر تاریخ
یك دانشمند برجسته امریكایی گفت حضرت محمد ( ص ) ، بزرگترین رهبر تاریخ بشر است.
به گزارش پایگاه اینترنتی روزنامه المصریون ، دكتر مایكل هارث كه در چندین رشته علمی مدرك و در رشته نجوم شناسی از دانشگاه برینستون امریكا مدرك دكترا دارد گفت حضرت محمد (ص) بزرگترین رهبر در تاریخ بشر است.
هارث در مراكز مختلف مطالعاتی و تحقیقاتی فعالیت كرده و یكی از دانشمندان فیزیك كاربردی است و با بهره گیری از قران چندین نظریه علمی مطرح كرده است و تالیفات زیادی با استناد به قران كریم به رشته تحریر در اورده است كه مهمترین انها " تحقیق در اوایل " نام دارد.
هارث بر این اعتقاد است كه حضرت محمد ( ص )تنها مرد تاریخ است كه در ابعاد دینی و دنیوی موفق بوده است.
هارث می گوید با وجود انكه بیش از هزار و سیصد سال از زمان رحلت حضرت محمد ( ص )می گذرد تاثیرگذاری آن حضرت همچنان قدرتمندانه و فراگیر است.
وی گفت اگر ویژگیهای نیكوی حضرت محمد ( ص ) نبود اعراب نمی توانستند اینگونه گسترش پیدا كنند.
معجزات علمي قرآن در كيهان شناسي!
عمر دنيا و زمين و انبساط آن (بيگ بنگ) - سياه چاله ها و ستاره هاي نوتروني همگي گوشه اي از معجزات قرآن است!
نسبت عمر دنيا به عمر زمين:
سوره ي 50 (ق): آيه ي 38:
"ما آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آنهاست در شش روز آفريديم و هيچ گونه رنج و سختي اي به ما نرسيد"
سوره ي 41 (فصلت): آيه ي 9:
"بگو: آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد و براي او همانندهايي قرار مي دهيد؟ او پروردگار جهانيان است!"
امروزه دانشمندان با توجه به شواهد موجود عمر زمين را 4.5 ميليارد سال پيش بيني مي كنند.
اين در حالي است كه عمر دنيا 13.5 ميليارد سال برآورد شده است.
در قرآن آمده كه زمين در دو روز و دنيا در شش روز خلق شد. (عمر دنيا 3 برابر عمر زمين است).
اگر اين موضوع را با شواهد عيني امروز مقايسه كنيم هيچ كمبودي ديده نمي شود!
عمر دنيا (13.5 ميليارد سال) را بر عمر زمين (4.5 ميليارد سال) تقسيم كنيد.
جواب 3 بدست مي آيد.
اين بدان معناست كه علم امروز نيز به اين مسئله رسيده كه عمر دنيا 3 برابر عمر زمين است!
سياه چاله ها و ستاره هاي نوتروني:
سوره ي 86 (طارق): آيات 1 تا 3:
"سوگند به آسمان و كوبنده ي شب! و تو نمي داني كوبنده ي شب چيست. همان ستاره ي ثاقب است!"
در عربي "ثقب" به معناي چاله و "ثاقب" به معناي چيزي است كه چاله را ايجاد مي كند.
نسبيت عام پيش بيني مي كند كه سياه چاله ها از ستاره هاي نوتروني بوجود مي آيند. ستاره هاي نوتروني اكثرا قابل رويت نيستند و تنها با امواج راديويي (پالس ها) رصد مي شوند.
امواج دريافتي از اين ستاره ها طوري به نظر مي رسد كه كسي به جايي مي كوبد! (ستاره ي كوبنده).
باور نداريد؟ گوش كنيد!
قرآن در آسمان ستاره اي كوبنده را معرفي مي كند كه ثاقب است. (چاله ايجاد مي كند).
كلام واضح قرآن در اين مورد جايي براي شك نمي گذارد!
بيگ بنگ – بيگ كرانچ و انبساط دنيا:
سوره ي 55 (الرحمن): آيه ي 37:
"آسمان ها روزي دوباره شكاف برمي دارند و مانند گل سرخي باز مي شوند!"
سوره ي 51 (الذاريات): آيه ي 47:
"و ما آسمان ها را با قدرت خود بنا كرديم و همواره آن را وسعت مي بخشيم!"
سوره ي 21 (الانبيا): آيه ي 104:
"در آن روز كه آسمان را چون طوماري در هم مي پيچيم هماگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا باز مي گردانيم. اين وعده اي است كه بر ماست و قطعا آنرا انجام مي دهيم!"
با بيان تئوري بيگ بنگ دانشمندان همواره در صدد گسترش آن بوده اند.
مدتي بعد به كمك تحقيقات عده اي از دانشمندان مشخص شد كه علاوه بر بيگ بنگ پديده اي به نام بيگ كرانچ هم بايد وجود داشته باشد. و همانطور كه دنيا باز شده روزي به همان نقطه ي آغاز جمع مي شود. (انا لله و انا اليه راجعون).
قرآن اين موضوع را در ابتدا به باز شدن يك غنچه ي گل رز تشبيه مي كند و بيان مي دارد كه با قدرت بي انتهاي خويش در حال گسترش (انبساط) دنيا است!
و روزي همانطور كه اين دنيا را باز كرد دوباره مانند طوماري آنرا در هم خواهد پيچيد. (بيگ كرانچ).
و اين سخن حقيقت است!
منبع:
با تشکر از وبلاگ طبیعت بکرشب
سايتهاي قرآني Quranic Sites
پايگاه قرآن كريم
متن قرآن با اعراب، تفسير قرآن، كتاب و مقالاتى در زمينه قرآن، آموزش تجويد و ترتيل ، دعاها و احاديث مربوط به قرآن و ...
زبان: عربى
نشانى: www.holyquran.net
پايگاه قرآن
مقالاتى در خصوص قرآن، آداب قرائت قرآن، قرآن و علوم جديد، تاريخ قرآن، قرائت قرآن، ترجمه قرآن به يازده زبان دنيا و هفت ترجمه انگليسى
زبان: انگليسى
نشانى: www.quran.org.uk
شبكه قرآن
تلاوت قرآن، متن قران همراه با سه ترجمه انگليسى، ترجمه قرآن به بيش از 15 زبان، جستجو در قرآن، تفسير، آشنايى با قرآن و قرآن و علوم جديد
زبان: انگليسى
نشانى: www.quran.net/quran.htm
پايگاهالهدى
متن كامل قرآن همراه با قرائت، ارائه يكدوره قرائت قرآن براى انتقال بهكامپيوتر شما، سه ترجمه انگليسى
زبان: انگليسى
نشانى: www.the-quran.com
بخش قرآن پايگاه USC.EDU
آشنايى با قرآن، معجم مفهرس قرآن، جستجو در قرآن، آشنايى با سورهها، قران و علوم جديد، تاريخچه گردآورى قرآن، راهكارهايى براى حفظ قران و سه ترجمه انگليسى
زبان: انگليسى
نشانى: www.usc.edu/dept/msa/quran
شبكه قرآن كريم
ترجمه قرآن به بيش از پانزده زبان زنده دنيا، الميزان و ...
زبان: انگليسى، اردو
نشانى: www.qurannetwork.com
جستجو در قرآن
قرائت قرآن كريم بصورت ترتيل و نمايش همزمان قرآن با دو متن عربى و ترجمه انگليسى و ترجمه قرآن به چند زبان ديگر به همراه در جستجو در قرآن
زبان: عربى، انگليسى
نشانى: http://islam.org/mosque/arabicscript/sindex.htm
بخش قرآن پايگاه صدا و سيما
متن قرآن، چهار ترجمه فارسى و يك ترجمه انگليسى، يكدوره ترتيل ، تواشيح، آموزش قرآن
زبان: فارسى
نشانى: www.irib.com/irib_quran/quran.asp
بخش قرآن پايگاه حوزه
متن قرآن با دو ترجمه فارسى و يك ترجمه انگليسى به همراه آشنايى با هرسوره، علوم قرآنى، تفسير، كتابخانه قرآنى، اديان و تمدنها در قرآن، تفسير موضوعى، دايرةالمعارف قرآنى، قرآن و اهل بيت (ع)، خادمان قرآن و معرفى موسسات قرآنى
زبان: فارسى
نشانى: www.hawzah.net/Per/Q/QDefa.asp?URL=Start/QStart.htm
بخش قرآن پايگاه آل البيت
متن قرآن، تفسير قرآن، علوم قرآن، كتابهاى مربوط به قرآن، تصاوير، حافظان و صوت قرآن
زبان: فارسى
نشانى: www.al-shia.com/html/far/qur/index.htm
بخش قرآن پايگاه آل البيت
علوم قرآنى، تفسير، حافظان قرآن، تصاوير، ترجمه قرآن و دعا
زبان: انگليسى
نشانى: www.al-shia.com/html/eng/index.htm
كتابخانه قرآنى
ارائه تعداد زيادى از كتابهاى تفسيرى و علوم قرآنى
زبان: فارسى
نشانى: www.al-shia.com/html/far/qur/kotob.htm
كتابخانه قرآنى
ارائه تعداد زيادى از كتب تفسيرى و كتابهايى درباره قرآن
زبان: عربى
نشانى: www.al-shia.com/html/ara/lib/quran.php
كتابخانه قرآنى
ارائه تعداد زيادى از كتابها و مقالات تفسيرى و علوم قرآنى
زبان: انگليسى
نشانى: www.al-shia.com/html/eng/lib/lib/index.html
بخش قرآن پايگاه الاسلام
متن قرآن با 3 ترجمه انگليسى با قابليت جستجو
زبان: انگليسى
نشانى: www.al-islam.org/quran
خدا و قرآن
سه ترجمه انگليسى قرآن، تفسير، مقالاتى درباره قرآن
زبان: انگليسى
نشانى: www.al-islam.org/allah/index.html
كتب و مقالات قرآنى
شامل چندين كتاب، چندين مقاله، چند سخنرانى درباره قرآن
زبان: انگليسى
نشانى: www.al-islam.org/index/main3.htm#quran
كتب و مقالاتقرآنى
شامل دو كتاب و يك سخنرانى درباره قرآن
زبان: عربى
نشانى: www.al-islam.org/arabic/main3.htm#quran
بخش قرآن پايگاه سلامايران
متن قرآن (عربى)، يكدوره ترتيل با صداى استاد پرهيزگار، قرائت تحقيق و پخش مستقيم راديو قرآن
زبان: انگليسى
نشانى: www.salamiran.org
پايگاه جامعه القرآن
مطالبي درباره جامعه القرآن , معرفي حافظان قرآن, برنانه هاي جفظ و تعليم قرآن ,برنانه دانشگاه براي حافظان فارغ التحصيل , عكسهايي ازمحمد حسين طباطبايي و ...
زبان: عربي , انگليسي
نشانى: www.jameatulquran.com
بخش قرآن در پايگاه الحديث
بحثهايى در تاريخ قرآن، قرآن در اسلام، تفسير روايى، نرم افزارهاى قرآنى
زبان: فارسى
نشانى: www.hadith.net/persian/quran/index.htm
بخش قرآن در پايگاه بلاغ
مقالاتى درباره: جايگاه قرآن، علوم قرآن، قرآن و اهل بيت، قرآن و تفسير، قرآن و فقه، نگارش تطبيقى بر قرآن و انجيل و چكيده پاياننامههاى علوم قرآن
زبان: فارسى
نشانى: www.balagh.net/persian/quran/index.htm
القرآن الكريم
نمايش متن قرآن كريم همراه قرائت با صداى محمد ايوب، حذيفى، سديس، مصطفى غربى و حصرى امكان جستجو در قرآن به صورت كلمه، آيه، صفحه و سوره، تفسير قرآن از تفاسير زبده التفسير، مختصر ابن كثير و تفسير الجلالين ، و ارائه معانىكلمات مشكل قرآن
زبان: عربى
نشانى: www.islamweb.net/quran
كتابهاى قرآنى
متن كامل تعداد قابل توجهى از تفاسير و كتابهاى قرآنى
زبان: عربى
نشانى: www.uofislam.org/uofislam/maktaba/Qran/kotob.htm
تفسير الميزان
جستجو در قرآن، بهمراه تفسير كامل الميزان (علامه طباطبائى)
زبان: عربى
نشانى: http://216.71.59.224/prog.html
ترجمه قرآن
يكدوره كامل ترتيل با صداى استاد پرهيزكار و يكدوره كامل با صداى استاد منشاوى همراه با ترجمه انگليسى قرآن
زبان: عربى، انگليسى
نشانى: نشانى: www.emamreza.net/arabic/islam/quran_arabi/index.htm
ترجمه قرآن
ترجمه قرآنهمراه با خلاصه تفسير طبرى، قرطبى و ابن كثير با نظرهايى از صحيح بخارى
زبان: انگليسى
نشانى: www.shahroudi.com/einglish/quran/quran1.htm
بخش قرآن پايگاه نداء الثقلين
معجزه پيامبر، مصونيت قرآن از تحريف، ترجمه و تفسير قرآن، انواع تفسير قرآن در اسلام و ...
زبان: انگليسى
نشانى:www.nidanet.org\nidanet\quran\quran.htm
تفسير قرآن
تفسير البيان و چندين كتاب در زمينه علوم قرآنى
زبان: عربى
نشانى: www.rafed.net/ftp/tafser.html
قرآن براى نوجوانان
شاملكتابهايى كوچك و جذاب قرآنى براى كودكان و نوجوانان
زبان: انگليسى
نشانى: www.playandlearn.org/quran/index.htm
قرآن كريم در پايگاه النجات
مقالاتى درباره: چگونگى فهم قرآن، تزكيه و اعجاز علمى قرآن
زبان: عربى
نشانى: www.annajat.com/quran/quran.htm
ترتيل قرآن كريم
يكدوره كامل ترتيل قرآن كريم با صداى استاد پرهيزگار
زبان: عربى
نشانى: www.resalat.com/quoran.htm
ترتيل قرآن كريم
قرائت ترتيل قرآن كريم با صداى 14 قارى مشهور
زبان: عربى
نشانى: www.almizan.org/qur'anic/audio recitation.html
ترجمه قرآن
ترجمه قرآن به زبان فرانسوى
زبان: فرانسه
نشانى: www.tabrizu.ac.ir/goran/lecoran/main.htm
پايگاه بچه هاى قرآن
نقاشى هاى كودكان و نوجوانان با موضوع قرآن - دسته بندي شده با امكان جستجو براساس نام نقاش يا موضوع نقاشي
زبان: فارسى
نشانى: www.QuranChildren.com
اطلاعات وسيعى درباره علوم مختلف قرآنى همچون جمع آورى قرآن، اعجاز قرآن، نزول قرآن، قرائت قرآن، تفسير و مفسرون، ترجمه قرآن، آشنايى با شخصيتهاى قرآنى و شبهاتى در مورد قرآن.
زبان: عربى، انگليسى
نشانى: http://islamweb.net/pls/iweb/misc1.Archive?vPart=161&vName
متن كامل سه ترجمه قرآن كريم به زبان انگليسى
زبان: انگليسى
نشانى: http://www.theholyquran.org
متن كامل قرآن همراه با 4 ترجمه انگليسى، متن كامل تفاسير القرطبى، الجلالين، التبيان، و الميزان ، كتابهايى در زمينه قرآن، قرآن و علوم جديد، مقالاتى در باره تاريخ، زبان و ساختار قرآن، ژورنالى در زمينه مطالعات قرآنى.
زبان: انگليسى
نشانى: http://www.quranic-studies.com
15 دوره ترتيل كامل قرآن كريم با صداى 15 قارى ممتاز بينالمللى و ترتيل سورههايى از قرآن با صداى قاريان مشهور جهان.
زبان: عربى
نشانى: http://islamway.com/sindex?section=recitorslist
متن كامل قرآن همراه با ترجمههاى انگليسى، فرانسوى، اندونزيايى، آلمانى و مالايى، تفاسير قرآن شامل تفسير ابن كثير، جلالين، طبرى و قرطبى، ترتيل كامل حصرى و حذيفى، برنامهى جامعى جهت نمايش همزمان متن قرآن و ترجمهها، تفاسير، و تلاوتهاى مذكور، فضائل قرآن، فضيلت قرائت قرآن و احكام تلاوت قرآن،
زبان: عربى، انگليسى، فرانسوى، اندونزيايى، آلمانى و مالايى.
نشانى: http://quran.al-islam.com/Default.asp
قرآن و اسلام در پايگاه متون مقدس (Sacred texts)
متن كامل قرآن كريم، ترجمه انگليسى قرآن توسط پالمر و پيكثال، متن عربى قرآن با حروف انگليسى.
زبان: انگليسى
نشانى: http://www.sacred-texts.com/isl/index.htm
امكان جستجوى در متن قرآن با قابليتهاى فراوان از جمله؛ امكان جستجو از طريق شماره سوره و آيات، امكان جستجوى واژه دقيق يا جزئى از واژه، امكان جستجوى چند واژه، امكان جستجوى عبارت، امكان جستجو در ترجمههاى انگليسى پيكثال، شعرعلى، يوسفعلى، شاكر، راشد خليفه، و ... .
زبان: انگليسى
نشانى: http://mama.stg.brown.edu/webs/quran_browser/pqform.shtml
متن كامل قرآن كريم همراه با ترجمههاى انگليسى، فرانسوى، اسپانيايى، ايتاليايى و ژاپنى، تفسير، اخبار و مطالب اسلامى.
زبان: انگليسى
نشانى: http://www.quraan.com
بخش قرآن پايگاه السنة (al-sunnah)
دو ترجمه انگليسى قرآن كريم همراه با 12 ترجمه به 12 زبان، نمايش متن و ترتيل قرآن به صورت همزمان، تفسير آية الكرسى، قرآن و علوم جديد، تاريخ قرآن و ديگر اطلاعات مفيد درباره قرآن.
زبان: انگليسى
نشانى: http://www.al-sunnah.com/quran.htm
ترجمهى قرآن كريم به بيش از 30 زبان زنده دنيا
نشانى: انگليسى
زبان: http://quranm.hypermart.net
بخش قرآن پايگاه اهل البيت عليهم السلام
متن کامل قرآن كريم همراه با ترجمه فارسی و 8 ترجمه به ساير زبانها همراه با امکان استماع ترتيل آيات.
زبان: فارسی
نشانی: http://www.ahl-ul-bait.org/quran-final1/index_f.htm
مجموعه اى بيش از 45 حکايت قرآنی
زبان: فارسی
نشانی: www.ahl-ul-bait.org\hekayat\F\hek_q.htm
پايگاه تسنيم (مركز فعاليتها و پژوهشهاي قرآن و عترت)
معرفی مرکز، تحقيقات قرآنی، رساله های کارشناسی ارشد و دکترا در موضوعات علوم قرآنی، آثار هنر اسلامی، اخبار قرآنی ايران و جهان و متن کامل بيش از ده جلد کتاب در زمينه قرآن و معارف اسلامی.
زبان: فارسی
نشانی: http://hawzah.net/Per/Marakez/tasnim/index.htm
Holy Qur'an Resources on the Internet
ready access to the many sites on the Internet that have devoted space to The Holy Qur'an. this site has links to Commentaries on The Holy Qur'aan, English and other Translations of quran , Qur'an and Science and Essays
Language: English
Address: www.quran.org.uk
The quranic network
Recitation of Quran in Arabic by Abdul Basit, Mishary Al-Efasi, Mohamed Ayoub and Abdul Rahman Al-Sudais. Translations of The Noble Quran in more than 17 Languages, Quran and Modern Sciences and Searching Quran by word in five languages (English, Spanish, French, Dutch, German)
Language: English
Address: www.quran.net/quran.htm
The Holy quran in usc.edu site
Three transliterations of the Qur'an, Search for a particular verse, An essay highlighting the scientific information contained in the Qur'an, Another essay on the Qur'an, knowledge, and science, A brief history of the compilation of the Qur'an and some rules to assist in the memorization of the Qur'an.
Language: English
Address: www.usc.edu/dept/msa/quran
Quran network
This site has translations of quran, Al-Meezan and also has quranic links .
Language: English, Urdu
Address: www.qurannetwork.com
Searching the Quran
Recitation of Quran with displaying the text, english and other translations and searching the Quran.
Language: English, Arabic
Address: http://islam.org/mosque/arabicscript/sindex.htm
Quranic library
fulltext of many books about quran and it's sciences.
Language: English
Address: www.al-shia.com/html/eng/lib/quran.php
The Noble Quran in al-islam site
This section includes the main text of quran, three translations in english with search ability
Language: English
Address: www.al-islam.org/quran
Allah & the Holy Quran
Includes Arabic text, three searchable translations (M.H. Shakir, Abdullah Yusufali, Marmaduke Pickthall) and searchable English commentary by Agha Puya / Mir Ahmed Ali, Commentary on chapters 76 - 88 of the Qur'an, and other informative articles about the Qur'an
Language: English
Address: www.al-islam.org/allah/index.html
Quranic books and articles
some books, articles and lectures about quran and it's sciences.
Language: English
Address: www.al-islam.org/index/main3.htm#quran
منبع این مطلب وبلاگ بسیار پرمحتوی ثانیه
یافت سرعت نور توسط قرآن کریم
کاشف این محاسبه : دکتر منصور حسب النبی فیزیکدان مصری
از زمان یونان باستان تا قرون وسطی , سرعت نور نامحدود فرض می شد. در قرن 11 یک دانشمند عربی اظهار کرد که نور در سرعت محدود سیر می کند. در سال 1600 گالیله این سرعت را آزمایش کرد اما او تنها به این نکته بسنده کرد که سرعت نور فوق العاده بالاست. اما رومر(Romer) اولین کسی بود که در سال 1676 با مطالعه گرفتگی ماه های برجیس سرعت نور را اندازه گرفت. پژوهشگران متعددی بطور مستقیم سرعت انتشار نور را اندازه گرفته اند. دقیق ترین اندازه گیری سرعت نور که آنرا با حرف اختصاریC در خلا نشان می دهند, با استفاده از لیزر(Laser)بوده که در سال 1972 بوسیله اوانسون(Evanson) و همکارن او در مؤسسه ملی استاندارد امریکا انجام شده و نتیجه آن 299792.45692 متر بر ثانیه بود.
از زمان یونان باستان تا قرون وسطی , سرعت نور نامحدود فرض می شد. در قرن 11 یک دانشمند عربی اظهار کرد که نور در سرعت محدود سیر می کند. در سال 1600 گالیله این سرعت را آزمایش کرد اما او تنها به این نکته بسنده کرد که سرعت نور فوق العاده بالاست. اما رومر(Romer) اولین کسی بود که در سال 1676 با مطالعه گرفتگی ماه های برجیس سرعت نور را اندازه گرفت. پژوهشگران متعددی بطور مستقیم سرعت انتشار نور را اندازه گرفته اند. دقیق ترین اندازه گیری سرعت نور که آنرا با حرف اختصاریC در خلا نشان می دهند, با استفاده از لیزر(Laser)بوده که در سال 1972 بوسیله اوانسون(Evanson) و همکارن او در مؤسسه ملی استاندارد امریکا انجام شده و نتیجه آن 299792.45692 متر بر ثانیه بود.
دفتر بین المللی استاندارد هاUS :
C=299792.4574+0.0011 Km/s
بین المللی فیزیک بریتانیا:
C=299792.459+0.0008 Km/s
هفدهمین کنفرانس با موضوع اندازه گیری و سنجش استاندارد در 21 اکتبر 1983:
C=299792.458 Km/s
اندازه گیری سرعت نور به روش های مختلف در زمانهای متفاوت:
تاریخ |
آزمایش کننده |
روش |
نتیجه (km/s) |
1849 |
فیزو (Fizeau) |
چرخ دندانه دار |
313000 |
1880 |
مایکلسون (Micelson) |
آینه چرخان |
299910 |
1907 |
رزا و درسی (.R.& D) |
نسبت یکاهای الکتریکی |
299784 |
1923 |
مرسیه (Mercier) |
موج رادیویی |
299782 |
1926 |
آلبرت انیشتین |
قانون نسبیت |
299796 |
1952 |
فروم (Froom) |
تداخل سنج میکروموجی |
299796 |
1972 |
اوانسون (Evanson) |
لیزر |
299792.45692 |
اما...
شگفتا ! در 14 قرن پیش این مساله در قرآن حل گشته و برای اهل علم و معرفت بیان شده است. در ذیل آیاتی از قرآن که مر تبط با این مورد است آورده شده است.
"و اوست خدائیکه شب و روز و خورشید و ماه را به قدرت کامل بیافرید که هر یک در مدار معینی سیر می کنند" (سوره ی انبیا آیه ی 33(
"اوست آفتاب را رخشان و ماه را تابان فرمود و سیر ماه را در منازلی معین کرد تا به این وسیله شماره ی سنوات و حساب ایام را بدانید اینها را خدا جز به حق و مصلحت نظام نیافریده است خدا آیات خود را برای اهل علم و معرفت مفصل بیان خواهد کرد" (سوره ی یونس آیه ی 5)
"ای رسول ما کافران به سخره از تو تقاضای تعجیل در عذاب می کنند و هرگز وعده ی خدا خلف نخواهد شد و همانا یک روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست" (سوره ی حج آیه ی 47)
"او امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر می کند, سپس روزی که مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است باز بسوی او بالا می رود" (سوره ی سجده آیه 5)
محاسبه ی سرعت نور توسط قرآن کریم:
در آیه 5 سوره ی سجده, مسافت سرعت نور (الامر) در یک روز برابر فاصله ی طی شده توسط ما در 1000 سال(12000 ماه) بیان می گردد. بنابراین از فرمول زیر استفاده می کنیم.
x=C.t=12000.L
:c سرعت نور(الامر)
:t زمان در یک روز
:L طول مسیر حرکت ما در مدت یک ماه
برای تعیینL نیاز به دانستن انواع سیستم سالنامه بر اساس ماه داریم:
1 سیستم ساینودیکSynodic (ماه قمری) : که به حرکت مجازی ماه و خورشید نسبت به زمین بستگی دارد.
1 روز = 24 ساعت = 86400 ثانیه
1 ماه = 29.53059 روز
ماه در گردش دور زمین به موقعیت اولیه ی خودش دقیقا در راستای بین خورشید و زمین بر میگردد, به عبارت دیگر زمان بین یک طلوع خورشید تا طلوع دیگر در ماه است, که به این دوره یک ماه سیندیک گویند.
2 سیستم سیدریالSidereal (ماه نجومی) : که وابسته به حرکت نسبی ماه و خورشید نسبت به ستارگان در کیهان می باشد.
1 روز=23:56’:4.0906” ساعت = 86164.0906 ثانیه
1 ماه= 27.321661
360 درجه دوران ماه برابر26.92484 درجه دوران زمین است و این دوران در 27.321661 روز (655.71586 ساعت) رخ می دهد و ماه نجومی نامیده می شود.
تعیینL : با مشاهده ی خط سیر ماه در یک ماه نجومی ملاحظه می شود که این حرکت دایره ای نیست بلکه مانند یک منحنی به طولL=v.T است.
L=v.T
:L طول مسیر حرکت ماه در مدت یک ماه نجومی
:v سرعت ماه نسبت به کیهان
:T دوران کامل ماه که برابر 27.321661 روز است.
با یک تناسب می توان زاویه ای که زمین نسبت به خورشید در عرض 27.321661 روز طی کرده را نیز محاسبه کرد:
a / 360=(27.321661 day) / (365.25636 day)
سرعت ماه : دو نوع سرعت برای ماه وجود دارد:
-1 سرعت ماه نسبت به زمین: برابر است با
Ve=2.pi.R/T
R=384264 km شعاع دوران کامل ماه
T=655.71986 h دوره ی دوران کامل ماه
Ve=2 x 3.14162 x 384264 / 655.71986=3682.07 km
-2 سرعت ماه نسبت به جهان:
فرمول آلبرت انیشتین برای این نوع سرعت
v=Ve.Cosa
a=26.92848: زاویه ی تشکیل شده توسط دوران زمین در مدت یک ماه نجومی که در تناسب بالا بدست آمده است.
حال با یافتن پارامتر های مساله شروع به حل می نمائیم...
C.t=12000.L
C.t=12000.v.T
C=12000.(Ve.Cos a).T/t
C=12000 x 3682.07(km/h) x 0.89157 x 655.71986(h)/86164.0906 = 299792.5 km/s
سحاب چشم گربه (Cat’s Eye Nebula)
سحاب چشم گربه (Cat’s Eye Nebula)
موقع انفجار و فرو پاشی ستارگان ، گازها و موجهای حاصله
ترکیبی بسیار زیبا بمانند گل رز ایجاد می کنند.
عکس ناسا (NASA) که توسط تلسکوپ هابل (Hubble Telescope) گرفته شده است :
این پدیده در قرآن مجید در سوره الرحمن آیه 37 بیان گردیده
است:
فإذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان
هنگامی كه آسمان از هم پاشیده شود و مانند رنگ سرخی رز(گلگون) درآید
چگونه 1400 سال پیش که هیچ تلسکوپی وجود نداشته
اینچنین قرآن این صحنه را توصیف میکند !؟
لحظه ای بیاندیشیم.......